گنجی و مساله دیدار با بوش

 

احمد زیدآبادی

۲۶ تیر ۱۳۸۵

 

دوست و همكار عزیز جناب مسعود بهنود كه در دوران غربت و اسارت به من لطفی كرد كه هنوز مدیون اویم، از اهل نظر خواسته است تا دیدگاه خود را در باره دیدار اكبر گنجی دیگر دوست عزیزمان كه در حال سفری دوره‌ای به گرد جهان است، با جرج بوش رئیس جمهور آمریكا مطرح كنند.

من نه از باب علاقه به این موضوع خاص، بلكه به دلیل احترامی كه برای بهنود و گنجی قائلم نظر خود را در این باره با اندكی صراحت طرح می‌كنم و البته نسبت به مفید بودن آن هم اطمینانی ندارم.

از هنگامی كه گنجی به خارج رفته است، تا اندازه‌ای در جریان سخنرانی‌ها و اظهار نظرهای او هستم، اما در عین حال نتوانسته‌ام این روند را دقیق دنبال كنم.

آنچه من از پیگیری ناقص اقدام‌ها و سخنرانی‌های گنجی در خارج دریافته‌ام، این است كه او مدعی نمایندگی هیچ جریان سیاسی خاصی در ایران نیست و تنها به عنوان یك روزنامه‌نگار رنج كشیده در صدد رساندن صدای مظلومیت و آزادی‌خواهی و صلح طلبی مردم ایران به گوش جهانیان است.

با این همه، به نظرم نمی‌رسد كه تمام رفتارها و گفتارهای گنجی منطبق با ایفای نقش فوق باشد. گنجی آشكارا از لزوم تغییر رژیم در ایران سخن می‌گوید و همین نكته باعث شده است كه بسیاری از دوستان در تهران او را در سودای به دست گرفتن رهبری سیاسی یك انقلاب از نوع مخملین آن تصور كنند.

به اعتقاد من، گنجی به لحاظ اصولی از این حق بدیهی برخوردار است كه هر نقشی را كه برای خود مناسب می‌داند و یا می‌پسندد، بر عهده گیرد. اینكه او بخواهد در قامت یك رهبر سیاسی ظهور كند، به خلاف برخی از دوستان، برای من موجه و مشروع است.

با این حال، به گمان من، گنجی هر نقشی را كه برای خود تعریف كرده است، بهتر است همان را به صراحت اعلام و طبق مقتضیات و لوازم همان نقش حركت كند، اما چنین به نظرم می‌رسد كه او در این باره به تصمیم روشنی نرسیده و گامهای ناهمگونی بر می‌دارد.

اگر گنجی می‌خواهد نقش روزنامه‌نگار قربانی اظهار عقیده خود را بر عهده گیرد، قاعدتا بهتر است كه جملاتی نظیر تغییر رژیم را مطرح نكند، چرا كه یك روزنامه نگار در پی ایجاد شرایطی برای انجام وظیفه حرفه‌ای و انسانی خود است صرف نظر از آنكه چه كسی حكومت می‌كند.

همینطور، در چنین صورتی، گنجی بهتر است دیدار‌های خود را به دایره روشنفكران و مدافعان حقوق بشر محدود كند و از ملاقات با چهره‌های سیاسی جنجال‌برانگیز از جمله جرج بوش بپرهیزد.

اما اگر گنجی در پی به دست گرفتن رهبری یك حركت وسیع سیاسی در ایران با جلب حمایت بین‌المللی است، داستان متفاوت می‌شود. در چنین صورتی او به لحاظ اصولی می‌تواند در باره تغییر رژیم هر چه می خواهد بگوید و با هر مقام سیاسی از جمله جرج بوش دیدار كند.

با این حال، برای ایفای چنین نقشی هم گنجی با تناقض‌هایی درگیر است كه از گفتار و رفتارش تراوش می‌كند.

گنجی هر نوع تحمیل جنگ به ایران و حتی مداخله بیگانگان در امور داخلی كشور را نفی می‌كند و بر این باور است كه با یك جنبش مدنی غیر خشونت‌آمیز خودجوش داخلی می‌توان رژیم ایران را تغییر داد.

اگر گنجی به باور خود در مورد جنبش مدنی خودجوش اطمینان داشته باشد، كسب حمایت بین‌المللی از سوی دولت‌های خارجی تا اندازه زیادی بی‌مورد به نظر می‌رسد. اما چنانچه او بر این نظر باشد كه هدفش از سفر دوره‌ای به اروپا و احیانا آمریكا نه به قصد كسب حمایت بین‌المللی بلكه به منظور متقاعد كردن سران اروپا و آمریكا به عدم دخالت نظامی در ایران است، در این صورت، لازم است او چشم‌انداز یك تحول داخلی را به آنها نشان دهد، نه اینكه گفتارهای صلح خواهانه فلسفی و انتزاعی را مطرح كند.

به بیان روشن‌تر، اگر بوش و متحدانش به فرض در اندیشه حمله به ایران باشند، به نظر نمی‌رسد با موعظه و نصیحت اكبر گنجی از برنامه خود چشم پوشی كنند. گنجی احتمالا در صورتی می‌تواند آنان را از حمله فرضی به ایران منصرف كند كه به روشنی راه رفع تهدیدی را كه آنان از جانب جمهوری اسلامی احساس می‌كنند، نشانشان دهد، اما آیا گنجی چنین راهی را می‌شناسد؟

با این وضع، با خود می‌اندیشم، گنجی به فرض دیدار با بوش چه می‌خواهد به او بگوید؟ لابد می‌خواهد بگوید كه با ایران جنگ نكنید، در جهان رفتاری عادلانه‌تر داشته باشید، از اسراییل حمایت نكنید و مسائلی از این قبیل، ولی كدامیك از این سخنان برای بوش تازگی دارد كه بخواهد از زبان گنجی بشنود؟ بوش به دنبال كسانی است كه بتوانند تا دیر نشده برای خنثی كردن آنچه او تهدید و خطر جمهوری اسلامی علیه منافع كشورش می‌داند، كمكی كنند و در این باره، چه كمك خاصی از گنجی در آینده نزدیك برمی‌آید؟

عجیب است كه گنجی در كنار دیدار احتمالی با بوش قصد دیدار با چامسكی را هم دارد. این دو چه نسبتی با هم دارند؟ یكی مسئول سیاست‌های آمریكاست و دیگری منتقد سرسخت و بی‌رحم همان سیاست‌ها.

به هر حال من روحیه گنجی را تا حدودی می‌شناسم. او بعد از دیدار احتمالی با بوش و یا حتی در جریان دیدارش با وی، برای پرهیز از متهم شدن به مهره آمریكا، انتقادات تند و گزنده‌ای را علیه سیاست‌های ایالات متحده مطرح خواهد كرد و خشم محافل آمریكایی را علیه خود بر خواهد انگیخت. آیا هدف دیدار او با بوش، دامن زدن به همین خشم است؟ برای این كار چه ضرورتی به دیدار است؟

این در حالی است كه اگر كنجی به تندی با بوش سخن نگوید، از سوی محافل حكومتی و همینطور بسیاری از گروههای سیاسی كه چشم دیدنش را ندارند، متهم به همان چیزهایی خواهد شد كه پیش از این سازگارا و سایر ایرانیان شده‌اند.

به هر حال من فقط در یك صورت دیدار گنجی با بوش را به صلاح او می‌دانم و آن اینكه او در صدد جلب حمایت علنی دولت آمریكا از حركت و برنامه سیاسی خود باشد و تمام حرف و حدیث‌های ناشی از این اقدام را هم به جان بخرد، اما می‌دانم كه گنجی در چنین اندیشه‌هایی سیر نمی‌كند.

 

------------------------

روزآنلاین