موسوی خوئینی و هزینه حضور در جنبش زنان
نوشین احمدی خراسانی
در
گردهمایی كه در اعتراض به بازداشت مهندس موسوی خوئینی در ساختمان ادوار تحكیم وحدت
برگزار شد از دوستی شنیدم كه وقتی برای جویا شدن از حال و روز خانواده مهندس موسوی
به خانهاش تلفن كرده، دختر خردسالش تلفن را برداشته و گفته: ”به مامانم نگو اما
فكر كنم بابام مرده كه مامانم اینطوری گریه میكنه“. این جمله را كه شنیدم ناگهان
تمام تنم لرزید. در آن لحظه تمام بار این دنیای پر از ظلم و تبعیض بر دوشم سنگینی
كرد. با خودم فكر كردم چرا باید این چنین قلب دختركانمان از ترس و غم دوری از
پدر بهدرد آید، چرا باید زنی در كنج عزلت خانهی خود اشك بریزد، فقط برای آنكه
پدری، شوهری و مردی فرهیخته برای آیندهی دخترش در 22 خردادماه به میدان هفت تیر
آمده و شجاعانه سینهاش را درحمایت از خواهران هموطناش سپر كرده تا به یاری آنها
حق دخترش را بگیرد.
نمیدانم،
شاید هنگامی كه علی اكبر موسوی خوئینی در روز 22 خرداد به میدان هفت تیر میآمده،
چهرهی دختر خردسالش را در ذهن داشته و به آینده او فكر میكرده، دختری كه روزی
احتمالا شوهر خواهد كرد و آنگاه پدرش باید شاهد بیحقوقی كامل جگرگوشه خود باشد.
شاید این مرد شریف روز 22 خرداد در پارك میدان هفت تیر به آیندهی مبهم همهی
دختران سرزمیناش میاندیشیده و شاید هم چهرهی پسر كوچكش را در ذهن داشته كه پسرك
بیگناه در این فضای مردسالارانه و با وجود این قوانین زنستیز و تبلیغات گسترده
ضد زن كه از بالا بر كل جامعه جاری میشود، آیا میتواند مردی عدالتخواه و منصف
بار بیاید؟
خیلی
چیزها را نمیدانم، اما این را خوب میدانم كه حمایت و حضور مردان آزاده و شخصیتهای
خوش نام و معتبر چون مهندس موسوی برای احقاق حقوق زنان چقدر مبارك است، نیز بهخوبی
میدانم كه رفتار دمكراتیك و حقطلبانه چنین مردان بزرگی، چقدر برای زنستیزان،
گران است بهحدی كه مصمم شده اند هزینهی حضور پربركت آنان را در تجمعهای زنان
بالا ببرند تا دیگر مردان آزاده ایرانی جرات حضور و همراهی با جنبش زنان را پیدا
نكنند.
روزی
كه همسر آقای موسوی خوئینی (خانم اسلامی) را دیدیم همهی زنان حاضر به ایشان گفتیم
كه شرمندهایم، شرمنده از این كه نمیدانیم چه كار میتوانیم بكنیم، شرمنده از اینكه
شوهرتان صرفا برای حمایت از تجمعی قانونی و مسالمتآمیز برای احقاق حقوق برابر
زنان آمده بود اما به ناحق دستگیر شده و تنها كسی است كه از آن خیل دستگیرشدگان
هنوز در زندان بهسر میبرد. شرمنده از این كه هیچ ابزار و امكانی نداریم برای
رهایی مرد روشناندیشی كه حمایتمان كرده است،... شرمندهام كه من بهعنوان یكی از
امضاءكنندگان فراخوان تجمع، آزاد هستم اما شوهر شما بهعنوان یكی از حامیان آن
فراخوان همچنان در زندان بهسر میبرد. قلبم پر از درد است و نمیدانم چه باید
بكنیم؟ نمیدانم چه باید كرد كه آقای علی اكبر موسوی خوئینی دوباره به آغوش
خانواده بازگردد. شاید باید...
قلبم
از دستگیری موسوی خوئینی و چهرهی نگران و غمبار همسرش بهدرد آمده، اما در این
دنیای مردانه، زنی متوسط هستم كه ”قهرمانی“ را نیاموختهام و در طول تاریخ
بهعنوان زن، فقط از من صبوری طلب كردهاند، از اینرو نمیدانم كه اگر دیگربار
مرا به دادگاه انقلاب فراخواندند آیا میتوانم به ندای قلبم پاسخ گویم و این جسارت
را در خود خواهم یافت كه از كارشناس پروندهام بخواهم مرا به جای این مرد
عدالتطلب بازداشت كنند!
بهراستی
نمیدانم، اما فقط آرزو میكنم و امیدوارم كه آقای موسوی خوئینی هرچه زودتر آزاد
شود و فعالان جنبش زنان از فشار هر دم فزاینده رهایی یابند، چون میبینم كه با
همهی آموزشهایی كه در مورد تحمل و خاموشی و تمكین به ما زنان القاء كردهاند اما
كاسه صبر همهی زنان حقطلب و فعال جنبش زنان از این ستمی كه بر آقای موسوی میرود،
در حال لبریز شدن است.