تصویر تزوير

بیژن باران

 

ساعت بزرگ شهر دروغ می گويد-
از فراز برجها و درختان به شهريان.
از عقربه های سياه آن
خوف و خفت ساطع است.
حرکت بطئ آنها شهريان را می فريبد-
که دقايق کندند
هدف نارسيدنی-
حتی ظرف ۱۰۰ سال.
صفحه کدر آن خاکستری شده
از رسوب آلاينده ها و سموم خودروها.
(تصوير بيرمق سرفه و عطسه بر ديوار.)
*

ولی آفتاب شاهد سمجی است-
بر طلوع- اگرچه دور.
تناوب روز و شب انکار ناپذير است
وقتی همسايگان سريع ميگذرند.
۰۱۰۵۰۶

 

 

قرون وسطا

 

معشوق من از عهد حافظ و خیام است.

با او بزبان شعر سخن بایدم گفت.

او چون روح پاسارگاد ناظر اوضاع است.

او بلطافت عطر کوچه باغهای نیشابور است.

بامن بدون یکی به دو،

از زیبایی

کباب کبک و کوک کمانچه میگوید.

او زندگی را دمی دانسته

سرخوش از برف بهمن، نسیم بهار، مالامالی تابستان، رد باد خزان

به آسمان تهی اشارت دهد؛

سپس به خاک پر نقش متغیر.

در او طراوت مهتاب موج می زند.

نیمرخش مرا چون عطر پیاز داغ و مزه لیموترش شیراز تحریک می کند.

حرکتش- قوی درحال خیز برای پرواز را..

021406