نگاهی انقلابی  به  فیلسوف ضد انقلابی !

 

 

سارا ارمنی

  farhangi84@noavar.com                                                           

 

 

كارل  پوپر     Popper , Karl Reimund  1902 – 1994      

ساده لوحی فلسفی یا صداقت آزادیخواهی !

 

پوپر ، فیلسوف و نظریه پرداز علم منطق ، چون از یهودیان اتریش بود، بعدازبقدرت رسیدن نازیها ، به انگلیس فراركرد وتبعه آنجاشد. اوراپایه گذار دانشی فلسفی  موسوم به “خردگرایی انتقادی“ یا نظریه پرداز دانش علم، بحساب می آورند. زمینه كار او را میتوان “نظریه شناخت“ به معنای غیرماركسیستی درعلوم انسانی ویا علوم اجتمایی ،دانست. پوپر میگفت بجای مرگ انسانها درجامعه ، باید روشنفكران آزادیخواه ،شاهد مرگ نظریه ها بشوند، چون درنظر او هرنظریه آرمانگرایی، سرانجام به حاكمیت دگم و جزم های دیكتاتوری می انجامد. درنظرپوپر، انسان آزاد هیچگاه دلیلی نمی بیند كه رفتار و افكاری دیكتاتورمنش درپیش گیرد. پوپربعداز فرار ازفاشیسم، درانگلیس بدلیل مبارزه اش علیه ماركسیسم ، نازیسم و بنیادگرایی دینی، ازدربار انگلیس جایزه عضو اشرافیت بودن ، گرفت. روشنفكران ترقیخواه غرب، بعدها به انتقادازاو پرداختند چون مبارزه پوپر علیه سوسیالیسم و كمونیسم را، ضعیف نمودن جبهه ضدفاشیسم، دراروپای زمان جنگ بحساب آوردند. درنظر ماركسیستها ، پوپر منكر وجود قوانین عینی پیشرفت اجتمایی شد.چون او دیالكتیك ماتریالیستی را اوتوپی و غیبگویی نامید . ودرنظر مورخین چپ، پوپر با نظریه ضدكمونیستی “جامعه باز“ به تحسین دموكراسی بورژوایی و رد هرنوع راه انقلابی برای حذف كاپیتالیسم انحصاری دولتی، پرداخته است. او ماركسیسم را نوع اقتصادی “تاریخگرایی“ نامید كه فكرمیكند میتواند درسكوت و بی زبانی علوم تجربی ، برای مسیر تاریخ راهی پیدا كند یا پیشگویی نماید. نقد دانشگاهی غرب، پوپر رامانند هابرماس، نظریه پرداز آزادی میداند، چون او دركنار “نظریه انتقادی“ هابرماس، از “خردگرایی انتقادی“ سخن میگوید. پوپر در شاهكار خود درسال 1934. یعنی دركتاب“منطق تحقیق “ . جامعه شناسی و علوم تجربی را علوم فرضی نامید، چون درنظر او هیچگاه نمیتوان یك نظریه را براساس تجربه ثابت كرد. درنظر پوپر، هرفرضیه ونظریه پیرامون جهان، اعتبار محدودی دارد.

كارل پوپر مینویسد كه تنها وظیفه دانش انسان باید آن باشد كه نگذارد تا فلسفه ،لباس دروغین علمی بخودگیرد، چون تمام دگم و جزم ها نشان ازممنوعیت های فكری میدهند ویا خود موجب تابوهای فكری میشوند و هرنوع نظریه آرمانگرا، سرانجام به جامعه بسته و خشن ختم میشود، وآنانی كه خواستند باكمك آرمانگرایی اوتوپیستی، دراین جهان، بهشتی بسازند، سرانجام سر از جهنم و دوزخ درآوردند. آزادی یعنی اینكه هیچ : خدایی ، قانونی، شخصی، اتوریته ای ، به ما تلقین نكند كه چه چیز حقیقت و چه چیز دروغ و یا چه كارهایی مفید و چه فعالیتهایی مضر هستند. بهترین نظریه ها آنهایی هستند كه از اشتباهات گذشته درسی آموخته باشند. وتمام تئوریهای علمی هرچند هم مطمئن به نظر آیند، فقط ایدههایی فرضی پیرامون واقعیات میتوانند باشند، چون با آمدن نظریه نسبی انیشتین، دیدیم  كه حتا قانون فیزیك نیوتون اعبارخودراازدست داد. درنظر پوپر، تفكرعلمی قادرنیست با یقین مطمئن، ثابت كند كه چه حقایقی وجود دارند. چون باكمك روش تجربی، هرگز نمیتوان به حقایق كلی وجهانشمول دست یافت . اومیگفت كه انسان مدرن نیاز به فلسفه ای دارد كه مرز شناخت علم و شبه علم را بتواند بمانشان دهد. اوماركسیسم و فرویدیسم را شبه علم نامید .درنظر پوپر ، زندگی یعنی مدام مشغول حل مسایلی بودن. او خوشبینی راوظیفه انسان میدانست ، ومیگفت درزمان حال ، ما  درغرب دربهترین جهان ممكن زندگی میكنیم. توضیح اینكه پوپر موضوعات جدید جهان مانند : آلودگی محیط زیت، خطرجنگ اتم ، ازخوبیگانگی انسان، فقرجهان سوم ، و یاغیگری امپریالیسم و كاپیتالیسم را عمدا فراموش میكرد. اومیگفت كه سیاستی عقلانه است كه انتظار اشتباه عقل را هرلحظه داشته باشد وبرای حل آن بكوشد . نقطه مركزی نظریات شناخت پوپر، براین اساس بود كه، درهرتجربه و قضاوتی، امكان اشتباه وجود دارد. اوخوشبینانه میگفت كه چون آینده انسان و جهان نامشخص است، پس امكان هرگونه اصلاح و نجات نیز وجود دارد ، و وظیفه سیاست باید كاهش درد و فقر انسان باشد و نه ساختن بهشتی غیرممكن و خیالی. درنط پوپر، دمكراسی بدین سبب بهترین نوع حكومت است، چون همیشه میتوان درآن ، اشتباهات سیاسی  رااصلاح نمود. منظور از “خردگرایی انتقادی“ او، یعنی به اشتباهات گذشته آگاه بودن و از آنها آموختن است و فلسفه درنظر او نیاز به یك “انقلاب مداوم “ و پیوسته درزمینه تئوریها دارد. پوپر در جواب ایدههای آرمانگرایی چپ  و نجاتبخش دینی مسیحایی ، میگوید كه تاریخ جهان فاقد هرنوع معنی و هدف است و انسان، اتوماتیك محكوم به نجات و خوشبختی نیست، بلكه دائم گرفتار اشتباهات عملی و نظری غیرمترقبه خوداست. منتقدین پوپر، موضعگیری اورا همیشه متكی بر موضعگیری دیگران دانستند . لیوتارد در این رابطه گفته بود كه باید به واقعیت داستان و قصه های جالب ، همیشه قدری شك نمود. 

     پوپر پیرامون علاقه اش به فلسفه دركتاب اتوبیوگرافی خود مینویسد كه بعد از پایان جنگ جهانی اول، در اتریش فقر و گرسنگی بیداد میكرد . اوبعداز ترك مدرسه، هوادار یك محفل سوسیالیستی شد ودر 16 سالگی با ایدههای ماركسیستی و كمونیستی آشنا گردید و مدت كوتاهی هوادار كمونیسم بود و زمانیكه سوسیالیستهای غیرمسلح خواستند چند كمونیست رااز زندان آزادكنند، براپر شلیك پلیس چند قربانی دادند. پوپر ادامه میدهد ؛ كه براثر این واقعه، او نظریه علم ماركسیسم را به زیر سئوال برد وآنرا مهمترین حادثه زندگی اش نامید، چون تاآنزمان فكر میكرد سیستمهای فكری صاحب حقایق مطلق هستند و اشتباهی نمیكنند. اوكشته شدن چند سوسیالیست را بجای اینكه به گردن پلیس بیندازد، تقصیر رهبران سوسیالیست دانست كه برای اینكه به مبارزه طبقاتی دامن بزنند، انسانها را روانه كشتارگاه میكنند.پوپر مینویسد، باقدری خوش شانسی، اواز پوربند ایدئولوژی ماركسیستی نجات یافت.حادثه دیگر زندگی پوپر در دوره آموزش شغل نجاری بود، چون استادكارش ادعا میكرد كه او همه چیز را میداند و پوپر بیاد سقراط افتاد كه میگفت بزرگترین دانش ما این است كه میدانیم كه چیزی نمیدانیم ، و تجربه سركوب جنبش سوسیالیستها باعث شد كه پوپر علاقه به سقراط را هیچگاه ازدست ندهد. اودركتاب ات.بیوگرافی خود، فلسفه اش را دانشی ساده ، قانع و فروتنانه نامید، و بعد از ترك سوسیالیسم ، هیچگاه به اشغال برج عاج ایدئولوژی ها نپرداخت، چون سعی نمود تا واقعگرا باشد. درنظر پوپر ، خطرناكترین تفكر آنست كه روشنفكر بخواهد باكمك ایده آل های سیاسی، انسان رادراین جهان خوشبخت نماید، چون باید اورا وادار نماید كه نظم و اصول آن ایده آل هارا بپذیرد. پوپر این كوشش روشنفكری را رمانتیك و اتوپی گرایی نامید. درنظر او كلید نظریه علوم باید برپایه : انتقاد ، آزمایش، كنترل ، آموزش ، انتقادازخود، اصلاحگرایی و درسهای آموزشی از اشتباهات ، باشد. پوپر كوشید تادركتاب “منطق تحقیق“ به مرزبندی بین علم و شبه علم بپردازد . اوسالها به مقایسه نظرات : فروید ، انیشتین ، و ماركس پرداخت . آشنایی پوپر با تئوری روانكاوی فروید ، تئوری نسبی انیشتین ، و ماتریالیسم تاریخی ماركس، موجب تشخیص او برای تضاد علم و شبه علم شد. درنظر پوپر جامعه آزاد وباز با دمكراسی پارلمانی به هم وابسته هستند. اوجمعبندی  جزئیات و نتیجه گیری تئوریك ازآن را ، ایدئولوژی گرایی و خودخواهی روشنفكری نامید.

پوپر اعتقاد به تاریخگرایی را ، غیر از  ماركس ، به گردن افلاتون می اندازد. در 2 كتاب “فقر و ناتوانی تاریخگرایی“ و “جامعه باز و دشمنانش“ ؛ كه مانیفست خردگرایی انتقادی پوپر و سهمی مهم برای فلسفه انتقادی علم سیاست نیز هستند، اوغیر از مبارزه با توتالیتاریسم فاشیستی به انتقاد از ماركسیسم نیز می پردازد. او افلاتون ، هگل ، و ماركس را نمایندگان تاریخگرایی مینامد كه فكر میكردند ، تمام قوانین جهان را می شناسند و بر آن مسلط هستند. پوپر با اشاره به ماركسیسم و بنیادگرایی دینی ، ادعای كشف حقیقت مطلق را یك ادعای تروریستی نامید و زیر عنوان خرافات تاریخگرایی یا تاریخگرایی خرافاتی ، به دفاع از آزادی در دولت اتوریته و زیر ایدههای اتوریته ، پرداخت. درنظر پوپر، ازجمله آسیب های تاریخگرایی این بود كه آنها فكر میكردند باكمك كشف قوانین تاریخ و قوانین تحول و تكامل اجتمایی ، میتوانند به شعار : عدالت ، آزادی ، و خوشبختی انسان ، جامعه عمل بپوشانند. پوپر پیشبینی میكرد،كه قیمت و هزینه ای كه جامعه آزاد درغرب برای انسانگرایی خود خواهد پرداخت ، غیراز از خودبیگانگی، نفی سایر نیازهای احساسی و انسانی خواهند بود.

    در نظر پوپر ، انقلاب مداوم و پیوسته نظریه ها ، یعنی  اینكه آنها رابا كمك آزمایش تجربی ، دائم امتحان نماییم . طبق تئوری علمی پوپر ، هر دانشی باید مدام، جمله به جمله مورد آزمایش قرارگرفته و اصلاح شود. درمقابل پرسش افلاتون كه : چه كسی باید حكومت كند؟ ، سئوال تئوریك سیاسی پوپر این بود كه چگونه باید سازمانهای سیاسی و اجتمایی را بگردانیم تا آسیب های عظیم سیاستمداران نالایق را كاهش دهیم. درنظر او، اخلاق علمی خردگرایی انتقادی، یعنی جواب منفی قاطع به تصور افلاتون از وجود یك دانش حتمی و مطمئن . پوپر دركتاب “جامعه باز و دشمنانش“ درسال 1945 با اشاره به ماركسیسم و نازیسم ،افلاتون و هگل را ازجمله پیامبران دروغین نامید. اودرآغاز هوادار محفل فلسفی تجربه گرایی وین بود كه به مبارزه با علم متافیزیك، مشهوریت داشت. كارناپ ، ازجمله فیلسوفان “محفل وین“ است كه به افشاگری مقوله های صوری و شبه فلسفی : ظاهر، هستی، باطن ، حقیقت ، خدا ، پیش بینی ، و غیره پرداخت . طبق نظر اعضای محفل فلسفی وین ، یك فلسفه علمی باید بر اساس روشهای ریاضی و فیزیكی بنا شده باشد. پوپر خود مدتی جانبدار نظریه “قضاوت غیر ارزشی“ ماكس وبر در علوم اجتمایی نیز بود. و از طرف دیگر، اعضای “مكتب فرانكفورت“ از جمله آدرنو  به انتقاد بنیادی ازعقاید پوپر پرداختند. بعدها درمقابل جبهه پوپر و هانس آلبرت، جبهه هابرماس و آدرنو، قرار گرفت. پوپر سالها متهم به ضعیف نمودن جبهه احزاب سوسیالیستی درمبارزه با فاشیسم شد. هیچ فیلسوف زمان حال مانند پوپر مورد توجه اقتصاد و سیاست لیبرالی در سرمایه داری قرار نگرفت، در این رابطه به او “فیلسوف همه جا مصرف“ دادند. احزاب سوسیال دمكراسی غرب ،سالها اورا پرچمدار آزادی و اصلاح گرای  بی عدالتی درسرمایه داری نامیدند. پوپر دركتاب “جامعه باز و دشمنانش“، با اشاره به یونان باستان مینویسد كه براثر كشف مقوله آزادی، انسان دیگر مثل سابق نیازی به دین ، قوانین خانوادگی، ایلی و اجتمایی سابق نداشت . انسان شهر-دولت ها گرچه به كشف آزادی رسید، ولی طبق نظریه روشنگری كانت باید این آزادی نه خودسرانه و نه طبق میل و سلیقه، وآزادی از احساس مسئولیت ، باشد.

ازجمله آثار كارل پوپر ، شناخت عینی، من و مغزش ، فقر و ناتوانی تاریخگرایی، جامعه باز و دشمنانش، منطق علوم اجتمایی ، نقطه حركت انسان ، منطق تحقیق ، خردگرایی انتقادی و سوسیال دمكراتها ، تمام زندگی یعنی حل مسائل ، و غیره هستند. بانوشتن كتاب منطق علوم اجتمایی درسال 1936، بحث تجربه گرایی درجامعه شناسی، بوجود آمد. كتاب جامعه باز و دشمنانش را در رابطه با اشغال اتریش از طریق هیتلر نوشته بود . این كتاب آنزمان به 11 زبان ترجمه شد . دركتاب فقر و ناتوانی تاریخگرایی، پوپر غیر از ماركس به انتقاد از دولت  اتوریته افلاتون نیز پرداخت.

كارل رایموند  پوپر ، فیلسوف اشتباه یابی !، درسال 1902 درخانواده ای یهودی دراتریش بدنیا آمد و در سال 1994 براثر بیماری سرطان در لندن درگذشت . پدرش به شغل وكالت اشتغال داشت، او به موضوعات تاریخی و فلسفی علاقه خاصی داشت. پوپر بعد ازترك زودرس دبیرستان، درجلسات فیزیك و ریاضی دانشگاه وین شركت نمود . اوبعداز پایان جنگ جهانی اول به شغلهای گوناگونی پرداخت، از آنجمله نجاری و مربی گری درآموزشگاه جوانان مجرم و اصلاح ناپذیر . پوپر مدتی معلم فیزیك و ریاضی نیز بود . او پایاننامه دكترای خودرا درباره علم روانشناسی نوشته بود. پوپر تاسال 1969 درلندن استاد دانشگاه و مربی بخش “ فلسفه ، منطق ، و آموزش منطق علمی“ نیز بود . احترام و علاقه او به زندگی و فرهنگ انگلیسی باعث اعطای جایزه و درجه اشرافی لرد به وی شد. او پیش از مرگ گفته بود كه انسان اكنون بهترین شانس ها را دارد تا مسائل خود و جامعه اش را حل نماید . پوپر درپایان عمر به موضوع جسم و روح ! و تعثیر آندو روی همدیگر پرداخت .