رویا مقدس

هجران

 

 

باد و خاک دوری

شکل می گیرد در منحنی‌‌ی آتش هجران

حلقه‌های تپنده‌ی گلو

- پژواک هزارپیچ گوشم -

می‌رود تا بی‌نهایت کلام در جانم

 

پاره پاره‌های پراکنده‌ی ذهنم

تا از موسیقای دهانت آرام می‌گیرد

باردار لحظه‌های حضورم

هر روز

 

هر روز در این انتظار

با تیک تاک ثانیه‌ها قدم می‌زنم

جان جنین پیوند زهدان بی‌تابی‌ام را

در گرداب نگاهت آرام می‌کنم

شوق نازآواز با تو زیستن

در میانه‌ی نافم جوانه می‌زند

حس خوش مادری

در این التهاب پا به‌پا

زایش زایش

شکل می‌گیرد و من سرمست حلقه‌ها

در هزارپیچ جانم می‌مانم تا بی‌تهایت.

 

فاروم. یکم می 2006