جمعیت سوم تیر

احمد زاهدی لنگرودی

http://leebar.blogspot.com

ahmadzahedi@gmail.com

 

کارل مارکس در کتاب 18 برومر از جمعیتی نام می برد که مانند یک سازمان مخفی، اسباب به روی کار آمدن و قدرت مداری لوئی بناپارت را فراهم کرده اند. این جمعیت از لمپن پرولتاریای پاریس که در دسته های مخفی سازمان یافته اند و در راس آن ها ژنرال های بناپارت و دیگر بوژواهای جدا شده از طبقه خود، قرار گرفته بودند به علاوه اشراف جدا شده از طبقه خود، تشکیل شده بود.

سوم تیرماه 1384 در ایران و در پی دومین دور انتخابات فرمایشی ریاست جمهوری اسلامی، محمود احمدی نژاد با پیروزی پرسرو و صدایش بر هاشمی رفسنجانی، به قدرت رسید تا حاکمیت دوپاره جمهوری اسلامی منسجم گردد، که گشت!

پیروزی احمدی نژاد بر هاشمی، از آن جا که سلطه سیاسی بورژوازی نوخاسته ایران را که هاشمی و کارگزارانش آن را نمایندگی می کردند، می شکند، ولی به دلیل پاره ای مناسبات غیر قابل تغییر در ساختار حکومت مجبور به حفظ سلطه اجتماعی و اقتصادی آن است، دولتی فاشیستی ـ بناپارتی بر ایران امروز تحمیل کرده است.

احمدی نژاد نیز همانند بناپارت، خود را «ولی نعمت» تمامی طبقات می داند. ولی در واقع در خدمت یک طبقه یا قشر خاص قرار دارد. و این است درسی که از 18 برومر مارکس می گیریم: در نیروهای تاریخی به طریق اولی، باید میان گفتار و ادعاهای احزاب و سرشت واقعی و منافع واقعی آنان، میات تصورات آنان درباره خود و آن چه که در واقع هستند، فرق گذاشت.

اگرچه پس از قیام بهمن 57 و حذف نظام سلطنت در ایران، طبقات کارگر و کشاورز دستاوردی نداشتند. و بورژوازی تغییر چهره داده و نوآمده ای جایگزین آنچه باید بود، شده بود. این طبقه برای مدتی از صحنه مبارزه به عقب رانده شد. ولی مبارزه طبقاتی در جهت کسب قدرت سیاسی ادامه یافت.

مارکس در کتاب «مبارزات طبقاتی در فرانسه» علت شکست پرولتاریای پاریس در انقلاب را "شکست نتایج مناسبات موجود اجتماعی" می داند "مناسباتی که هنوز، مانند تضادهای حاد طبقاتی تشدید نشده بودند".

اینک اما در ایران معاصر با وجود این که احمدی نژاد و حامیانش از دربار ولایت فقیه تا فیضیه مجلس شورای اسلامی، خود را نماینده طبقات فرودست، و به طور کل مردم می دانند، و در ظاهر قصد دارند طبقات پائین مردم را در چهارچوب جامعه بورژوازی خوشبخت کنند، و در نتیجه ادعا می کنند که صنایع و بازرگانی و در نتیجه کسب و کار طبقه متوسط را هم رونق می دهند و برای توده های مردم کار ایجاد می کنند و... موفق نیستند و نمی شوند. چرا که سرشت واقعی و منافع واقعی آنان سمت و سوی دیگری دارد.

با اینکه احمدی نژاد نیز همانند بناپارت، کوتوله ای است که در بازی قدرت سرمایه سالاران به ظاهر سلطه سیاسی بورژوازی را ازبین برده است. و دولت را از دست آن ها خارج کرده است، ولی آنچه که وی در راهش قدم بر می دارد، تقویت و تثبیت سلطه اجتماعی این طبقه است. حکومت احمدی نژاد آخرین امید بورژوازی تجاری ایران است.

و اما این میان حامیان احمدی نژاد عبارتند از: قربانیانی که لمپن پرولتاریای امروز تهران را تشکیل می دهند، بسیجیان غیر ضروری که هنوز علت بسیج آن ها در این زمان، مشخص نیست، به همراه خرده مالکان و کسبه جزء که در ایران دو دهه اخیر رشدی قارچ گونه داشته اند. و این ها همان جمعیتی هستند که در سوم تیرماه 1384 با رای به احمدی نژاد تیر خلاص را بر مغز نداشته سرمایه داری مذهبی در ایران زدند.

"جمعیت خیریه"ای که تمام اعضای آن و حتا خود احمدی نژاد محتاج هستند که از کیسه توده زحمت کش (حساب ذخیره ارزی که محصول پول بادآورده نفت است) به آن ها صدقه داده شود. این جمعیت نه از راه تولید و کار، بلکه از راه صدقه، خیرات و حتا چپاول ثروت دیگران، به زندگی خود ادامه می دهند.

سیدعلی خامنه ای که بر تخت رهبری نظام جمهوری اسلامی تکیه زده در راس این جمعیت و از حامیان آن است. سایر کاندیداهای ریاست جمهوری 84 که غالباً مناسب مهم حکومت کنونی را در اختیار دارند! نیز مترسکان سرخرمن همان جمعیت بودند، که آنان را به سمت خواست رهبر سوق دهند.

و این می شود که مارکس در 18 برومر به آن اشاره کرده بود: در دربار، وزارت خانه ها، در راس دستگاه اداری و ارتش، مشتی رند و قالتاق رخنه می کنند که معلوم نیست از کجا آمده اند؛ و این شده است که در کابینه ناتوان دولت مردی که شعارش "ما می توانیم" بود، هیچ کس توان هیچ کاری ندارد!

این است که احمدی نژاد در سفرهای استانی اش از آن جا که خود را مانند بناپارت «ولی نعمت» مردم می داند، می خواهد به محرومین نیز «کمک» کند، ولی کمک هایش بر مبنای شیوه و نحوه تفکر و زندگی او شکل بخشش، خیرات، صدقه و امثالهم می یابد. مارکس می گوید: او (بناپارت) می خواهد تمام فرانسه را بدزدد تا بتواند به فرانسه هدیه کند.

در نهایت آشفتگی اقتصادی که بناپارت تحت فشار تضادهای متضاد ناشی از وضعیت خود (ولی نعمت تمام طبقات بودن) دچار آن ها شده بود، منجر به سرنگونی وی شد. امری که احمدی نژاد و آورندگانش و نگاه دارانش، این روزها درگیر آن هستند. تضاد عمده شده است و شکاف عمیق تر از آن است که مغز کوچک آن ها توان ترمیم آن را داشته باشد.

اینک بورژازی خود را تحت قیمومیت "قوه مجریه که به نیروی مستقلی بدل شده" در می آورد؛ همان قوه مجریه ای که اینک به ریاست احمدی نژاد و دولت بناپارتی اش تحت حمایت جمعیت سوم تیرماه است.

عناصر انگلی تمام طبقات که ریشه اجتماع و اقتصادی خود را از دست داده اند، و از پروسه بلاواسطه تولید بیرون رانده شده اند، ماده طبیعی و ابزار طبیعی "قوه مجریه مستقل شده" هستند. استقلالی که البته در جمهوری اسلامی، خود چرخ پنجم درشکه ای است که سورچی آن ولایت فقیه و حافظ منافع قشری روحانیت شیعه است. بنابراین "قوه مجریه مستقل شده" در جمهوری اسلامی، آن چنان که باید در استقلال نیست، و در پیوندی ایدئولوژیک با قشری از روحانیت شیعه می ماند. اما رها از پیوست با طبقات اجتماعی است. از این رو می تواند بر فراز آن ها بیاستد و بین آن ها مارپیچ برود!

جمعیت سوم تیر ماه، حامیان دولت بناپارتی احمدی نژاد و سردمدارانش، جداشدگان از طبقات خود، البته از همان پوست و گوشت مالکیت خصوصی و جامعه بورژوازی نوکیسه ایران هستند. اینان ضمن اینکه سلطه سیاسی آنان را نابود می کنند، از سلطه اجتماعی بورژوازی در مقابل طبقه کارگر و طبقات دیگر، کارگران صنعتی، بخش دهقانان کارگر شده که خواهان نابودی جامعه بورژوازی و اجتماعی شدن مالکیت خصوصی هستند دفاع و پشتیبانی می کنند. از همین روست که دولت احمدی نژاد به یاری مجلس آبادگرانش در نابودی منافع طبقات کارگر و کشاورز، برخورد حذفی با سندیکاهای کارگری و ... گام بر می دارد.

از آن جا که دولت کنونی، رسالت خویش را تامین «نظم بورژوایی» می داند و ابزار آن برای دستیابی به چنین نظمی، طبقه متوسط است، دچار تضادی درونی می شود که ساختار سیستم را در هم می ریزد و در نهایت موجب از بین رفتن آن می شود. در عین حال احمدی نژاد نیز مانند بناپارت، آن گونه که مارکس در 18 برومر توضیح می دهد، خود را برخلاف بورژوازی نماینده دهقانان و به طور کلی مردم می داند و می خواهد طبقات پایین مردم را در چارچوب جامعه بورژوایی خوشبخت سازد. آن گاه فرامین تازه ای صادر می گردد که در تنظیم آنها از خورده دولت مداری "سوسیالیست های حقیقی" قبل از ظهور آن گرته برداری شده است.... درنتیجه احمدی نژاد نیز به عنوان سرکرده جمعیت سوم تیر، صحت عنوان سرکرده گی اش را به وسیله ی فرامین بدون فرامین، و علیرغم فرامین، به ثبوت می رساند! در نتیجه بحران سیری فزاینده می یابد و بورژوازی منافع خود را هر روز بیشتر خطر می بیند. بناپارتیسم که قوه ی مجریه مستقل شده است، آخرین و در ضمن فاسدترین شکل قدرت سیاسی سرمایه داری در مرحله ای است که جامعه بورژوازی به شکل عینی توسط انقلابات کارگری تهدید شده باشد. زمانی که بورژوازی قدرت تسلط به ملت را از دست داده است، و طبقه کارگر هنوز قدرت را به دست نیاورده است؛

چنین است که با از بین رفتن مرجعیت روحانیون شیعه در ایران نیز و با تغییر اتوریته جامعه به سوی گروه های روشنفکری و دانشجویی، جمهوری اسلامی برای حفظ منافع روحانیت شیعه و حفظ الیگارشی حاکم،  اقدام به حذف سایر رقبای احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری 1384 می کند و به یاری جمعیت سوم تیر، در دوره دوم و در رقابت با نماینده ی بورژوازی نوکیسه، هاشمی رفسنجانی، احمدی نژاد را به ریاست قوه مجریه می نشانند تا استقلال صوری آن دوام ساختاری اش را تداوم بخشد. و در این بین ابایی از آن ندارد که ماهیت دیکتاتوری مذهبی و سرمایه سالار خود را عیان تر کند، چرا که بحران آن زاینده فاشیسم است و اکنون شکل عیان تر دیکاتوری سرمایه سالار، ماهیت فاشیستی و صد البته ایدئولوژیک جمهوری اسلامی را نشان می دهد.

این چنین است که احمدی نژاد نه با تکیه بر اریستوکراسی بانکی و مالی، بلکه با پشتوانه بورژوازی سنتی نوپا (آبادگران و اصولگرایان در مجلس شورای اسلامی) رو به گسترش، ولی هنوز ضعیف و بدون سنت و بدون تربیت سیاسی و حزب محکم، و هم با پشتوانه ی آیات اعظام نظام مذهبی در قم، به روی کار می آید؛ و به قولی: در حالی که هنوز صورتش را بعد از بلند شدن از خواب نشسته، برایش میز شام را چیده اند و خود نیز از آن بی خبر است.

پیشتر، زمانی که هاشمی رفسنجانی در حال خیز برداشتن برای نمایندگی بورژوازی نوکیسه ایران بود، و با جمله: "ایشان(سید علی خامنه ای)شایستگی رهبری دارند". وی را بر تخت ولایت نشاند، در او شخصیتی بزرگ و دولتی می دید که با بورژوازی هم خون است و مانند بورژوازی مورد نظر وی نو خاسته است. این بود که آن جمله کذایی، بر درها و دیوارهای شهر، و نه بر دل ها، از قول امام امت که مرده بود و نبود، حک شد. اما برادران هم خون هم به رسم فرزندان آدم می توانند به هم خیانت کنند و رهبر چنین کرد. اگر چه هنوز نعل و میخ را در کنار هم می کوبد اما دل در گرو دیگری دارد و پیمان با دیگری!

نقش «واسطه» دولت فاشیستی بین بورژوازی و طبقه کارگر، بین بورژوازی و دهقانان و خرده بورژوازی، نقشی است که دولت فاشیستی را دائماً با تضادهای عملی درگیر می کند. فاشیسم و بناپارتیسم وعده آرامش و امنیت به جامعه بورژوازی داده بودند. اما برای اثبات وجودشان، به عنوان «ناجی جامعه» باید جامعه را ظاهراً به طور دائم در حالت تهدید نگه دارند. و از همین روست که دولت احمدی نژاد به یاری جمعیت سوم تیر ماه ش مثل لاریجانی و امثالهم در شورای امنیت ملی، عامل اخلال در امنیت ملی با در پیش گرفتن رویه ای  خطرناک، در برابر مساله اتمی ایران هستند. و مجلس شورای اسلامی هم پشت و پناهشان است. رویه ای که هزینه ای سنگین بر مردم تحمیل می دارد . چنین رویه ای احمد نژاد را به جایی کشانده است که دیگر نماینده هیچ پرنسیب انقلابی نیست و چون هنوز پایگاه اقتصادی نیز ندارد، نمی تواند نماینده پرنسیب امپریالیستی، به معنی جدید آن باشد. او یک فاشیست کامل خواهد بود!

سیاست وی از یک طرف به عت تضاد بین اهداف مبالغه آمیزی که دنبال می کند، و امکانات اندک پیشبرد آن از طرف دیگر، به علت تضاد بین شکل و ساختار اجتماعی سازمان نظامی که به منظور سرکوب طبقات ناراضی جامعه به وجود آمده، محکوم به شکست است.

شکل حکومتی بناپارتی ـ فاشیستی دولت در جمهوری اسلامی، و حفظ آن مشروط به حفظ و گسترش نیروی نظامی است، از همین روست که سربازگیری و نظام وظیفه عمومی، اجباری شده و مانده و با وجود غیر انسانی و تحمیلی بودن آن، جوانان کشور را به اجبار، برده وار به کام میلیتاریسمی تحقیرآمیز می کشاند. مدت خدمت کوتاه می کند تا تمام توده مشمول خدمت نظام را به کار گیرد، مدت هاست که پادگان ها در جمهوری اسلامی در حالات آماده باش به سر می برند؛ بدون نیروی نظامی شکل حکومتی هیچ دولت فاشیستی نمی تواند وجود داشته باشد!

اهمیت بخشی به افزایش قوای نظامی و انتظامی، توجیه گر تهدیدهای خیالی و حقیقی است که ساختار حکومت را در حرکت به سوی فاشیسم بر جامعه حقنه می کند. حرکتی که می تواند در موقعیت های بحرانی، به اشکال دیکتاتوری عریان سرمایه تبدیل شود. موقعیت هایی چون خطر اشغال نظامی کشور که این روز ها جدی تر شده است و در صورت وقوع خرده بوژوازی در آن نقش منفعل بازی می کند!

 

احمد زاهدی لنگرودی

http://leebar.blogspot.com

ahmadzahedi@gmail.com



توضیح: در این نوشتار استفاده فراوانی شده است از مقاله «درباره  فاشیسم» نوشته اگوست تالهایم پیشاهنگ _ تابستان 1358 _ تهران