نامه سرگشاده به محمود احمدی نژاد

همسر مهرداد قاسمفر (سردیبیر ایران جمعه)

 

وبلاگ الپر : چند روز پیش همسر سردبیر بازداشت شده روزنامه ایران جمعه تماس گرفت. از وضعیت نامعلوم و نامناسب همسرش گفت و از نامه‌اش به احمدی‌نژاد. گفت بعید می‌داند روزنامه‌ها متن کامل نامه را کار کنند، و می‌خواست این نامه لااقل در وبلاگ‌های پربیننده منعکس شود. اینها را به مصابه درد دل یک شهروند بی‌پناه بخوانید، در حالی که بین دولبه تیغ بی‌کفایتی و فرافکنی دولت و تعصبات قومیتی گیر افتاه است و راه خلاصی می‌جوید و نمی‌یابد. کاش احمدی‌نژاد نامه‌اش را بخواند و یک دستوری شبیه همه این دستورهای ثانبه‌ای‌اش در این مورد هم بدهد.

 

بنام پرودگاری كه رحتمش بی بدیل است

 

امروز یكماه است كه تیر چراغ برقها را به امید بی سببی شماره می كنم و هر شب پای سجاده خدا را به عمر سبكبار درخت" مخیلو" قسم می دهم كه همسرم را هر چه زودتر به خانه ی بی چراغ و بی نور من برگرداند .

دلم می خواهد خدا به زبان ساده ی قابل فهم بندگان ساده دلش ، به زبان ساده ی دایره المعارف فارسی ، به زبان ساده ی "تصمیم كبری " و "شب بود ، ماه پشت ابر بود كودكی " به زبان ساده ی روزهای خالی بی مرزها ، بی جاده ها ، بی نقشه ها و بی كشورهای دور و به زبان ساده ی روزهای كپر و جغرافیای پنج ریالی كرایه تاكسی ، به من بفهماند كه گناه عقوبت نكرده ی " مهرداد" چه بوده است ؟

هفده سال است كه مهرداد را كه همیشه عاشق تمامیت ارضی كشورش بوده می شناسم هم او كه دستهایش همیشه آشیانه پرندگان باران خورده بوده است ، او كه شبها برای گرسنگی و رنج انسانهایی در آنسوی كره خاكی اشك می ریخته است و هم او كه وقتی نیست روزهای نیامده ام بی صاحب مانده است ، بی آفتابی كه هر روز برمی تابد بر جهان و این روزها برمن برنمی تابد ، بی مرغكی كه دانه برمی چیند بر ایوان خانه ی همسایه !

هر روز خبری تازه دلم را می لرزاند ، ایمان دارم كه تصور توهین به هیچ انسانی در مخیله مهرداد نمی گنجد او كه حتی در محافل دوستان اجازه طرح طنزو لطیفه هایی را كه حاوی پیام توهین آمیز به ملیت یا قومی بود نمی داد و هم او كه سالها به عنوان فرمانده توپ برای نجات تمامیت ارضی كشورش در مرز بین خون و حماسه جنگیده بود و در این راستا نشان لیاقت و شجاعت گرفته بود ، از خودم می پرسم مهرداد چطور می تواند با هدف و مقصودی از پیش تعیین شده نسبت به چاپ كاریكاتوری اهتمام كند كه دل هموطنانمان را بیازارد مگر می شود انسانی كه بزرگترین دغدغه ی امروزش دلتنگی هموطنان و بیكار شدن دوستان روزنامه نگاری است كه غم نان آنان بیش از نداری خودش رنجش می دهد سزاوار واژه "اشد مجازات "باشد .

اگر واژه "اشد مجازات " سزاوار شاعری است كه به تمام پیشنهادات اغواگرانه ی زندگی پشت پا می زند تا به اصولش و كشورش وفادار باشد پس مجازات امثال "بیجه" و سركردگان مافیای قاچاق و امثالهم بایستی چگونه باشد؟

این حرفها را می زنم نه از باب درخواست بخششی و یا احیانا منزلتی ،بلكه اعتراف می كنم تمام كسانی كه همسر مرا می شناسند معترفند به این كه همواره او را به اعتبار دانستگی ، فروتنی و روشن جانی به قاعده اش كه وجه ممیزه ی بركشیدگان و فرومایگان است می شناسند و می دانند او كه قادر نیست حتی شاپركی را بیازارد پس چگونه می تواند به قلب انسانهایی كه به خاطر عشق به آنان رنج توانفرسای قلم زنی را بر خود هموار كرده است راضی شود؟

من هم یك روزنامه نگارم و نمی توانم مطالبات بحق قوم ترك را نادیده بگیرم و می دانم كه مهرداد هم اگر زندان نبود با هر اعتراض بحقی شریك و یكصدا می شد اما نه من و نه اذهان بیدار دیگر روزنامه نگاران و صاحبان اندیشه ، نمی توانند دستهای نابكاری را نادیده بگیرند كه در پیشامدن این بحران عامدا ریشه های درخت وحدت ملی و همدلی را در كشورمان نشانه گرفتتد.

این نهایت بی انصافی است كه تمام علل و انگیزه ایجاد حركت خودجوش ملت آذربایجان را كه ریشه در برخی ندانمكاریهای داخلی ، بی كفایتی ها،اعمال سیاستهای تبعیض آمیز اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی داشته است به پای یك كاریكاتور ساده كه از سر سهو و سنگینی بار كار روزنامه نگاری و به اشتباه چاپ شده است بنویسیم و با این تجاهل ، ارزش و اعتبار این اعتراض را تا این حد تنزل دهیم و یا وانمود كنیم كه آذری زبانهای كشورمان به بسته شدن و پلمب شدن رونامه ایی كه هفت هزار نفر نیروی حرفه ایی و خانواده های وابسته دارد و اكثریت قریب به اتفاقشان نیز آذری زبانند و یا با قربانی كردن یكی دو نفر انسان بی گناه به تمام مطالباتشان دست یافته اند.

آخر كدام صاحب انصافی باور می كند كه این بحران فقط و فقط از سوی یك شخصیت فرهنگی و نه سیاسی !كه به اعتراف همگان به هیچ گروه و جناح خاصی نیز وابستگی ندارد از روی سوئ نیت انجام شده است این در حالی است كه با نگاهی به شماره های گذشته این نشریه ضمیمه ایران می بینیم بارها و بارها و به كرات مطالب علمی و آموزشی از زبان حیوانات و با لهجه های گوناگون چاپ شده و هرگز نیز شائبه توهین و تحقیر برای كسی ایجاد نشده بود خصوصا كه در فضایی كه منطق طنز بر آن حاكم است هیچ چیز جدی نیست هموطنانی كه كمی با حساسیت بیشتری به این ماجرا نگریسته اند به خوبی دریافته اند كه مسائل حاشیه ایی همچون "بازی تیم تراكتورسازی و هما، برانگیخته شدن حساستهایی نسبت به شعار"ستاره پارسی " برای تیم ملی در جام جهانی و سوء استفاده تعدادی هرج و مرج طلب آشوبگر كه تلاش كردند تحصن صنفی دانشجویان دانشگاه تبریز را با اعتراضات قومی و جدایی طلبانه دامن بزنند " منجر به ایجاد این بحران شد .

در همه دنیا مرسوم است كه یكبار عذر تقصیر طلبیدن اهالی مطبوعات را دال بر برائت آنان بدانند این در حالی است كه دست اندركاران "ایران جمعه " به محض ایجاد كدورت ، پیرو اخلاق حرفه ایی با تاكید بر فقدان هر گونه سوء نیتی در چندین نوبت از هموطنان آذری زبان معذرت خواهی كرده و پوزش طلبیدند!

از سوی دیگر به عنوان یك خبرنگارو یك هموطن بسیار مایلم از شما بپرسم كه اگر این سهو و خطا از جانب كاریكاتوریست و سردبیر" ایران جمعه" كه یك نشریه ضمیمه ایران است حادث شده پس چه ارتباطی به بیكار شدن هفت هزار نیروی زبده و حرفه ایی عرصه خبر و اطلاع رسانی و خانواده های آنان دارد كه هم اكنون به عقوبت سهو این دو تن ، دچار مشكلات مالی ، ناامنی روحی و شغلی شده اند ؟

بر اساس نظر سنجیهای انجام شده روزنامه ایران از روزهای نخستین حضورش در جامعه مطبوعاتی كشور موجب پیشرفت معلومات و دانش عمومی و نیز پیشبرد اهداف قانون اساسی در كشور شده است و آیا بستن یك روزنامه معتبر و مقبول اذهان عمومی ، محروم كردن مردم از یك پنجره گشوده شده بر دنیای اطلاعات و آگاهی بخشی نیست ؟

"مانا نیستانی " و "مهرداد قاسمفر" نه جانیان بالفطره بلكه فرزندان این سرزمینند ، آنان از كره مریخ نیامده اند و چراغشان در این خانه می سوزد آنان روزنامه نگارانی هستند كه رنج اعتلای این مرز و بوم را بردوش می كشند و چرا كه اگر این غم را نداشتند همانند بسیاری از جوانان دیگر به مشاغل كم دردسرتری روی می آوردند تا هم از نعمات این دنیایی برخوردار باشند و هم ا ینكه ناچار نباشند به گناه نكرده در حبس بمانند و هر گونه توهین و افترای ناروایی را متحمل شوند.

بسیاری از نخبگان و اصحاب قلم و مطبوعات و افرادی كه به نوعی دارای مسوولیت سیاسی هستند و تعدادی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی كه مفتخر به قومیت و زبان آذری هستند با من تماس می گیرند و ازشبهه ایجاد شده اظهار شگفتی كرده و اعتراف می كنند كه هیچ اشتباه و یا توهینی در این كاریكاتور نمی بیینند و خواستار بازگشائی روزنامه ایران و رها شدن دو روزنامه نگار زندانی هستند.

امروز روزهای پایان خرداد ماه است و دو سه روزی به سالگرد تولد مهرداد(یكم تیرماه ) بیشتر نمانده است ، جیب كودكم را به امید تراشه ایی زندگی می كاوم ، وامانده ام به سوالات طاق و جفت او و پی جوییهایش در مورد پدرش چه پاسخی بدهم ، رو به قبله به سمت و سوی قبیله بی كسی می ایستم همچون درخت نیایشگری كه به تمنای نمكی آب به دعای آخرینش ایستاده باشد و با یقینی اندوهناك دعا می كنم كه "مهرداد " روز تولدش به خانه برگرددد و چراغ خاموش خانه ام را روشن كند.

ایدون باد

"ماهرخ غلامحسین پور"

خبرنگار ایرنا و همسر روزنامه نگار در بند "مهرداد قاسمفر "