شبح
جنگ، قوانین اسلامی رژیم ایران، و زَن ایرانی
سودابه سیاوشان
واقعا كدام مهمتر است؟ بررسی ماجراجویی هستهای رژیم اسلامی
و برخورد غرب یا فلاكت رقتآور زنان ایرانی كه درگیر نوعی دوگانگی غیرانسانیاند
كه بوجود آوردن نمونههای تراژدی-كمیكاش فقط از اسلام و اسلامیان برمیآید و بس.
چندی پیش رئیس جمهور ”منتخب و محبوب“ ایران خواستند ادای سیاستمداران را در بیاورند
و حداقل برای مدتی بخشی از ایرانیان را به طرف خود جلب كنند و به همین خاطر، انگار
كه خود هم بدانند كه قوانین و مقررات اسلامی چه به روزگار زنان آورده، تصمیم
گرفتند این بخشندگی و سخاوت را در مورد زنان ایرانی به كار بگیرند و بنابراین مژده
دادند كه منبعد زنان میتوانند در استادیومهای ورزشی حضور یابند و البته و به
منظور حفظ شأن و احترام زن از رئیس سازمان تربیت بدنی خواستهاند تا مرغوبترین بخش
استادیوم را به زنان اختصاص دهد به نوعی كه در معرض بیفرهنگی مردان استادیومرو
قرار نگیرند!
اگر این حرفها در واقع در بارة زندگی
انسانهایی واقعی و با گوشت و خون و پوست گفته نشده بود فوقالعاده بامزه میبود.
اما مشكل می شود این مزخرفات را خواند و به این فكر نیفتاد كه زن ایرانی آنقدر بینوا
شده است كه شادی و غمش، حتی در این حد ابتدایی، وابسته به موجودی است به نام احمدی
نژاد كه الآن مدتهاست مضحكة خاص و عام شده است.
اما به خودمان فشار بیاوریم و حداقل برای سرگرمی هم كه شده به
مباحثی كه بعد از این گفتة جناب رئیس جمهور درگرفت دقت كنیم. به محض اعلام این خبر
آیتاللههای متعددی اعلام كردند كه آقای رئیس جمهور بیجهت و نادانسته حرف زدهاند
و اسلام در این مورد نظرش واضح است. استدلال اكثرشان هم این بود كه زنان نباید
مردان غریبه را ببینند و بنابراین رفتنشان به استادیومهایی كه در آنها مردان با پیراهنهای
آستین كوتاه و بدتر از آن با شلوارهای كوتاه حركات غیراسلامی میكنند كاملا برخلاف
شرع مقدس اسلام است. بد نیست نص مقدس گفتار یكی از این آیتاللهها را بخوانیم.
جناب آقای آیتالله نوری همدانی در مورد پیشنهاد رئیس جمهور محترم در باب حضور
بانوان در مراكز ورزشی و اسلامی بودن یا نبودنش میفرمایند:
”پیشنهاد مذكور از دو جهت مخالف موازین اسلامی است:
1- از جهت نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم
2- با این
شكل شركت هزاران مرد و زن در یك مجمع و رفت و آمد آنها هر چند جای نشستن آنها جدا
باشد، بالاخره موجب اختلاط و باعث فساد خواهد شد.“
این بماند
كه این آقایان معلوم نیست چرا تلویزیون و سینما را برای زنان ممنوع نمیكنند.
البته حتما شنیدهاید كه قرار است با ماهوارهداران با شدت و حدت بیشتری برخورد
شود و هیچ هم بعید نیست كه ادامة منطقی این شیوه به ممنوع كردن تلویزیون و اجباری
كردن روبنده و كلا طالبانیسم لگام گسیخته منجر شود. و البته تعجبی هم نخواهد داشت
چرا كه اسلام ناب محمدی هر وقت به قدرت رسیده است جز این مسیر راهی نداشته كه بپیماید.
سرگرمیمان را ادامه دهیم. آقایان گفتهاند كه برای زنان خوب
نیست كه مردان غریبه را ببینند اما همین زنان اگر (بنا بر شیوة مرضیة صیغه)
پس از ادای چند جملة عربی توسط همین مردان برای مدت كوتاهی مورد . . . قرار بگیرند
(به جای آن چند نقطه خودتان كلمة مناسب را قرار دهید) ایرادی كه ندارد هیچ اصلا
كار پسندیدهای است. میدانم همین الآن كسانی قلم به دست خواهند گرفت و به انواع ژیمناستیكهای
تئوریك و تاریخی و تأویلی متوسل میشوند تا اولا فواید بیشمار صیغه را گوشزد شوند
و متقابلا از مضار دیده شدن مردان توسط زنان غریبه بگویند و ثانیا بحث مرا نادقیق
(و به قول كیهان نشینان ”غیركارشناسانه“) و ناسازگار با قوانین و مقررات اسلامی
جلوه دهند. . . اینها همه قدری بیحیایی میخواهد اما در این زمینه كم و كسری وجود
ندارد.
پیشتر گفتهام و باز هم میگویم كه به گمان من تمام این قوانین
و مقررات نمایانگر واقعیت اسلاماند و نمونههای بازتاب چنین قوانینی بیشمارند، از
فرمان قتل رشدی بگیریم تا قتل تئو ون گوك، فیلمساز هلندی، تا فرمان قتل روزنامه
نگاران دانماركی كه كارتونهایی از محمد تهیه كرده بودند و این لیست را میشود
همچنان ادامه داد. البته هنوز كسانی هستند كه سعی میكنند خودشان را پشت جملة كهنه
و نخ نما شدة ’این فقط یكی از تفاسیر اسلام است و تفسیری است به غایت افراطی. . .
و اسلام تفاسیر معتدلی هم دارد كه كاملا با آزادیهای فردی حتی در مورد زنان
سازگاری دارند. . .‘ مخفی كنند. اما دیگر
نمیشود این گزارهها را به حساب جهالت گذاشت؛ این غرض ورزی آشكار است.
چندی پیش، پس از ماجرای كارتونهای محمد، نوشتهای كوتاه توسط
تعدادی روشنفكر و نویسنده (از جمله سلمان رشدی و ایان هیرسی علی، نمایندة مجلس
هلند كه فیلمنامهاش موجب قتل ون گوك فیلمساز به دست یكی از مسلمانان مقیم هلند
شد) امضا شد كه سعی كرده بودند به خطر شكل گیری توتالیتاریسم اسلامی اشاره كنند.
مطابق معمول یكی از اساتید دانشگاه (كلمبیا) كه سادهترین راه دستیابی به چهرهای
انقلابی را طرفداری از اندیشههای خاورمیانهای میدانند و این اندیشه را هم در
اسلام و توابعش خلاصه میكنند (و البته خودشان چندان در بند اسلام نیستند و فقط از
زاویهای پدرانه از خاورمیانهای ها دفاع میكنند) با نادیده گرفتن برخوردهای غیرانسانی
اسلام كه هر روزه در چهار گوشة دنیا اتفاق میافتد، مقالهای صادر فرمودند (و آن
را در نسخة انگلیسی روزنامة عربی الاهرام منتشركردند) و قبل از هر چیز به این
نكته اشاره كردند كه هیچكدام از این كسانی كه نامة كذایی را امضا كرده بودند اتوریتهای
در اسلام محسوب نمیشوند و بنابراین نمیتوانند در این مورد كه اسلام ربطی به
توتالیتاریسم دارد یا خیر اظهار نظر كنند. و بعد هم به انواع مختلف همان بحث غرض
ورزانه را كه اسلام را نمیشود به یك تفسیر تقلیل داد و . . . تكرار كردند و سرخوش
از اینكه وظیفهشان را در قبال ملتهای محروم انجام دادهاند به كار و زندگی مرسوم
و كاملا غیر اسلامیشان باز گشتند. و جان كلام بحث من اتفاقا در مورد همین است كه
وقتی در مورد تفاسیر مختلف اسلام صحبت میكنیم چه كسانی اوریته محسوب میشوند.
از اینجا شروع كنیم كه استادی كه به او اشاره شد و اساتید
مشابه او نیز به هیچ وجه در این زمینه اتوریته محسوب نمیشوند. خواندن و نوشتن یكی
دو كتاب در این زمینه اتوریته به همراه نمیآورد. (در ضمن چنانكه در پایان مقالهشان
اشاره شده است گویا ایشان در حال نوشتن و انتشار كتابی در مورد اسلام هستند و قدری
سخت است مقالة ایشان را، علاوه بر اهمیتش در زمینة حمایت از مستضعفان!، حركتی تبلیغاتی
در خصوص كتابفروشی تلقی نكرد.) نه فقط ایشان اتوریتهای در این زمینه محسوب نمیشوند
بلكه آنان نیز كه حتی واقعا اسلام و آموزههایش را مطالعه كردهاند و عمری بر سر این
كار گذاشتهاند لزوما در این زمینه اتوریته محسوب نمیشوند. این را مینویسم چون میدانم
كسانی هستند كه روشنفكرانی چون سروش و شركا را به عنوان مثال مطرح خواهند كرد و
آنان را اتوریتههایی قلمداد میكنند كه تفاسیری معتدل از اسلام را نمایندگی میكنند.
اما واقعیت این است كه در هیچ جای جهان اسلام، بجز تعدادی روشنفكر دینی از قدرت
افتاده و یا در پی قدرت و نیز تعدادی دانشجو كه نوشتن در بارة چنین ایدة خارقالعادهای
(اسلام معتدل!) و سردمداران معروف فلسفی و سیاسی این قضیه چون سروش و كدیور را
سادهترین راه تمام كردن رسالة تحصیلیشان میدانند دیگر كسی به این افسانه اعتقاد
ندارد و بنابراین با هیچ سریشمی نمیتوان این وصلة اتوریته بودن را به اینان
چسباند. اتوریتة واقعی اسلام متعلق به كسانی است چون خمینی و خامنهای و مكارم شیرازی
و نوری همدانی (و البته در مورد اسلام شیعی حرف میزنیم كه احتمالا ”دلپذیرترین“ شكل
اسلام راستین است) كه گفتار و كردارشان از حیطة یك كلاس و چند دانشجو بسیار فراتر
میرود و علاوه بر آن نظراتشان بر اساس درك و تفسیر اكثریت قریب به اتفاق روحانیون
شیعی از متون مقدس اسلامی است و نه مشتی روشنفكر تجدید نظر طلب كه به دلیل تلاششان
برای همسویی همزمان پدیدههای ناسازگاری چون اسلام و دموكراسی در نهایت كار صرفا
عرض خود میبرند و زحمت ما میدارند.
به ماجرای استادیوم رفتن زنان باز گردیم و بی شرمی این جماعتی
كه وقتی در مورد نامناسب بودن محیطهای ورزشی برای زنان صحبت میكنند اصلا به خاطر
خطیرشان خطور هم نمیكند كه میشود از زنان پرسید كه خودشان در این مورد چه فكر میكنند!
البته بعد از تجربیات اخیر واقعا چنین سوالی خندهدار است. اسلام كی به زنان وقعی
گذاشته است كه این بار دومش باشد.
به عنوان جملة معترضه اضافه كنم كه جناب آقای احمدی نژاد همین
دیروز در مورد تلاش كشورهای اروپایی برای حل مسئلة هستهای فرمودهاندكه ”تعجب میكنم
از اینكه عدهای میخواهند بنشینند و در غیاب ما برای ما تصمیم بگیرند. آقایان
هنوز در فضای دوران استعماری بسر میبرند و تصمیمات آنها برای ما اعتباری ندارد.“
مگر چقدر میشود بیشرم بود! چطور است كه جناب آقای رئیس جمهور و همپالكیهایشان
و رهبرانشان كه اینهمه به برخوردهای استعمارگرانه حساسیت دارند، در برخورد به
مسائل زنان تمام تصمیماتشان را در غیاب آنها میگیرند؟ البته از آنجا كه این شیوة
برخورد به زنان از طرف اسلام تجویز شده است شاید بشود گفت كه در اسلام، زنان عملا
مستعمرة مردان محسوب میشوند. اما و در هر حال، از گفتة آقای رئیس جمهور استفاده
كنیم كه برای زنان ایران ”تصمیمات آنها اعتباری ندارد.“
بگذریم و به مقولة اتوریته در اسلام بازگردیم. تمام این اتوریتههایی
كه میشناسیم، با قدری تفاوت جزیی یك حرف زدهاند و آن اینكه تصمیم گیری در مورد
حتی كوچكترین مسائل مربوط به زنان باید توسط مشتی موجودات عقب مانده كه تمام فكر و
ذكرشان مسائل جنسی است گرفته شود. و به واقع كه تفاوت چندانی هم میان افراطیون و
معتدلان نیست. افراطیون میگویند كه زنان اجازه ندارند در چنین محافلی شركت كنند و
معتدلان میگویند تا زمانی كه در این محیطها زشتگوییهای مردانه وجود دارد نباید
به زنان اجازة ورود داد و بعد هم كه محیط بهتر شد باید مكانهایی خاص برای زنان
ترتیب داد—انگار كه درمورد جذامیان صحبت میكنند—و در آنجا نشاندشان (البته در
كنار مردانشان ودر ضمن فراموش نشود كه دختران مجرد هیچگاه اجازة ورود نخواهند
داشت!).
سخت است در این مورد نوشتن! اما آنچه كه بیش از همه رنج میدهد
این است كه تمام آنها كه بعد از انتشار كارتونهای محمدی فریاد كشیدند و تلاش
كردند تا حیلة روزنامه نگاران دانماركی را برای تحریك مسلمانان برملا كنند و دیگرانی
كه عربده كشان از جریحه دار شدن احساسات مسلمانان گفتند در این مورد سكوت كردهاند
و یا به گفتن جملهای در خصوص اینكه اینگونه اظهار نظرها مبین اسلام افراطی است و
باعث تاسف است اكتفا كردهاند و بس. علاوه بر این، آنها كه این قضیة درگیری ایران
و امریكا و غرب در مورد مسئلة هستهای تمام انرژیشان را به خود اختصاص داده است و
از ته دل فریاد میكشند كه مواظب باشید جنگی در نگیرد كه بسیار تلفات به همراه
خواهد داشت حتی یك بار هم از ته دل فریاد نمیكشند كه زنان ایران در چنین وضعیت
مشقت باری زندگی میكنند و تلفات زندة حكومت اسلامیاند و باید پیش از هر چیز این
خطر را گوشزد كرد. به راستی دردآور است كه اینهمه روشنفكرنما نه در این مورد
سخنرانی گذاشتهاند و نه تلاش كردهاند مردم را مطلع كنند (این یكی از بهانههای
معروفشان است بخصوص برای سخنرانی گذاشتن در مورد جنگ احتمالی و . . .) و نه انگار
این مسئله را مسئلهای مهم تلقی میكنند. اما حداقل خیالمان راحت شده است كه یاوة
اسلام معتدل مدتهاست حنایش رنگی ندارد. صدای اسلام معتدل نه پس از قتل فیلمساز
هلندی به گوش رسید، نه بعد از فرمان قتل رشدی، نه در قضیة كارتونها، و نه در هیچیك
از قضایای مشابه. همیشه فقط
صدای اسلام راستین و ناب محمدی را میشنویم و هر چقدر هم گوش میدهیم صدای دیگری
شنیده نمیشود. البته چند نفری سعی كردند با استفاده از به اصطلاح مباحث تئوریكی
چون ”نظریة ذاتی و عرضی در دین“ و ”نظریة قبض و بسط تئوری شریعت“ حداقل امكان تئوریك
وجود اسلامی معتدل را ثابت كنند و علاقمندان اگر واقعا حوصله دارند میتوانند به
نوشتههای آقای سروش رجوع كنند.
اما خیال همه را راحت كنیم. اكثر زنان ایران حتی اگر به ضرب
سرنیزه و تفنگ و زندان و شكنجه و سنگسار شدن و سایر آموزههای اسلامی مجبور به
سكوت شدهاند از افسانه بودن وجود تفاسیر معتدل و ملایم اسلامی باخبرند و احتمالا
هم به همین خاطر است كه رژیم اسلامی تصمیم گرفته است اساسا در هیچ زمینهای نظرشان
را جویا نشود!
با این نكته تمام كنم كه قدرت گیری اسلام در ایران حداقل این
فایده را برای زنان ایران داشته است كه تا دنیا باقی است نسبت به اسلام و آموزههایش
دچار كمترین توهمی نخواهند بود. این واقعیت كه در مورد قضیة ورود زنان به استادیومهای
ورزشی فقط مردانی چون خامنهای و مصباح یزدی و نوری همدانی و . . . بیانیه صادر
كردند و زنان ناگزیر سكوت كردند بیانگر مخالفت یكپارچهشان در مقابل یكی دیگر از ”دستاوردهای“
اسلامی است. برای زنان ایرانی این سكوت افتخار آفرین است.