قوم گرایی دربرابر حق برابر شهروندی

علی فکری

 

جنبش دفاع از حق برابر شهروندی و شکل گیری ملت به مفهوم دمکراتیک آن در ایران برای نخستین بار در انقلاب مشروطه متولد گشت. با این همه پس از گذشت یک سده از آن حرکت عظیم، ما شاهد عدم تحقق اهداف انقلاب مشروطه در جامعه ی ایران می باشیم. نه تنها که هیچ یک از اهداف جنبش آزادی خواهی ی مردم ایران تا کنون تحقق نیافته است، بلکه هم چنان با موانع گوناگونی مواجه می باشد. به اعتقاد نگارنده، سخن گفتن از مبارزه برای حقوق برابر شهروندی بدون شناخت این موانع راه به جایی نخواهد برد. از قوم گرایی می توان به عنوان یکی از موانع پیش روی جنبش دمکراتیک مردم ایران در حال حاضر نام برد. بی توجهی به این خطر می تواند نتایجی فاجعه بار برای جامعه ی ایران در پی خود داشته باشد. به گمان من قوم گرایی و نقش آن در شرایط کنونی ی ایران را می توان با نقش مخرب اسلام گرایی سیاسی در سال های پیش از قیام بهمن مقایسه کرد و کم توجهی به آن می تواند نتایجی بدتر از اسلام گرایی را در پی خود داشته باشد. بنابراین شاید بد نباشد به منظور بررسی ی این آفت نوشته ی حاضر را با این پرسش آغاز کنیم که علت رشت قوم گرایی در سال های اخیر در ایران چیست؟

چنان که گفته شد ملت به مفهوم دمکراتیک آن در ایران با جنبش مشروطه خواهی در ایران پدید آمد و روشنفکران عصر مشروطه ملت را نه بر پایه ی قومی و نژادی، بلکه مردمی صاحب حقوق و برابر حقوق تعریف می کردند. با شکست مشروطه خواهی در ایران و قدرتگیری رضاشاه تعریف ملت با مفهوم قومی و نژادی جایگزین مفهوم دمکراتیک آن شد. از آن پس ملی گرایی ی باستان گرا که حق حاکمیت مردم را بر نمی تابید، یکسان سازی ی اقوام ایرانی را در دستور کار خود قرار داد و در این راستا سرکوب سازمان یافته و شدیدی را به اقوام غیر فارس تحمیل کرد.  پس از سقوط سلطنت پهلوی نیز همین یکسان سازی، البته این بار نه بر پایه باستان گرایی که با تکیه به شیعه گرایی در نظام اسلامی تداوم یافت. مستبدین حاکم از آن رو ملت به مفهوم قومی و مذهبی را برگزیدند که بتوانند حکومت متمرکز و مقتدر خود را در سراسر ایران برقرار کرده و تداوم ببخشند. در واکنش به این سرکوب سازمانیافته ی یکسان ساز، جریانات قوم گرا مانند حزب دمکرات کردستان و خلق عرب یکی پس از دیگری در گوشه و کنار ایران پدید آمدند.

 

چرا قوم گرایی در ایران یک تهدید به شمار می رود؟

در تلاشی برای یافتن پاسخی برای پرسش بالا کافیست که نگاهی کوتاه به شعار ها و برنامه های جریانات قومی داشته باشیم. گروه های قوم گرا در ایران را می توان در یک نگاه کلی به دو بخش عمده تقسیم کرد. دسته ی اول را جریاناتی تشکیل می دهند که خواستار استقلال این و یا آن قوم و یا به قول خودشان ملت از ایران می باشند. و دسته ی دوم از گروه هایی تشکیل می گردد که از خودمختاری ی قومی در  چارچوب ایران دفاع می کنند. به باور نگارنده هر دو گروه با وجود تفاوت هایی که دارند، در بهترین حالت زمینه ساز تجدید حیات  مناسبات ایلی در جامعه و در   بدترین حالت زمینه ساز جنگ های خونین حیدری نعمتی بوده و مانعی بزرگ در راه گذار ایران از سنت به تجدد به شمار می روند. چرا که گروه های قومی در ایران آنچنان در یک دیگر تنیده اند که جدا سازی ی آنان در قالب هایی مانند خودمختاری ی قومی و یا تشکیل کشور های قومی امری ناممکن بنظر می رسد.

 

نقش چپ سنتی در تجدید حیات قوم گرایی در شرایط کنونی ایران

قالب جریانات چپ سنتی ی ایران همصدا با گروه های قوم گرا و گاه فراتر از بسیاری از آنان از حق تعیین سرنوشت ملل تا سرحد جدایی دفاع می کنند. توسل چپ سنتی به این شعار را می توان از یک سو کلیشه برداری از انقلاب اکتبر نامید و از سوی دگر دنباله روی از شعار های  مردم پسند دانست. این همان خطا ی بزرگیست که چپ سنتی پیش از قیام بهمن نیز مرتکب شد و خطر بنیادگرایی اسلامی را نادیده گرفت. اگر چپ های محافظه کار در آن هنگام زیر پوشش مبارزه با نظام سلطنتی با اسلامگرایان سیاسی همصدا می گشتند اکنون نیز قالب آنان برای پیشبرد مبارزه با نظام اسلامی به شعار هایی دامن می زنند که کسی جز قومگرایان از آن سودی نمی برد. آنان در توجیه این شعار برای افکار عمومی  توضیح  می دهند که هر ملتی حق دارد تا درباره سرنوشت خود تصمیم بگیرد. بزرگترین خطای طراحان این شعار این است که وجود ملت های گوناگون در ایران را یکی از پیش فرض های خود می پندارند. در حالی که جامعه ی جهانی  روند گذار از مفهوم ملت به جهان شهروند را آغاز کرده است،چنین بنظر می رسد که قالب جریانات چپ سنتی هنوز خود را به ملت های قومی باورمند دانسته و  هر یک از اقوام ایرانی را در ذهن خویش  ملتی می پندارد. بزبان دیگر بر خلاف روشنفکران عصر مشروطه که می کوشیدند تا ملتی مدنی در ایران را خلق کنند گروه های سنتی ی چپ با دامن زدن به این قبیل شعار ها به قومگرایان یاری می رسانند تا با خلق ملت های قومی به مناسبات ایلی جان تازه ایی ببخشند.

 

نتیجه گیری

من بر این باورم که بمنظور جلوگیری از تجزیه جامعه ی ایران و پیشگیری از جان گرفتن مناسبات ایلی در جامعه ،چپ دمکراتیک انقلابی باید ضمن پذیرش چندگانگی سیاسی فرهنگی و مبارزه با هر گونه ستمی از جمله ستم قومی و مذهبی مبارزه با تمرکز قدرت سیاسی و اقتصادی را باید در دستور کار خود قرار داده و با هر گونه قوم گرایی اعم از حاکم و  تحت سلطه مبارزه ایی نیرومند را به پیش ببرد. تنها از طریق نفی دولت قومی می توان با آفت قوم گرایی ستیز کرد. این ستیز در شرایط کنونی که قدرت های بزرگ جهانی می کوشند به اختلافات قومی در منطقه دامن زده و آن را به دشمنی تبدیل کنند دارای اهمیت بسیاری بوده و نمایانگر هشیاری ما می باشد. تکیه بر شعار هایی چون استقرار دمکراسی مشارکتی بر پایه ارگان های خودگردان توده ایی می تواند از یک سو منجر به خلع سلاح هواداران تمرکزگرایی و از طرفی دیگر هواداران خودمختاری ی قومی گردد. 

 

علی فکری

11 09 2006