محمود کویر

 

گل های سرخ نیشابور

 

 

هجدهم ماه می، زاد روز، شاعر و فیلسوف و ریاضی دان برجسته ایران، خیام است.

خیام شاعر شور و سور و زندگی است. در ترانه هایش، همه ی گرده ها و نرمه های هستی در رقصی شگرف به سوی نور می دوند.

ترانه های خیام، چونان غولی زیبا از میانه ی همه تکاپوها و کشش ها و پریشانی ها و بی قراری های هستی برمی خیزد و آوار و غبار از جان خویش می تکاند و برهنه در آستان نور و رنگ و شور و سور بشری، بال می افشاند.

ترانه های خیام سرشار از امید و شادی است.

این ترانه ها رویکردی این جهانی و شادمانه به زندگی دارد.

این ترانه ها ریا  و ستم و نادانی را برنمی تابد.

این ترانه ها جهان اندیشه و فلسفه ی تابناک خیام را نشان می دهد.

این ترانه ها برامد فرهنگ رخشان ایرانی در سده های سوم و چهارم یا دوران رستاخیز فرهنگی ایرانیان است.

این ترانه ها یکی از زیباترین شکل های شعری کهن ایران هستند.

 

 

برای زادر روز این انسان والا می خواستم چند کلامی بنویسم، که این مطلب زیبا را از فصلنامه ره آورد، کار و دستاورد پر ارج حسن شهباز، که خود نیز ما را ترک گفت، به همراه بسیاری مطالب ارزشمند در باره ی خیام در تارنمای در سایه روشن کلام دیدم و همان را می آورم.  با احترام به تلاش و کار ارزشمند ایشان.

 

 

 

روایت «عروضی سمرقندی»

 از استاد خود حکیم «عمر خیام» نیشابوری

 

«عروضی سمرقندی» نویسنده و چامه‌سرای سده‌ی ششم هجری از شاگردان حکیم «عمر خیام» بوده‌، که از واپسین دیدار خود با استاد و سپس از زیارت تربت «خیام» می‌گوید. اصل حکایت از کتاب «چهارمقاله» نوشته‌ی عروضی سمرقندی چاپ تهران نقل شده است:

«در سنه‌ی ستّ و خمس مائه، به شهر بلخ در کوی برده‌فروشان در سرای «امیرابوسعیدجره»، «خواجه امام عمر خیامی» و «خواجه امام مظفر اسفزاری» نزول کرده بودند و من بدان خدمت پیوسته بودم. در میان مجلس عشرت از حجت‌الحق «عمر» شنیدم که او گفت: «گور من در موضعی باشد که هر بهاری، شمال بر من گل افشان می‌کند.»

مرا این سخن مستحیل نمود و دانستم که چنونی گزاف نگوید. چون در سنه‌ی ثلاثین به «نیشابور» رسیدم، چهار (چند- ن) سال بود تا آن بزرگ روی در نقاب خاک کشیده بود. آدینه‌ای به زیارت او رفتم و یکی را با خود ببردم که خاک او به من نماید. مرا به گورستان «حیره» بیرون آورد و بر دست چپ گشتم. در پایین دیوار باغی، خاک او نهاده و درختان اَمرود و زردآلو، سر از باغ بیرون کرده و چندان برگ و شکوفه بر خاک او ریخته بود که خاک او در زیر گُل پنهان شده بود و مرا یاد آمد آن حکایت که به شهر «بلخ» از او شنیده بودم. گریه بر من افتاد که در بسیط عالم و اقطار ربع مسکون او را هیچ جای نظیری نمی‌دیدم. ایزد تبارک و تعالی جای او در جنا کناد بمنّه و کرمه.»

 

گل سرخ «نیشابور» در گلستان لندن

 

داستان این گل، با آن‌چه که «نظامی عروضی» در کتاب چهارمقاله آورده به شکلی پیوند می‌خورد. شیرازه‌ی این پیوند در این دو روایت وجودِ گل و به‌ویژه، گل سرخ است. روایت درست این مطلب را در جایی از زنده یاد مجتبی مینوی خوانده بودم که بسیار زیبا وصف کرده بود. گویا در مقدمه‌ی «نوروز نامه» آمده‌است. آن کتاب را در دسترس ندارم اما در همین فصلنامه‌ی «ره‌آورد و در همان شماره‌ی 46 در باب معرفی کتاب «خیام‌نامه»، از «محمد موسوی نسل» چنین آمده:

« در سال 1884 میلادی که برگزیدگان مرزبندی افغانستان به سرپرستی «سرپیتر لمس‌دِن Sir Peter Lumsden» به بخش خاوری ایران فرستاده شدند، از سوی روزنامه‌‌ی Illustrated London News، گزارشگری به نام Simpson، همراهشان رفت. وی در گذری که برای دیدار آرامگاه «عمر خیام»به «نیشابور» داشت، در نامه‌ای به «برنارد کواریچ» Bernard Quaritch، کتاب‌فروشی که برگردان ترانه‌های «خیام» را به انگلیسی از سوی «فیتز جرالد» چاپ کرده بود، نوشت که:

« نزدیک آرامشگاه خیام، چند بوته گل سرخ دیدم. چون هنگام گل، گذشته بود، چند دانه از تخمدان آنها را با گلبرگ‌های خشکیده‌ای چیدم. آنها را می‌فرستم تا در انگلستان کاشته شود، زیرا می‌پندارم برای هواخواهان «عمرخیام» ارمغان ارزنده‌ای باشد. گمان می‌کنم این گل از همان گلی باشد که خیام بسیار دوست می‌داشته و در هنگام اندیشه و ترانه‌سرایی به آنها می‌نگریسته...»

«کواریچ» گلبرگ‌ها را به دختر خود داد تا به «انجمن عمر خیام» بفرستد و خود نیز تخم گل‌ها را به «گلستان کیو Kew Garden» در لندن فرستاد.

باغبانان آنها را کاشتند و چند بوته گل سرخ از آنها به دست آمد. دو بوته از آن گل‌ها به درخواست «انجمن خیام» با آیین شایسته‌ای در آرامگاه «فیتزجرالد» نشانده شد. (هفتم اکتبر 1893).

***

در همین رابطه مطلب جالبی نیز در روزنامه‌ی سوئدی «Göteborgs posten» دیدم که نقل مطلب «گل سرخ نیشابور» بود و این که در سوئد نیز این گل به اسم «رُز خیام» به فروش می‌رسد:

 

ریاضیدانی که «رُز» شد.

 

«عمر خیام» ریاضیدان، شاعر و ستاره‌شناس، چگونه توانست یک رُز بشود؟

نویسنده‌ی مقاله خانم Karin Johansson، در آغاز مطلب خود ترجمه‌ی سوئدی یک رباعی از «خیام» را می‌آورد که مضمون آن به این رباعی نزدیک‌تر است:

می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت
بی‌مونس و بی‌رفیق و بی‌همدم و جفت
زنهار به کس مگو تو این راز نهفت:
هر لاله که پژمرد، نخواهد بشکفت.

به احتمال قوی ترجمه‌ی سوئدی این رباعی باید از ترجمه‌ی انگلیسی آن گرفته شده باشد که «فیتزجرالد» با همه‌ی وسواسی که در ترجمه داشته، از سلیقه‌ی او نیز به‌دور نمانده‌است.

نویسنده‌ی مقاله پس از آوردن رباعی، این نکته را بیان می‌کند که یک روان درمانی شاعرانه، اینگونه باید به فرد افسرده و مریض ارائه شود، این که زندگی کوتاه است و قبل از این که دیر بشود، از آن بهره برگیر و لذت ببر. سپس ضمن معرفی «خیام» و زادگاه و توانایی‌های او در دانش‌های گوناگون همچون ریاضی، حکمت، شعر و ستاره‌شناسی، به شهرت او در غرب (اواسط قرن 18) اشاره می‌کند، زمانی که اشعارش توسط «فیتزجرالد» به انگلیسی ترجمه شد.

 پس از این مختصر، می‌رسد به کتابی در مورد گلهای رُز با نام «گلهای رُز برای باغ و بوستان‌های کشورهای شمالی». در این کتاب از جمله در مورد گل رُزی به نام «خیام»، چنین توضیح می‌دهد و ویژگی‌های آن را می‌نویسد:

گل «عمر خیام»، نوعی رُز هست به رنگ صورتی و صورتی روشن، در اندازه‌ای متوسط، پر برگ و پهن و صاف. خوشبو و معطر که از اواخر ماه ژوئیه تا پایان ماه جولای، عطر افشانی می‌کند.

گل رز «عمر خیام» را می‌توان از مدارس کشاورزی سوئد که بوته‌های رز قدیمی را می‌فروشند، تهیه کرد. این گل از گروه گل‌های پیش از 1867 است. رُز «خیام»، گلی است مقاوم که به راحتی رشد می‌کند و کمتر دچار آفت‌های گوناگون می‌شود.

اینک که داستان گل سرخ خیام را خواندیم بیایید با هم نگاهی بیندازیم به چند ترانه از خیام. فیروزه های رخشان نیشابور. بیایید این شعر ها را زمزمه کنیم با دل جان. بخوانیم و اندیشه کنیم. خیام شاعر زندگی و خرد و عشق و امید و شادی بود. ما نیز. بادا باد.

روزی که گذشت هیچ از او یاد مکن

فردا که نیامده است فریاد مکن

بر نامده و گذشته بنیاد مکن

حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

***
آمد سحری ندا ز می خانه ی ما
كای رند خراباتی دیوانه ی ما
برخیز كه پر كنیم پیمانه ز می
زان پیش كه پر كنند پیمانه ی ما

***

امروز تو را دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات بجز سودا نیست
ضایع مكن این دم ار دلت شیدا نیست
كاین باقی عمر را بها پیدا نیست

***

 برخیز بتا بیا ز بهر دل ما
حل كن به جمال خویشتن مشكل ما
یك كوزه شراب تا به هم نوش كنیم

زان پیش كه كوزه ها كنند از گل ما

***
ای آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
می خور چو ندانی از كجا آمده ای
خوش باش ندانی به كجا خواهی رفت

***
ای چرخ فلك خرابی از كینه ی تو است
بیدادگری شیوه ی دیرینه ی تو است
ای خاك اگر سینه ی تو بشكافند
بس گوهر قیمتی كه در سینه ی تو است

***
ای دل چو زمانه می كند غمناكت
ناگه برود ز تن روان پاكت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زان پیش كه سبزه بر دمد از خاكت

***

چون عهده نمی شود كسی فردا را
حالی خوش دار این دل پر سودا را
می نوش به ماه تاب ای ماه كه ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را

***
چون در گذرم به باده شویید مرا
تلقین ز شراب ناب گویید مرا
خواهید به روز حشر یابید مرا
از خاك در میكده جویید مرا

شادباد زندگانی بر شما. دلتان باغ انار. باغتان شاداب

سبز باشید

محمود کویر

در سایه روشن کلام نام تارنمایی است که من بخش اصلی  این نوشته را که از ره آورد نقل شد  و در باره ی گل سرخ خیام است ،از آن آورده ام. دستشان درد نکند. با احترام فراوان.

http://www.kalam.se/