رویداد دارزین کار چه کسانی است؟
کوروش گلنام
آدینه 29 اردیبهشت 1385 ـ 19 می 2006
نخستین گمانی که در باره رویداد دارزین در جاده کرمان ـ بم می توان داشت، این
گمان است که برنامه ریزی و اجرای این قتل ها وسیله خود رژیم و نیروهای امنیتی ـ
نظامی آن، انجام یافته است. نمی توان تردید زیادی داشت که بسیاری از هم میهنان با
این گمان هم خوان هستند و چنین نگرشی به این رویداد تلخ دارند. آیا دلیلی
برای داشتن چنین گمانی وجود دارد؟ ناگزیر
هستم که به یادآوری های زیر (که هزاران بار در باره آنها نوشته و گفته شده است)
بپردازم که می تواند داشتن چنین گمانی را
نه تنها روشن که استوار سازد:
1 ـ شکل گیری و بنیاد این رژیم حتا پیش از رسیدن به قدرت، بر جنایت،
فتنه و فریب استوار بوده است. هیچ ایرانی حقیقت جو و حقیقت خواهی نمی تواند فاجعه
آتش زدن سینما رکس آبادان و زنده سوزاندن و نابود کردن نزدیک به 400 انسان بی گناه
را در آخرین ماه های عمر رژیم پیشین، فراموش کند. ملایان فریبکار برای تحریک مردم
و رسیدن به قدرت، این جنایت وحشتناک، باورنکردنی و شوم خود را بنام "ساواک"، سازمان امنیت دوران شاه، به
مردم شناسانده و در جو بسیار هیجان زده آن روزگار، به راحتی به هدف شوم خود رسیدند
و توانستند پس از این فاجعه هولناک، بنام سوگواری جنایتی که خود انجام داده
بودند(همه اسناد موجود است و برای دیدن ودریافت حقیقت این فاجعه ملی، بسنده است که
نام"سنما رکس آبادان" را در حستجوگری چون" گوگل، (گوگل,)"
بزنید تا صدها نوشته و سند را در اختیار شما بگذارد.)، از خشم و کینه مردم به
بهترین شکل بهره برداری کنند.
2 ـ از همآن آغاز قدرت یابی این رژیم
فتنه گر و غاصب، بهره برداری از اراذل و اوباش و کسانی که در بدکارگی وبدنامی شهره
بوده و دارای پیشینه وپرونده های گوناگون جرم و خلاف بودند، از روشن ترین امور
برنامه ریزی ملایان برای بر پایی واستواری قدرت خود بود. این سخن گزافی نیست و همه
مردم در زندگی روزانه پیرامون خود و در محله های سکونت خود با این پدیده آشنا
هستند. تشکیل گروه های چاقو کش و چماق کش که بعدها ده ها نام گوناگون و از آن میان
"حزب الله"، "سربازان گمنام امام زمان"، "لباس شخصی
ها" و.. یافتند(گاه آدم های باورمند، کم تجربه و ساده دل نیز در میان آنها
وجود داشته و احتمالن هنوز هم دارند که به تدریج آنها نیز آلوده به جنایت شده، راه
گریز شان بسته و یا بسیار دشوار می شد. نمونه فرشاد امیر ابراهیمی که البته هشیار
بود و پس از پیروی ازندای وجدان، از این گروه ها جدا شده، دست به افشا گری های
بسیار مهمی زد که نتیجه اش زندان، شکنجه و سر انجام، با خوش شانسی زیاد، گریختن از
ایران شد، می تواند بسیار گویا باشد.)، به یکی از ابزارهای اصلی ایجاد هول و هراس
در جامعه برای پابرجایی و ماندگاری رژیم تبدیل شد. یورش به گردهمآیی ها، ضرب وشتم و سر به نیست کردن دگر
اندیشان، در بیشتر مورد ها همراه با شکنجه های وحشیانه، از ابزار کار روزانه این
گروه ها شد که در ارتباط مستقیم با کمیته ها و سپاه زیر نظارت ملایان عمل می
کردند. بسیاری از این بزه کاران پیشین با دگرگونی ظاهری در چهره، لباس ورفتارخود
که به سادگی انجام می گرفت(گذاشتن ریش، به تن کردن پیراهنی گشاد با یقه بسته،
گرفتن تسبیحی در دست و انگشترعقیقی بر انگشت) به تدریج در کمیته ها و سپاه جا خوش
نموده و باآغاز کار و انسجام سازمان های امنیتی رژیم به آنجا نیز راه یافته، به
جنایت های فراوانی در درون ایران چون قتل های زنجیره ای و دهها قتل در بیرون از
ایران و از آن میان سلاخی زنده یاد شاپور بختیار و آدمکشی در رستوران میکونوس و...
دست زدند که همه مردم ایران ازآن با خبر هستند. اینک بزه کاران و پیشنه داران بد
نام گذشته، با ریش و تسبیح و در سایه ملایی، هر یک صاحب مقام و مکنت و قدرتی شده و
انجام کارهایی به مراتب بدتر از گذشته که قتل، تجاوز به مال و آنچه که بنام
"ناموس مردم"در ایران مرسوم است، کار هر روزه آنها شده بود را با امکان
هایی بسیار بیشتر و با پشتیبانی ملایان تازه به قدرت رسیده و نو کیسه، بی هیچ گونه
بیم و هراسی انجام داده و نه تنها هرگز مورد بازخواست و یا پی گرد قرار نمی
گرفتند(که اگر هم در مواردی استثنایی و در برابر واکنش مردم، چنین می شد، ملایان
هیاهو را با روش های ویژه خود خاموش نموده و پرونده ها به سرنوشت ناروشنی دچار شده
و دست آخر و پس از مدتها آزار و اذیت نیز شاکی خود را زیر فشار، مال باخته ودر
زندان می یافت!) بلکه بدتر از آن تشویق شده، پاداش و مقام بهتر نیز می
یافتند!(گوشه ای از اعتراف های گروهی از امنیتی های به اجبار دستگیر شده رژیم، پس
از قتل های موسوم به زنجیره ای)
3 ـ توطئه، پرونده سازی، نابود سازی از ارکان وجودی رژیم "جمهوری"
اسلامی و سلطنت مطلقه ولی فقیه مسلمین جهان بوده است! خاتمی که خودش اعتراف نمود
که در سرزمین ولایت و اوباشان و مزدوران زیر فرمان مقام معظم، رئیس جمهور یک
"تدارکاتچی" بیش نیست، پیاپی از رهبری بنام" ستون خیمه
انقلاب" نام می برد در حالیکه ستون خیمه انقلاب در حقیقت اویاش و آدمکشان زیر
فرمان او بوده و هستند.
4 ـ هم اکنون دولتی بر سر کار است که از رئیس جمهور تا وزیر کشور، وزیر
دادگستری، وزیر امور خارجه و... متهم یه جنایت علیه بشریت هستند. شخص رهیر معظم در
پرونده آدمکشی در رستوران میکونوس ( زنده یادان شرفکندی و یاران)، پرونده زنده یاد
بختیار، پرونده بمب گذاری در 2 مرکز یهودیان(یکی فرهنگی) در آرژانتین و.. نیز به
روشنی متهم است و از او نام برده شده همآن گونه که از رفسنجانی و بسیاری دیگر از
وزیران و سفیران و سپاهیانی چون محسن رضایی و مزدوران امنیتی و دیگرکارگزاران
کشتارها.)زنده یاد عبدالرحمان قاسملو به دعوت رفسنجانی جنایت کار به مذاکره
پرداخته بود و چون اهل سازش و تسلیم به خواسته های آدمکشان نبود، به قتل رسید
و....
5ـ توطئه های گوناگون و هر روزه بر علیه روزنامه نگاران، نویسندگان(برنامه به
دره انداختن اتوبوس نویسندگان، پرونده پرونده سازی برای نویسندگان و فرهیختگان
جامعه و قتل آنها چون نمونه زنده یاد سعیدی سیرجانی، و یا برنامه ریزی برای اعتراف
گیری و قتل فرج سرکوهی که تنها با تیز هوشی خود سرکوهی، افشای ماجرا و جهانی شدن
آن، او توانست جان سالم به در برد)، دانشجویان، کارگران، رهبران مذهبی مخالف خود و
ازآن میان ربودن و سربه نیست کردن رهبران سنی مذهب، دهها وصد ها نمونه سرکوب
وحشیانه خیزش های مردمی و بیشتر تهی دستان و کارگران و دانشجویان در شهرهای
گوناگون ایران که همه نیز با آگاهی و اجازه رهبر معظم، رفسنجانی و دیگر سران مافیا
انجام گرفته است، برای همگان آشکار است.
رژیم "ج" اسلامی در زمینه جنایت و آدمکشی، تا آنجا پیش رفت که
حتا به احمد خمینی (یادگار امام راحل!) نیز رحم نکرد و بنا بر اعتراف های جنایت
کار دیگری چون سعید امامی(یا اسلامی) او را که در درون دایره خود، پرچم مخالفت خوانی بر افراشته بود، مسموم نموده و
از بین بردند..
6 ـ برنامه ریزی یورش به مکان هایی ویژه وسیله لباس شخصی ها و دیگر گروه های
چماقی، برای ایجاد هیاهو و در هم ریزی بنام اعتراض کنندگان و حق خواهان تا بدان
وسیله نیروی انتظامی/امنیتی/ضربتی بتواند به راحتی دست به سرکوب بزند(به روشنی در
مورد گردهمایی های دانشجویی، کارگری و دیگرخیزش های مردمی از این شیوه بارها
استفاده شده)، و یا بمب گذاری حتا در مکان های مقدس مذهبی (افشاگری های فرشاد امیر
ابراهیمی) برای به کجراه کشاندن توجه همگانی و... چنان فراوان بکار گرفته شده است
که بکلی اعتماد مردم را از این رژیم سلب نموده است.
اکنون رژیمی که نزدیک به 4000 زندانی سیاسی را در زمانی کمتر از 2 ماه اعدام و
قربانی قدرت خود نموده است، رژیمی که در جنگ 2+6 با عراق، 6 سال نوجوانان وجوانان
را به دامان مرگ کشاند و اسیب های و خرابی های مالی و جانی فراورانی را سبب شد،
رژیمی که 27 سال است به روش های گوناگون، زندانیان سیاسی و مردم را شکنجه می دهد،
به قتلهای فجیعی چون سلاخی زنده یادان داریوش و پروانه فروهر(اسکندری)، شاپور
بختیار، فریدون فرخزاد و یا قتل هولناک جوان دلیر مهابادی، شوانه قادری(کمال
اسفریم یا اسفرام) دست زده و دانشجویان بیگناه و بی پناه را از پنجره به زیر
افکنده، و کارگران خواستار حقوق قانونی خود را به شدیدترین شیوه سرکوب کرده و با
تیغ موکت بری به هدف کشت به یکی از کوشندگان مسالمت جوی هیئت مدیره کارگری، منصور
اصانلو یورش برده زبان و صورت او را دریده است، اینک برای رویداد تلخ دارزین اشک
می ریزد و جنجال به پا می کند!
7 ـ شیوه پوشش خبری ناشیانه رویداد ناگوار دارزین(جاده کرمان ـ بم)، که این
بار به جای کیهان شریعتمداری به عهده روزنامه انتخاب(هم اکنون بیش از 8 تیتر خبری
با دوفیلم در این باره دارد) و در اندازه ای کمتر سایت بازتاب نهاده شده است که با
تحریف و تحریک بسیار آمیخته است و با وجود انتشار بیانیه عبدالمالک ریگی و گفته روشن
او در مصاحبه رادیویی که انجام دهندگان این قتل ها کمترین آشنایی و ارتباطی با او
ندارند، تلاش این رسانه ها این است که این قتل های فجیع را به گروه او(گروه
جندالله) نسبت دهند.
گردانندگان این رسانه ها با خام خیالی می پندارند که دسترسی به 2 گفت و گوی
تلفنی عبدالمالک ریگی با رادیو صدای ایران که هم اکنون در آرشیو برنامه "بسوی
ایران" آن رادیو موجود است، دشوار است و بسادگی می توانند مردم را فریب داده،
با جابجایی و دگرگونی در اصل گفت و گو، آنها را تحریک کنند.
از سویی شیوه پخش خبر همراه با فیلمی از آن قتل ها که صحنه تکاندهنده سر بریدن
انسانی را نشان می دهد با فیلم دیگری که نیروی امنیتی/ انتظامی فورن از محل قتل ها
و جسد قربانیان تهیه دیده که با موسیقی و
خواندنی سوزناک به نمایش در می آید و تلاش برای جا انداختن این موضوع برای بیننده
و خواننده که رشته کار در دست عبدالمالک ریگی است، با توجه به پیشینه سیاه
"ج" اسلامی در زمینه آدمکشی و جنایت که گزیده کوتاهی از آن در بالا آمد،
تردیدهای زیادی ایجاد می کند از این قرار:
تردیدها
ـ چگونه فیلم این قتل هافورن به دست آنها رسیده است؟ و چه کس یا کسانی آنرا در
اختیار آنها نهاده اند؟
ـ چرا پیش از آنکه روشن شود که چه
کسی این قتل ها را انجام داده است، فورن به عبدالمالک ریگی نسبت داده شده است؟
ـ چرا با وجود انتشار بیانیه عبدالمالک ریگی و گروه او جندالله و نفی این
اقدام، همچنان بر این اتهام به او پافشاری می کنند؟
ـ چرا بی هیچ پژوهش و بررسی و در حالیکه گروه جندالله هر نوع وابستگی به این
گروه را رد می کند، تلاش می شود که آنرا وابسته به گروه ع.ریگی و حتا بنام برادر
او بنامند؟
ـ این گروه ناشناخته که خود را منتسب به عبدامالک ریگی و بنام فداییان جندالله
می نامد، چرا پس از رد این وابستگی از سوی جندالله، بیانیه ای بیرون نداده است؟
ـ چرا آگاهانه دادها و گفته های، هم عبدالمالک ریگی و هم آقای قائم مقامی در 2
گفت و گوی تلفنی دستکاری و تحریف می شود؟ نوار این گفتگو ها که موجود است! و دیگر
پرسش هایی که شاید خوانندگان خود بنمایند.
نگارنده قتل و کاربرد چنین شیوه های ویژه "جمهوری" اسلامی را برای
مبارزه با رژیم اسلامی درست نمی داند اما حقیقت ماجرا چه بوده است که عبدالمالک
ریگی دست به قیام مسلحانه زده است؟
چرا اسلحه بر داشته است ؟
یاد آوری این نکته لازم است که
عبدالمالک ریگی این جوان 23 ساله، در 2 گفت و گوی خود با رادیو صدای ایران نشان
داده است که با وجود نداشتن امکان به پایان بردن دوران دبیرستان(8 یا 9 کلاس درس
خوانده است)از درک و درایت بسیار بالاتری از احمدی نژاد رئیس جمهور مقام معظم در
تفسیر و تحلیل از گرفتاری ها ی اجتماعی/ اقتصادی/ سیاسی زندگی پیرامونی خود و
گرفتاری های کلی همه ایرانیان بر خوردار است.
او از درد و رنج و محرومیتها، گرفتاری ها، بیکاری و ناداری مردم
سیستان/بلوچستان می گوید و ستم فراوانی که حکومت گران بر آنها روا می دارند. او که
در 19 سالگی به مبارزه آشکار و بی امان رو آورده است، به روشنی بیان می کند که
یکبار در اوج خشم از جنایت های کارگزاران رژیم اسلامی که حتا بر انسانی زنده بنزین
ریخته و او را آتش زده اند، کسی را سر بریده اند که خود او در هنگام این کار
نادرست وغیر انسانی در آنجا نبوده است امااین جوان دلیر با شهامت این کار را
نادرست ارزیابی نموده و بیان می دارد که دیگر این شیوه را بکار نبرده و نخواهد
بردو حتا به زودی بخشی از گروگان ها را آزاد خواهدنمود (که یکی از آنها دیروز آزاد
شد و طبق گفته این گروگان آزاد شده رفتار خوبی با او داشته اند)و می خواهد گروگان
گیری را نیز کنار بگذارد. او می گوید گروه اوبا کودکان و نو جوانان و سالخوردگان و
مردمان عادی کاری ندارند و هدفش نیروهای سرکوبگر رژیم و کارگزاران حکومتی در منطقه
است و چکیده سخنانش این است که چون جنگ است و درگیری تا پای جان، امکان بروز
اشتباه نیز وجود دارد اما هدف او هرگز مردم عادی نیستند. او به روشنی می گوید که
حکومت گران فریبکار هستند و هرگز به وعده های خود عمل نکرده و زورو ستم، نابرابری،
ناداری و بیکاری بیش از اندازه و زندگی و روزگار سخت مردم منطقه، او را وادار
نموده است که به تنها راه ممکن از دید او، که قیامی مسلحانه است، دست بزند.
اگر علی خامنه ای، هاشمی رفسنجانی و سایر سران گروه های مافیایی حاکم هرگز از
اشتباه خود سخن نگفته و همه کارهایشان نه تنها همیشه درست بلکه نمونه بوده است و
با وجود همه جنایتها اکنون از زبان آدمی روانی چون احمدی نژاد(هاله نور!)می خواهند
درس اخلاق به دنیا بدهند، این جوان 23 ساله به روشنی اشتباه های خود را پذیرفته و
فورن در پی به سازی و درستی در کار خود بر آمده است. نگارنده راه های منجر به
انتقام جویی و خشونت و کشتار را قبول نداشته و نمی پذیرد اما در بیرون از کشور و
بدور از آن همه زور و فشار وگرفتاری های گوناگون مردم ایران زندگی سر می کند اما
عبدالمالک ریگی در ایران و در بتن ماجراست. او روش و شیوه خود را انتخاب کرده است
و مسئولیتش را نیزبه گردن گرفته است. روزنامه انتخاب و سایت بازتاب تا آنجا که می
خواهند می توانند سینه به تنور چسبانده وزاری دروغین کنند اما نمی توانند در این
موضوع دگرگونی ایجاد کنند که عبدالمالک ریگی و همراهان او دلاورانی از سیستان و
بلوچستان هستند که بر علیه زورگویی، ستم گری و نابرابری بر خاسته و قد برافراشته
اند. ایراد به آنها نیست؛ ایراد بر آن
کسانی است که حکومت را به زور در اختیار خود گرفته، همه گونه قتل و غارت و چپاول
کرده و به مال و جان مردم تجاوز می کنند و به هیچ قانونی نیز پایدار نیستند.
آیا گردانندگان انتخاب، بازتاب، کیهان، جمهوری اسلامی و... ، عکس های مربوط به
پیکر مثله شده شوانه قادری را هم چاپ کردند و بر شکنجه های وحشیانه ای که بر او
روا داشتندنیز اشکی ریختند؟ آیا اعتراضی کردند که چرا او را به ماشین بسته در
خیابان ها بر زمین کشیدند، جهره اش را با قنداق تفنگ و لگد له کردند، بدنش را با
آتش سیگار سوزاندند و شکمش را دریدند؟
آیا از سلاخی فروهر ها نوشتند و به همین میزان هیاهو کردند؟ آیا تلاش نکردند
که شکنجه وجنایتی را که در باره زیبا (زهرا)کاظمی انجام دادند، وارونه جلوه دهند؟
آیا اعتراض کردند که چرا حتا اجازه ندادند مادرش یا پزشک قانونی غیر وابسته، پیکر
مورد تجاوز وحشیانه قرار گرفته وخرد شده از شکنجه او را ببینند؟و یا مادر، دلبندش
را آزادانه خود به خاک بسپاردو.. دهها چرای دیگر!
یک راستی بزرگ دیگر این است که رژیم از قیام مسلحانه عبدالمالک ریگی و رشد
روزافزون دلبستگی مردم از سراسر ایران و در بیرون از میهن نیز به او و حرکتش، به
هراس افتاده است و چون در برخوردهای تا کنونی با گروه ع. ریگی بارها شکست خورده و
بنا به گفته ع.ریگی، ضربه های سهمگینی دریافت داشته است، راه چاره را لشگرکشی
وبمباران گسترده مردم بی چیز سیستان ـ بلوچستان با دو هدف دیده است:
1 ـ ایجاد ترس و گسترش بیشتر فضای بستگی و خفقان تااز گستردگی جنبش مسلحانه
ع.ریگی و یارانش جلو گیرد؛
2 ـ نشان دادن زور بازو برای پیش گیری از خواری و تحقیر بیشتر نیروهای نظامی
اش و به دین ترتیب برقراری یک حکومت نظامی ناگفته.
باید از دست اندرکاران "دلسوز" و "خون به دل" انتخاب،
بازتاب و.. سایر سینه زنان کفن پوش رویداد تلخ دارزین خواست که دیداری هم از فیلم
گفتگوی منصور اصانلو و ردپای مهر ورزی اوباش وابسته به رژیم بر بدن او واز آن میان
بر زبان بریده اش بیاندازند و آنرا نیز "دلسوزانه" و "اشک در
جشم" تفسیر و تبلیغ نمایند!