شام آخر وبلاگ نويسان ايران

چه کساني از مسدود کردن وبلاگ‏ها ضرر مي‏کنند

 

حامد متقی 

طنین سکوت

 

 

در چند روز گذشته برخي خبرها حکايت از فيلترينگ وبلاگ‏ها در دستگاه‏هاي دولتي داشت و در کنار آن خبرهايي از بررسي برخي نهادها راجع به محتويات وبلاگ‏ها و دسته بندي آنها به خودي و غير خودي. حتي برخي نيز خبر از برخورد با وبلاگ نويسان در آينده‏اي نزديک مي داد

امتحانش کار سختي نبود يک خط ADSL و مشاهده همه وبلاگ‏هايي که قابل دسترس نيستند همان طور که برخي وبلاگ نويسان خبرداده بودند آغاز ماجرايي است که سرانجامش نامشخص است. همان سرانجامي که سايت هاي سياسي و اطلاع رساني يافتند که اکثريتشان غير قابل دسترس هستند. فيلتينگ ADSL پس از چند روز در همه سرويس دهنده ها اجرا مي شود. شايد حتي امکان بازبيني و بازخواني اين مطلب در ايران فراهم نشود اما بايد چيزي گفت اگر سخن گفتن پرهزينه باشد و چيزي نوشت اگر نوشتن هم ممنوع شود.

 

اگر صراحت بخواهي، نه فضاي اينترنت مجازي است و نه وبلاگ‏ها و رسانه هاي اينترنتي مجازي؛ آنها اگر جامعه‏اي حقيقي نباشند، بخشي از جامعه حقيقي را به تصوير مي‏کشند. رسانه‏هاي اينترنتي اگرچه غير حقيقي مي‏نمايند و گاه جدي گرفته نمي‏شوند اما در مقايسه با رساامروز ملموس توسط اکثريت مردم بار سنگيني را به دوش مي کشند؛ آزادانه و جسورانه تر اطلاع رساني مي‏کنند و تحليل هايش به سبب سهولت دسترسي و نسبت به رسانه‏هاي غير اينترنتي مخاطب بيشتري را با خود همراه مي‏کنن

در اين بحث، اما، وبلاگ‏ها جايگاهي ويژه دارند چرا که معمولا به سبب نبود قيد و بند کار گروهي، دغدغه‏هاي فرد نويسنده و برداشت او از وضعيت جامعه به رشته تحرير در مي‏آيد و به همين سبب دو رويي که مثل خوره به جان مردم افتاده کمتر در اين نوشته‏ها راه دارد؛ خودوري را نمي‏گويم که آن در شرايط امروز غير قابل اجتناب است گرچه معمولا همين بوده.

دايره وسعت مضامين وبلاگ‏ها مي‏تواند به وسعت اميال انسان‏ها متفاوت باشند اما با وجود همه تفاوت‏هايي که وجود دارد گذر کردن از عمل دشوار "نوشتن" است؛ در گفتن همه استادند اما همواره کمتر کسي به سوي نوشتن روي مي‏آورد و زماني که قصد بر نوشتن کرد، نياز به "تپيدا مي کند – و البته شايد تفکر چيز خطرناکي باشد – مي‏نويسد، مي‏خواند و براي اينکه با اعتراضي مواجه نشود سعي مي‏کند منطق را هم در نوشته‏هايش لحاظ کند. مهم نيست راجع به يک رقاص بنويسد، راجع به يک فيلسوف، فوتباليست، بازيگر، نويسنده، يا يک سياستمدار. وبلاد مي تواند بصورت يک سيستم آموزشي عمل کند؛ مزيت وبلاگ‏ها در اين است که بين نويسنده و خواننده امکان "گفتگو" برقرار است. اينکه معمولا رسانه‏ها از آن برخوردار نيستند. نويسنده به راحتي نظر خوانندگان را پاي هر مطلب خود جويا مي‏شود. انتقاد مي‏شنود؛ اعتراض يا ن و پيشنهاد پس همواره تشويق مي‏شود، سعه صدرش در برابر انتقادات بالا مي‏رود، انتقادات را مد نظر قرار مي‏دهد و کمبودهاي خود را جبران مي‏کند. باب گفتگو و تعامل را با ديگر وبلاگ نويسان مي گشايد. نظر مي‏دهد، نظر مي‏‏گيرد، فعاليت گروهي مي‏کنند و معناي کاا که معمولا با آن بيگانه‏ايم درک مي‏کند. گاهِ نظر دادن چون نظرش محترم شمرده مي‏شود از صميم قلب و نه از روي مصلحت و ترس نظرش بيان مي‏کند. ياد مي‏گيرد که به نظر ديگران احترام بگذارد و ديگران را تحمل کند. با آن که معمولا وبلاگ نويسان يکديگر را نمي‏شناسنموقع نياز و برخوردن به مشکلات از يکديگر راهنمايي مي‏گيرند و يا به ياري هم مي‏شتابند

از اين موارد که بگذريم وبلاگ‏ها جريان زنده بخشي از جامعه‏اند آناني که يا با سرخوردگي از جامعه بدين سو کشيده شدند يا دغدغه شخصي آنها ر به نوشتن واداشته و البته آنان که براي تفريح چنين مي‏کنند محدودند. اما آنچه مي‏نويسند يا روايت مي‏کنند همان چيزي است کبخشي از جامعه روي مي‏دهد و يا دغدغه حداقل نويسندگان آن است؛ به عبارت ديگر تفکر و خواستي است که وجود دارد پس نمي‏توان آن را ناديده گرفت حتي اگر يک نفر باشد

رسانه‏ها به سبب جهت گيري‏ها و سياستگذاري‏هاي خاص خود که دارند بخصوص امروزه حتي مي‏توان گفت که بيانگر بخشي از جامعه خود نيز نمي‏توانند باشند اما وبلاگستان چنين نيست و به راحتي حداقل بازتاب نظرات و خواست‏هاي بخش‏هايي از جامعه است. سياستگذاران يک مملکتها در صورتي مي‏توانند موفق عمل کنند که در تصميم گيري‏هايشان حداقل نظرات گوناگون جامعه را لحاظ کنند؛ انتقادات را بشنوند و راه نادرست رفته را اصلاح کنند

حال که عليرغم همه زمان‏هاي گذشته که چنين عرصه‏اي براي ابراز نظر آزادانه و به تعبيري نيمه آزادانه وجود نداشت و رسانه‏ها، نظرسنجي‏ها و حتي خبرچينان اين نظرات را از ميان گفتارها منتقل مي کردند؛ به جاي روي آوري و ارج نهادن بر چنين فضاي سالمي که تصويري است ل از بخش‏هايي از جامعه و تشويق نويسندگان آن، برخورد با وبلاگ نويسان ناسپاسي است به اين حاملان صادق و بستن اين فضا تنها تيشه زدن به ريشه حکومت مي‏تواند تعبير شود نه بيشتر و سياستگذاراني که تحمل ديدن نمايي از جامعه را ندارند

وبلاگ نويسان هيچ گاه بر عليه امنيت ملي اقدام نمي‏کنند، بلکه با نظرات خود امنيت ملي را تقويت مي‏کنند، تشويق اذهان عمومي نمي‏کنند اما تنوير اذهان حاکمان خود مي‏کنند، پس شايسته نيست وبلاگ نويسان به غل و زنجير کشيده شوند و در گوشه زندان بپوسند. بارها و بارامشان شنيده ايم و از کنارشان گذشته‏ايم از وبلاگ نويساني که دسته جمعي بازداشت شدند تا افرادي که نامشان در رسانه‏ها به ميان نيامد. نمونه‏اش مجتبي سميعي‏نژاد که وضعيتش را همه مي‏دانند و هنوز در زندان است. اگر مجتبي دربند است ديگراني که چون او فکر مي‏کنننند، پس دربند کردن مجتبي هنر نيست. در بند کردن ديگران هم هنر نيست. پاسخ به پرسش‏هاي آنها هنر است.

فضاي وبلاگستان را که چونان آيينه صادقي عمل مي‏کند مي‏توان شکست. همه وبلاگ نويسان را هم مي‏توان به بند کشيد اما نمي‏توان اين پرسش را مطرح نکرد که چه کساني از اين رفتار ضرر مي کنند همانطور که اين را نمي‏توان ناديده گرفت که بسته شدن هر چه بيشتر فضا راه رفعاليت‏هاي زير زميني هموار مي‏کند