فرصت
ها را نباید از دست داد
مسعود فتحی
دولت های
بریتانیا، فرانسه و آمریکا علیرغم مخالفت روسیه و چین با صدور قطعنامه الزام آور
علیه ایران، یک جانبه دست به انتشار بیانیه مورد نظر خود زده اند . در
قطعنامه دول غربی از جمهوری اسلامی ایران خواسته می شود که "تمامی فعاليت
های مربوط به غنی سازی و بازپردازی، از جمله تحقيقات و توسعه را معلق کند" و
"همچنين احداث يک راکتور آب سنگين را به تعليق درآورد." در این پیش نویس تاکید شده است که "در صورت لزوم تدابير
ديگری" مد نظر قرار داده خواهد شد. «این قطعنامه هم چنین از تمامی ملل جهان
می خواهد به جلوگيری از انتقال مواد و فناوری هايی "که می تواند به فعاليت
های غنی سازی و بازپردازی و همچنين برنامه موشکی ايران کمک کند، ياری رسانند (بی
بی سی)."
بحران بر سر
پروژه اتمی ایران اکنون به مراحل حساسی رسیده است. طی هفته های گذشته، علیرغم
تاکید همه بر راه حل دیپلماتیک، از یک سو رهبری جمهوری اسلامی بر ادامه روند
تاکنونی و سیاست چالش با دول غربی و اجماع موجود در نهاد های بین المللی پافشاری
نموده است، از طرف دیگر دولت بوش با تبدیل مساله اتمی به دامی برای حکومت ایران،
شورای امنیت را برای صدور بیانیه ای الزام آور علیه جمهوری اسلامی از هیچ کوششی
فروگذار نکرده است. در بحبوحه بحث تعلیق غنی سازی، در ادامه اعلام ورود به کلوب
اتمی جهان از طرف احمدی نژاد، آقای خامنه ای شخصا از صدور تکنولوژی اتمی به سودان
دم زده است؛ در مقابل، رئیس جمهور و وزیر خارجه ایالات متحده نیز پنهان نکرده اند
که در صورت لزوم بدون موافقت شورای امنیت هم علیه جمهوری اسلامی دست به اقدام
خواهند زد. آن ها حتی گزارشاتی را که نشاندهنده وجود نقشه ها و طرح هائی برای
استفاده از سلاح اتمی در حمله به تاسیسات ایران
است، نه فقط رد نکرده، بلکه بر احتمال استفاده از همه امکانات تاکید نموده اند.
چنین وضعیتی
مسلما موجب نگرانی تمامی کسانی است که هر گونه اقدام نظامی علیه ایران را خطری
برای ناامنی کل منطقه و فروپاشی کشور ما می دانند و دولت آمریکا را از
برداشتن چنین گام خطرناکی برحذر می
دارند. در داخل ایران هم کم نیستند نیروهائی که سیاست های رهبری جمهوری اسلامی را
در مسیر نه حل بحران، بلکه تشدید آن می دانند. مسلما مخالفت با اقدام نظامی و راه
انداختن جنگی جدید در منطقه اهمیت انکار ناپذیری در تخفیف بحران دارد، اما اجتناب
از جنگ قبل از همه، مستلزم از بین بردن فضائی است که در آن تهدید به جنگ و خود جنگ
موضوعیت پیدا می کند. وظیفه سیاست در ایران قبل از آن که دیر شود از بین بردن زمینه های عینی تهدید به جنگ و
بلاموضوع نمودن طرح آن است.
چه چیزی تغییر کرده است؟
تردیدی نیست
بحران کنونی بر سر پروژه اتمی ایران، با پافشاری ایالات متحده به چنین شرائط حادی
قدم گذاشته است، اما این بحران فقط ساخته و پرداخته ایالات متحده نیست. نگرانی های
اعلام شده ایالات متحده را امروز بخش مهمی از کشورهای جهان هم جدی می دانند. اکنون
دیگر تفسیر از پروژه هسته ای ایران به عنوان یک خطر احتمالی برای صلح
جهانی، تفسیر فقط دولت آمریکا نیست. از همین رو نیز پاسخ دولت جمهوری اسلامی ایران
بر خواست شورای امنیت فقط پاسخ به آمریکا نیست. بدون هیچ تردیدی امروز هنوز
فقط چگونگی این پاسخ است که نقش
اصلی را در تخفیف یا شدت بحران فعلی و تبدیل تهدید های کنونی به یک خطر نزدیک بازی
می کند.
دولت امریکا از
همان آغاز جمهوری اسلامی ایران را رژیم مطلوبی نمی دانست و بعد از حمله به سفارت
امریکا در تهران، آشکارا با هر تلاشی برای بی ثبات کردن و حتی تغییر این رژیم همسوئی نشان داده است. مخالفت دولت آمریکا
بدون دلیل و یک مخالفت کور نبوده و امروز هم نیست. دولت آمریکا با حکومتی که در
منطقه حساسی مثل خاورمیانه با تسخیر سفارت و شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل، آب به
آسیاب جریانات بنیادگرای افراطی می ریزد و روابط گسترده ای با این جریانات دارد،
هیچ گونه اشتراک منافعی ندارد. اما در عین حال از نقطه نظر تامین همین منافع نیز،
در برخورد با جمهوری اسلامی، دولت آمریکا همواره یک سیاست نداشته است، با تغییرات
در سیاست خارجی جمهوری اسلامی، امکان تغییر در سیاست در مورد ایران را نیز در
دستور گذاشته است. نمونه آن تلاش دولت کلینتون برای ایجاد مناسبات با دولت خاتمی
بود.
امروز نه فقط
دولت آمریکا، دول اروپائی نیز که تا دیروز با بردن پرونده اتمی جمهوری اسلامی به
شورای امنیت مخالف بودند، خود بر این امر اصرار دارند و ماه ها قبل از آن که اخبار
امکان حمله اتمی آمریکا به تاسیسات هسته ای به بیرون درز کند، رئیس جمهور فرانسه
علنا جمهوری اسلامی را به انجام چنین حمله ای تهدید کرد.
بنا براین
تغییر لحن سیاسی در غرب و تشدید مخالفت ها با برنامه اتمی در ایران قبل از همه
محصول مستقیم سیاست های جاری در خود تهران است.
روی کار آمدن
دولت احمدی نژاد، یکه تازی جریان پشتیبان این دولت از دفتر خامنه ای تا بخشی از
فرماندهان سپاه، عامل اصلی قطع کامل مذاکرات با دول غربی، تشدید بحران و تبدیل آن
به خطری برای آینده کشور است.
خطر جدی تر شده است
اکنون مدت هاست
که باب مذاکره با اروپا بسته شده و مشروط به تعلیق غنی سازی از سوی ایران گشته
است. رابطه با امریکا هم چنان قطع است. رفت و آمد های دیپلمات های چین و روسیه نیز
فاقد تاثیر بر روی سیاستمدارن فعلی جمهوری اسلامی بوده است. مخالفت چین و روسیه با
پیشنهادات آمریکا و اروپا در شورای امنیت، رهبری جمهوری اسلامی را به جای باز
اندیشی در مورد همکاری با آژانس و شفافیت
در برنامه های اتمی خود، بر عکس بر تشدید تقابل با آمریکا و متحدان آن تشویق کرده
است. ناتوانی این دو کشور در ترغیب جمهوری اسلامی به همکاری با آژانس و پاسخ مثبت
و قابل قبول بر خواست مجامع بین المللی، نتایج معکوسی به بار آورده است. از یک سو
مسئولین جمهوری اسلامی را به این ارزیابی رسانده است که با احتساب روی ایستادگی
چین و روسیه، میدان مانور جدیدی در پیش رو دارند. از طرف دیگر امکان اقدامات
غافلگیرانه آمریکا و اروپا علیه ایران را، مستقل از شورای امنیت، بیشتر کرده و خطر حمله نظامی را نیز افزایش داده است.
انتشار یک جانبه پیش نویس بیانیه دول غربی به فاصله کمی از عدم توافق با چین و
روسیه در نشست نمایندگان ۵ عضو دائمی شورای امنیت و آلمان در پاریس ، بیانگر این
واقعیت و آمادگی غرب به تحمیل خواست خود بر دولت ایران به هر بهائی است.
متاسفانه تشدید
تنش با آمریکا و اروپا همزمان با تشکیل جلسات شورای امنیت برای تصمیم جدید در مورد
ایران، نشانه آمادگی برای حل بحران نیست. بلکه برعکس دامن زدن به آن است.
سیاستمداران جمهوری اسلامی این روزها در پاسخ به دولت آمریکا دست به تهدید متقابل
زده و با طرح به خطر انداختن مواضع آمریکا در منطقه، در تصور آن هستند که بتوانند
دولت بوش را از دست زدن به اقدام نظامی باز دارند.
راه اجتناب از
تشید بیشتر بحران کنونی، پایان دادن به تهدید های متقابل و بازگشت بر سر میز
مذاکره است.
ادعاهای رهبری
جمهوری اسلامی در صحبت از «شرائط جدید» بعد از غنی سازی و اعلام «اتمی شدن» کشور و
حتی صدور تکنولوژی اتمی، راهپیمائی در مسیر معکوس است. تاکید بر غنی سازی اورانیوم
جدا از آن که اکنون نه امکانات مادی و تکنیکی و نه اصولا ضرورت عاجلی برای انجام
آن وجود دارد، حتی یک نیروگاه آماده هم برای استفاده از اورانیوم غنی شده در دسترس
نیست، بیش از همه تردید در مورد ماهیت برنامه اتمی را برانگیخته است. اصرار بر غنی سازی اورانیوم از طرف جمهوری اسلامی در
شرایطی که نیازهای تنها نیروگاه نیمه تمام آن در بوشهر را نیز، طبق قراردادهائی که
بسته شده است، روسیه تامین خواهد کرد، بیشتر شبهه برانگیز است تا روشنگر. ادعای از
دست رفتن «حق مسلم» کشور نیز، یک بازی سیاسی توسط کسانی است که ظرف ۲۷ سال گذشته،
خود در لگدمال کردن حقوق مسلم مردم در تمامی عرصه ها، حتی حق انتخاب پوشش نیز،
شریک بوده اند، اما امروز در مورد «حق
مسلم اتمی شدن» اشک تمساح می ریزند. آن چه که این حق مسلم کشور ما را زیر سوال
برده است، قبل از همه سیاستی است که اساس آن را دشمنی آشکار با این یا آن کشور
تشکیل میدهد. آن چه که مورد اعتماد نیست، نه الزاما صرف تکنولوژی غنی سازی
اورانیوم، بلکه سیاست های بحرانزای حکومت است. ترکیب دستیابی به فنآوری غنی سازی
اورانیوم با سیاست خارجی جمهوری اسلامی است که خطر تلقی می شود. آن چه که باید
تغییر کند، تا کشور ما آزادانه و بدون آن که سوء ظن کشور دیگری و بی اعتمادی مراجع
بین المللی را برانگیزد، در مورد استفاده از انرژی اتمی تصمیم بگیرد، همین سیاست هاست.
هنوز تحریم
اقتصادی و حمله نظامی یک تهدید است و راه جلوگیری از این تهدید ها هم چنان باز
است. اما هر روز که بگذرد، بهائی که برای منتفی کردن آن ها باید پرداخته شود،
گرانتر و گرانتر خواهد شد.
عقب نشاندن
دولتمردان مستبد و قدرت پرست از مواضع کلیدی کشور، پایان دادن به سیاست تقابل با
این یا آن دولت، گردن نهادن به حق مشارکت مردم در اداره امور کشور و برقراری رابطه
دوستانه با دیگر ملل جهان یک امر حیاتی و ضرورت پایان دادن به بحران رابطه با
مجامع بین المللی است.
مهار بحران
کنونی نیازمند کسانی است که خود عامل
تشدید بحران، یا جزئی از آن نبوده اند و بر اهمیت پشت سر گذاشتن این بحران
واقف هستند. ابتدائی ترین شرط حل بحران کنونی از طریق دیپلماتیک، جایگزینی
گماشتگان سپاه و دفتر خامنه ای در مواضع کلیدی کشور با کسانی است که مورد اعتماد
جامعه و به این اعتبار مورد قبول مجامع بین المللی نیز هستند.
حل بحران اتمی،
اجتناب از تحریم اقتصادی و درگیری نظامی ممکن است. فرصت ها را نباید از دست داد.