جنگ فاجعه است .
هنوز هم می توان جلو فاجعه را گرفت ، چگونه ؟
رضا اکرمی
بدنبال
سپردن پرونده هسته ای جمهوری اسلامی ایران به شورای امنیت سازمان ملل،نگرانی نسبت
به پیامدهای ناگوار آن به مشغله اکثریت مردم و نیروهای اپوزیسیون رژیم تبدیل شده
است.
این
نگرانیها واقعیست و باید هم نگران بود.رفتن این پرونده به شورای امنیت سازمان ملل
از ابتداء خواست دولت جرج بوش ، و دشواری
وی در رسیدن به چنین مرحله ای ، در شرایط گفتگوهای نمایندگان جمهوری اسلامی با
هیئت سه جانبه اروپائی بر هیچ صاحب نظر
سیاسی پنهان نبود.
تعویض
سیاست و باند پیگیری کننده این پرونده در ایران
و بدنبال آن رگبار سخنان آشکارا تحریک آمیز محمود احمدی نژاد در هر مناسبت
، نسبت به اسرائیل ،آمریکا و غرب ، همان «نعمت الهی » بود که جناح حاکم در آمریکا برای آن روز شماری می کرد.
چرا
رفتن پرونده به شورای امنیت برای دولت آمریکا چنین با اهمیت شده است ؟ مگر حمله
این کشور به عراق علیرغم مخالفت این نهاد
صورت نگرفت ؟ کلید مسئله در همین جاست . درست است که دولت بوش توانست در ظاهر هم
شده مؤتلفین یا شرکای جرمی در این بی
قانونی بین اللملی برای خود دست و پا نماید ،اما به هیچ وجه موفق نشد و باز هم
نخواهد شد تا افکار عمومی جهان و حتی مردم آمریکا و انگلیس( به عنوان دومین قدرت
درگیر در عراق) را متقاعد نماید که گسترش دمکراسی و صلح جهان و پیشگیری از مخاطرات
جنگ و تروریسم در گرو لشکر کشی به عراق و
سرنگونی رژیم صدام حسین بوده است.
آمریکا
امروز شاهد این واقعیت است که بر خلاف تصور اولیه ،اشغال یک کشور تنها آغاز
ماجراست .هزینه جانی و مالی این لشکر کشی
که سر به فلک می زند ،پایانی بر آن متصور نیست و از همه مهمتر نیروهائی که می
توانستند به عنوان متحد ، گرهی از این معضل بگشایند ،بیشتر، دل در گرو شکست وی
دوخته اند و هیچ ابتکار و پیشنهادی را برای برون رفت از بحران موجود پیشنهاد نمی
کنند.
بنا
براین تلاش به منظور ایجاد یک اجماع جهانی در برخورد با ایران علی القاعده می بایست مقدمترین درسی بوده باشد
که دست اندر کاران جنگ در عراق از آن گرفته باشند .به ویژه اگر این تجربه را در
کنار نمونه دیگری ،که اتفاقا ،باز هم در همسایگی کشور ما ،یعنی افغانستان قرار
دارد قرار دهیم ،اهمیت موضوع بیشتر روشن خواهد شد.
در
افغانستان نیز کار نیروهای خارجی و دولتی که تحت الحمایه آنها به سر کار آمده است
در درگیری با نیروهای مخالف فیصله نیافته است ، اما هزینه چنین جنگی ،علیرغم اینکه
به رهبری آمریکا انجام گرفته است بر دوش مالیات دهندگان اکثر کشور های جهان و از
جمله حقوق بگیران و زحمتکشان آمریکائیست.
اگر
چنین نتیجه گیریهائی درست باشد باید گفت که پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت
رفته است تا روندی چون پرونده القاعده و طالبان در افغانستان را طی کند ، البته با
تمام پیچیدگیها و فراز و نشیبهایش .
می
دانیم نه ایران افغانستان است ( اگر چه اینجا هم طالبان نوع ایرانی بر سر
کارند)ونه پرونده به سادگی انجام یک عملیات تروریستی، که مرتکبین آن، خود مسئولیت
کار را به عهده گرفته اند . اما اینجا نیز به نظر می رسد ، ابعاد نقشه قرار است به
قامت ماجرا دوخته شود.
قرار
دادن ماجرای هسته ای جمهوری اسلامی در بند 7 منشور سازمان ملل ،هر گاه صورت واقعیت
به خود به گیرد برای آن می توان یک جنگ پیشگرانه راه انداخت ،چرا که خود پیشاپیش
بر به خطر افتادن صلح جهانی ، یا به عبارت عریان تر وقوع یک جنگ جهانی دلالت خواهد
داشت.
آنچه
تا کنون از مجموعه مذاکرات و رفت و بر گشت ها بر می آید بر خلاف تصورات باطلی که
دل در گرو اختلافات درونی شورای امنیت
بسته اند – علیرغم اینکه بسیاری از این اختلافات واقعیست و ریشه های عمیق سیاسی و
اقتصادی و ژئوپلیتک دارد— رأی به ورود
این پرونده برای رفتن به شورای امنیت به معنی با اهمیت تلقی کردن خطرات ناشی از
غنی سازی اورانیوم و تحقیقات هسته ای در ایران تحت حاکمیت فعلی (لااقل برای سایر دول ، اگر برای آمریکا انگیزه های دیگری را هم در
نظر بگیریم )بوده است و تا زمانیکه چرخ سیاست در ایران بر این پاشنه می چرخد ، هیچ
نرمشی در جهت آرام تر شدن روند تصمیمات شورای امنیت قابل تصور نیست .
اگر چه
عمر آغاز تحقیقات هسته ای در ایران به سالهای پایانی نظام سلطنتی بر می گردد ،و
وسوسه های پا گذاشتن در راه تبدیل شدن به کشوری اتمی به دوران ریاست جمهوری هاشمی
رفسنجانی ،زمانیکه وی در دیدارش از پاکستا ن ، بمب اتم این کشور را به عنوان بمب
اتم جهان اسلام می ستود ، اما رفتن
پرونده به شورای امنیت سازمان ملل از جمله شاهکارهای کشتیبانان پس از انتخابات
نهمین دور ریاست جمهوری اسلامی در ایران
می باشد.
اینان
که اکثریت قریب به اتفاقشان از «برکت» جنگ هشت ساله ایران و عراق از سربازی به
سرداری رسیده اند به تنها چیزی که فکر نمی کنند نتایج دهشت بار درگیر شدن در یک
جنگ دیگرو خانه خرابی میلیونها انسان در ایران و طبعات منطقه ای آن می باشد.
بررسی
این پرونده در شورای امنیت سازمان ملل هنوز هم می تواند متوقف شود . از جنگ دولت
ایالات متحده آمریکا علیه ایرا ن ،حد اقل تحت این عنوان می توان جلو گیری کرد ، به شرطی که ما ایرانیان خرد را
جای شعار. منافع و مصالح دراز مدت کشور رابه جای غرور کاذب ناسیونالیستی و خود فریبانه و بالاخره بدست گرفتن سرنوشت خود به دست خود به جای
سپردن مقدرات کشور به یک اقلیت مرتجع و
ماجراجورا در مرکز توجه خود قرار دهیم .
در
بازار رجز خوانی کنونی ،با پیش انداختن مترسکی همچون احمدی نژاد ، با ردیف کردن
مانور های پی در پی نظامی (در حالیکه جنبیدن یک پشه در دنیای امروز از چشم مخترعین
ابزارهای به نمایش در آمده پنهان نیست ) نه تنها هیچ کمکی بدور کردن کابوس جنگ بر
فراز کشور ما نخواهد کرد ، بلکه همگی
وسیله ایست جهت رفع اختلافات موجود در میان تصمیم گیرندگان بین اللملی و
سرعت بخشیدن به تنگ تر کردن حلقات سیاسی ، اقتصادی و نظامی بدور ایران .
به یاد
داشته باشیم زمانیکه قرار بود افکار عمومی جهان را نسبت به ضرورت از پای در آوردن
رژیم صدام حسین بسیج کرد ابتداء ماشین تبلیغاتی جنگ طلبان از وی پنجمین قدرت نظامی
جهان تراشید، و زمانیکه که به قول معروف آش پخته شد و دیگر نوبت برداشتن «غده
سرطانی» رسید ،گفته شد با یک عملیات چند روز ه ،آنرا جراحی خواهیم کرد.
مردم و
نیروهای اپوزیسیون ایران متأسفانه در تصمیم گیری پیرامون این مهمترین فاجعه احتمالی
در حال وقوع نیز کمترین نقشی ندارند .ملتی دست و زبان بسته به مسلخ برده می شود
،بدون اینکه حتی حق فریاد زدن داشته باشد .
اما
تأسف بار تر اینکه برخی از آنها همانطور که پیشتر اشاره ای رفت ،دیروز در فردای
فتح خرمشهر قربانی سیاستی گردیدند که خواب گذرا ز کربلا و رسیدن به «قدس شریف » را در سر می پروراند و امروز زیر شعار تا «
آخر ایستاده ایم »و «انرژی هسته ایم حق مسلم ماست » سینه می زنند ،گروهی که خود را
اصلاح طلب می دانند و ظاهرا با سیاستهای کنونی توافق چندانی ندارند ،نه تنها برای
مخالفت خود دست به اقدامی نمی زنند ،بلکه گوش به زنگ هستند تا اگر قهرمان شعار،
جناب احمدی نژاد خواست رسیدن به« دروازه تمدن هسته ای» را به نام خود کند اینان
نیز سرشان بی کلاه نماند و گوی سبقت را بر حریف بربایند .
و این
روز ها البته در خارج از کشور نیز باز بحث و نظر و «عمل» گرم است . قسم خورده های
«ضد امپریالیست» بی اینکه بر شرایط مشخص حاکم بر منطقه ما ،نقشه هاو خوابها و
بالاخره ضرورت پائین کشیدن فتیله فتنه نظر داشته باشند ،در کار راه انداختن
تظاهرات ضد امپریالیستی و لابد قرار دادن
آقای بوش در مقابل افکار عمومی غرب ،که تقریبا کمترین نقشی در شرایط اجماع جهانی
نخواهد داشت می باشند ،و البته عوامل رژیم اسلامی و اسلام گرایان رنگا رنگ نیز در
اینگونه موارد« تعامل و تساهل » پیشه می
کنند و برخی رفتارهای غیر اسلامی آنها را به حرمت خدمتشان می بخشند در اینگونه
گردهمائیها شرکت می کنند یا خود به سازماندهی آن مشغولند و گروهی دیگر که قدرت به
هر قیمت را ،حتی به قیمت جنگ وویرانی ،در سرلوحه کارشان قرار داده اند، در کار
سنگین تر کردن حجم پرونده اند.
امروز
در جامعه مطبوعاتی و سیاسی ایران (و همچنین مطبوعات بین المللی ) اعم از داخل و یا خارج هزاران صفحه پیرامون
پرونده هسته ای ایران نوشته می شود و در هر یک از آنها گوشه ای از واقعیت این
پدیده پیچیده منعکس است ، اما متأسفانه
در بسیاری از آنها صرفا تفسیر وقایع می شود
و در مواردی دیگرشاهد انواع و اقسام رهنمودها هستیم که، از دفاع از حق و
حقوق صحبت می شود، از یک بام و دو هوا ی مجامع بین المللی که اظهر و من الشمس است
و غیره بدون اینکه بر کانون بحران موجود و راه برون رفت از آن انگشت بگذارند و به
سهم خود بکوشند تا اگر در تصمیم گیری صاحب هیچ حقی نیستند لا اقل آتش بیار معرکه
ای که از آن گریزانند نشوند.
در
جائیکه امروز این پرونده قرار دارد . هر نظری که نسبت به چگونگی آن داشته باشیم به
نظر می رسد تنها یک راه حل وجود دارد و
آنهم تعلیق موقت غنی سازی اورانیوم در ایران ، تا زمانیکه شرایط بین المللی مساعد
از سر گیری مجدد تحقیقات فراهم شود .
باز
کردن درب تمامی مراکز اتمی به روی بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی و بستن این
پرونده و کشاندن سران رژیم به میدان اصلی مبارزات و مطالبات مردم در ایران در
راستای برقراری یک رژیم دمکراتیک و مستقل و برخوردار از حق حاکمیت بر سرنوشت خود
درصحنه داخلی و بین المللی می باشد .
باز
کردن هر جبهه ای با هر انگیزه ای صورت بگیرد نه تنها برای ممانعت از جنگ حاصلی
نخواهد داشت ،بلکه به باز کردن شکاف جدیدی در صفوف نیروهای چپ و دمکرات ایران و
نهایتا به دنباله روی از این یا آن جبهه جنگ سالار و یا منزوی شدن کامل آنهاخواهد
انجامید.
فعلا
که تمام مباحث مربوط به ایران به مقوله
انرژِی هسته ای گره خورده است (گویا در این کشور نه از سرکوب و جنگ اجتماعی -
روانی خبریست و نه بیکاری و فقر بیداد می
کند و...) تنها یک شعار می تواند آتش این فتنه را لا اقل تا مرحله ای دیگر به
خواباند و آنهم شعار« تعلیق تحقیقات هسته
ایست »در مقابل «انرژی هسته ای حق مسلم ماست ». که دومی در ذات خود و از آنجا که
مطابق قوانین بین المللی حق طبیعی هر کشوریست ، خود دلالت برنابسامانی حاکم بر
کشور می دهد.
ما
باید از هر طریقی که ممکن است (که فکر می کنم برای نیروهای اپوزیسیون مناسبترین
آن، بی واسطه ترین، یعنی مذاکره مستقیم و رو در روست با نهادهای بین المللی ،احزاب وحتی مسئولین کشورها) مخالفت خود را نسبت به مداخله در امور داخلی
ایران و از جمله هر شکل از دخالت نظامی
اعلام نمائیم ،اما انرژی خود را تماما درنقطه ای متمرکز نمائیم که فعلا
مانع واقعی حل بحران می باشد که همانا عقب نشینی مسئولین جمهوری اسلامی از موضع
کنونیست.
شعار«
نه به جمهوری اسلامی »و« نه به جنگ امپریالیستی » که این روز ها در بعضی
گردهمائیها از طرف برخی از دوستان پیش کشیده شده است اگر چه جایگاه این افراد و
نیروها را در میانه این دو دیوار بازتاب می دهد، اما از آنجا که در مقطع مشخص
کنونی، کانون حل بحران را نشانه نگرفته است ،می تواند به ضد اهداف طرفداران آن
تبدیل شود.
اگر
شانسی برای عقب راندن سران رژیم اسلامی وجود داشته باشد با تلاش مردم ایران حاصل
خواهد شد .تا همینجا مطبوعات رژِیم حتی گردهمائیهای نیروهای ضد جنگ و مداخله نظامی
درعراق را با آب و تاب زیاد بعنوان پشتیبانی از سیاستهای اتمی خود در بوق و کرنا
می کنند ،بی توجهی نیروهای اپوزیسیون به
این تبلیغات، کمکی به مبارزه ضد جنگ مردم که می بایست در داخل کشور براه بیفتد و
متوجه رفع فتنه انگیزیهای مسئولین جمهوری اسلامی باشد نمی کند.
رضا
اکرمی 20 اردیبهشت 1385
10مه 2006