مروری بر روابط جمهوری اسلامی ایران و جهان غرب (بخش سوم)
منابع
اخذ نیرو و آبشخورهای تغذیه دینامیسم موجود در نظریه انقلاب اسلامی
۱ - ما ایرانیان به گذشته خود مغروریم و این غرور ذهنیتی
برتری طلب به ما داده است. این ذهنیت برتری طلب جمعی وقتی به بیان سیاسی ترجمه شده و در
دکترین و فعالیت عملی کنشگران سیاسی حاکم منعکس می شود تبدیل به آرزوها و اهدافی
می شود که جاه طلبانه بوده و با واقعیت های عملاً موجود تناسبی ندارند. دستگاه
رهبری سیاسی و رهبران کاریزماتیک با تعقیب این اهداف و آمال انرژی ذخیره شده در
تاریخ (عینیت بخشیدن به ذهنیت تاریخی) را به گروههای اجتماعی منتقل میکنند تا
دینامیسم لازم را برای اهداف جاه طلبانه آنان ( تا آنجا که به ایجاد پایگاه
اجتماعی داخلی مربوط است) تأمین کند.
هرودت مینویسد
:" ایرانیان خود را برترین مردمان بشمار می آورند". شاید در آن هنگام که
هرودت چنین برداشتی از ایرانیان داشت، ایرانیان آن روزگار نسبت به چنین تلقی از
خود چندان دچار مبالغه نبودند . ایرانیان متعلق به یکی از دو امپراطوری بزرگی بودند که دنیای آنروز را بین خود تقسیم
کرده بود ولی چنین روحیه یی تداوم تاریخی پیدا کرده و در تاریخ معاصر٬ همیشه در
اهداف جاه طلبانه حاکمان ایران انعکاس
خود را پیدا کرده است.
هرازچندی این
خودبزرگ بینی دستگاه رهبری ایران با واقعییات زمانه فاصله یی غیر قابل باور پیدا
میکند و نتیجتا به ماجراجویی هایی منجر میشود که اگر چه از پشتیبانی عمومی نیز
برخوردار گردد درنهایت منجر به شکست وخسارتهای غیر قابل جبران می شود و فرصتهای
زیادی را از دست ما می گیرد.
در دوران معاصر
از زمان فتحعلیشاه قاجار و جنگ های ایران و روس تا کنون بارها نتایج فاجعه بار
چنین جاهطلبی هایی را تجربه کرده ایم. در حقیقت صدور انقلاب و حکومت جهانی اسلام
به مرکزیت ایران ترجمان مذهبی یک آرزوی ملی برای تجدید عظمت گذشته ایران است و به
دلیل روحیه اجتماعی فوق برای عدۀ قابل ملاحظه یی در دستگاه رهبری هدفی قابل تحقق
بشمار میرود و تجربه ۲۷ سال گذشته نتوانسته رخنه قابل ملاحظه یی در این ذهنیت
تاریخی پدید آورد.
۲-
مذهب
شیعه بنحو غیر قابل تفکیکی متأثر از فرهنگ اجتماعی و تاریخ ایران است.
عرفان ایرانی
در وجه عمدۀ خود وحدت وجودی ست یعنی غایت عرفان را فنأ در خدا می داند و معدودی از
عارفان نیز خود را در مقام اتحاد با خدا
می شمارند .
دشوار نیست تصور کنیم مریدان چنین عارفانی همان رابطه را با
این خدای مجسم خود برقرار می کنند که با خدای غائب . چون بتی اورا می پرستند و گوش
به فرمان اویند.
عرفان ایرانی از قرن پنجم ادبیات را به تسخیر خود درآورد و به
کمک ادبیات که همه گیر است، توده ای و همه گیر شد. بنابراین برای مردم و همچنین فرهیختگان
جامعه، زیست در جهان حقایق (مثل ˛ ایده ها ) همیشه به آسانی زندگی در جهان مادی
واقعیات است . ما ایرانیان ، فقط با نیم پا
در جهان واقعا موجود می زییم و همیشه بدنبال کشف مرادی هستیم که همچون خدا دل به
اطاعت او سپاریم.
در عصر صفویه
عرفان فقه ما را نیز در وجه غالب خود تصرف کرد. ملاصدرا که فقیهی نامور بود در
کتاب اسفاراربعه طی ۴ سفر مدعی شد که از مرحلۀ حق الیقین در سفر دوم به وحدت با
ذات باری دست یافته (الفنأ فی الله) و در سفر چهارم برای ارشاد مردم این بار در
کسوت بشر و درسیرت خدا بسوی مخلوق بازگشته است (الرجعه من الحق الی الخلق ) و دعوای جدی بین صوفیه و فقها را با ربط
مدّعای طریقت و حقیقت که در این تعبیر
مانند پوست و مغزاند وتناقڞی ندارند ، به صلح و صفا ختم کرد ( البته قبل از
ملاصدرا وحدت وجود از قرن دوم هجری نظریه یی بود که جای خود را در عرفان ایرانی
پیدا نموده بود).
با وجود تکفیر
ملاصدرا بوسیله فقیهان معاصر خود، او اثر خود را بر فقه گذاشت و چند قرن بعد فقهای
دوره قاجار در اکثریت خود بینش عرفانی را پذیرا گشتند.
نتیجه این پذیرش ازدواج مفهوم ولی صوفی و فقیه متشّرع بود که
از آن ولایت فقیه متولد شد و ملا احمد نراقی،
فقیه را به همان مکانی رسانید که صوفیه مرشد و ولّی خود را یعنی اجازه تصرف
درجان و مال و مقدّرات مریدان و مقلّدان به فقیه واگذار شد. آقای خمینی این
کاریزمای عرفانی را توانست به اسلام سیاسی تزریق کند و یکی از منابع انرژی مورد
نظر ما از انسجام مریدان و پیروان ایشان به دور این کاریزما حاصل می شود.
محتاج به توضیح
نیست که این گفتمان عرفانی - شیعی که مدام حالت جذبه را ایجاد و تشدید می کند رابطه مریدان را با واقعیت به چه حدّ نازلی
می رساند.
نهاد عاشورا (
مدّاحان – روضه خوانان، تکایا و مساجد) بطور مستمر و سیستماتیک برحول اسطوره امام
حسین، امام زمان و خمینی این حالت جذبه و عشق را در بین عامه مردم بخصوص گروه ها
حزب الله و بسیج و سپاه تجدید می کند.
رهبری جمهوری اسلامی در چنین فضای غیر واقعی زندگی می کند.
در این فضا رهبری می کند و مجبور است در چهار چوب الزامات
چنین فضایی اهداف خود را طرّاحی و به عمل نزدیک کند.
هرگونه دوری از
اهداف اصلی یعنی راه هایی که به ایجاد حکومت جهانی اسلامی به مرکزیت ایران منجر
شود آنان را از این پایۀ اجتماعی و رابطه
مرید و مرادی با آن محروم می کند .
بنابراین آنان
ناگزیرند در چهار چوب همین باورها سیاستگزاری نمایند.
۳ - دشمنی با آمریکا و اسرائیل
این دشمنی
افراطی باعث ایجاد انرژی برای انسجام بیشتر داخلی ( اتحاد بر پایۀ تصویر دشمن) و
ایجاد پایگاه لازم در بین تودۀ مسلمان خارج از ایران است. اصولاً بدون چنین دشمنی راهی برای اعمال سیاست
در جهت ایجاد یک آلترناتیو جدی و قابل باور در مقابل نظام جهانی وجود ندارد.
آیت الله خمینی
آمریکا را شیطان بزرگ خواند .
او در مقام
خدایگونه ولایت مطلقه فقیه بدون نشان دادن شیطان به صورت ملموس نمی توانست به نبرد
نور و ظلمت سامان دهد .
او پایه های
فیزیکی پیشبرد آرزوی خود را که ایجاد امپراطوری اسلامی ( شیعی ) در جهان بود با
ایجاد یک قطب مخالفت دائم با آمریکا و اسرائیل شکل بخشید و دارای جذابیت کرد.
دشمنی با آمریکا هنوز تداوم و اثر خود را در سیاست خارجی ایران حفظ کرده است.
اسرائیل نیز همچنان شیطان منطقه است و علاوه بر
نبرد نابرابری که با فلسطینی ها می کند و در نتیجه مورد نفرت مسلمانان است یهود
ستیزی سنتی مذاهب اسلام و مسیحیت نیز زمینۀ مثبتی برای ایجاد پایگاه در مجامع
معینی از مسلمانان و حتی مسیحیان فراهم
می کند.
۴ - اتّحاد جهان اسلام
اندیشۀ اتّحاد
جهان اسلام، همزمان با ضعف امپراتوری عثمانی، ابتدا در مصر و با فاصله کمی در
ایران و افغانستان شکل گرفت. سیدجمال الدین اسدآبادی (افغانی) و شیخ محمد عبده
مصری از منادیان اولیه اتحاد مجدد جهان اسلام بودند.
جنگ جهانی اول و شکست ترکیه و تقسیم متصرفات آن این آرزو را
با ناکامی سختی مواجه کرد ولی پتانسیل منفی آنرا که دشمنی با غرب (این بار به جای
رقابت قبلی) به عنوان عامل شکست و تفرقه بین مسلمانان شکل می داد، افزایش داد.
سیاست ایجاد دولت اسرائیل در فلسطین باعث شکل گرفتن بحرانی
دائم در جهان اسلام شد واین آرزو را به یک خواست عینی سراسری و احساسی سرکوفته و
خشمی فروخورده در بین توده مسلمانان تبدیل کرد. جمهوری اسلامی می کوشد از این
پتانسیل دررقابت با رقبای اسلامی خود همچون وهابیون و سلفی ها در عربستان
سعودی،پاکستان واخوان لمسلمین در مصر و سوریه و لبنان با رادیکالتر کردن شعار
مخالفت با آمریکا و اسرائیل به عنوان عاملین اصلی جلو گیری از شکلگیری وحدت جهان
اسلام استفاده کند و تودۀ مسلمانان را به خود جلب نماید.
۵ - بحران هویت ناشی از جهانی شدن
عامل دیگری که
این گفتمان برای دینامیسم خود از آن سود می جوید، بحران هویتی است که فشار ناشی از
جهانی شدن به همۀ جوامع و دراین مورد بخصوص به ایران و جوامع اسلامی وارد می کند.
همانطور که در بخش اول این مقاله دیدیم این بحران ناشی از عدم توانایی تطابق و
همراهی قسمت بزرگی از جامعه با تغییراتی است که در اثرجهانی شدن مؤلفه های اقتصادی
و داده های اطلاعاتی (از طریق تلویزیون – رادیو – روزنامه - اینترنت و ...) به
جامعه وارد می شود. در جوامع اسلامی چنین برداشتی وجود دارد که این فشارها ناشی از
نقشه یی است که غرب (بیدین و کافر واحیاناً مسیحی ها و یهودی ها) برای مبارزه با
اسلام طرّاحی کرده اند تا ثروت، مذهب، ملیت و هویت آنان را به تاراج ببرند.
بعد فرهنگی چنین پدیده ای را در ایران تهاجم فرهنگی نامگذاری
کرده اند.
همانطور که
گفته شد این بحران هویت دو مؤلفه ملی و مذهبی دارد زیرا تحت فشارهای به وجودآمده
ثروت، ملیت، مذهب و هویت افرادهم زمان در معرض تهدید است.
در بعد جهانی
نیز کم و بیش در همۀ کشورها، افزایش توجه به مذاهب همراه با رشد ملّی گرایی افراطی
در گروه های آسیب پذیر اجتماعی به چشم می خورد.
در ایران نیز در ابتدای انقلاب فقط از بعد مذهبی این بحران
هویت استفاده و بهره برداری می شد ولی اکنون و بخصوص با افزایش تنش در بحران اتمی
از هر دو بعد این بحران هویت استفاده می شود.
* * *
جمهوری اسلامی
در تعقیب هدف نهایی در این بیست و هفت
سال که از تأسیس آن می گذرد به تلاشی بی وقفه دست زده است.
جنگ ۸ ساله با عراق و خسارات فراوانی که ایران در این نبرد
متحمل شد نه تنها باعث توقف حکام ایران در تعقیب این هدف نهایی خود نشد بلکه نیروی
غیرمنسجم، شورشی و بی تجربه حزب الله را به یک نیروی منسجم، کارآزموده و با تجربه
مانند سپاه و تشکیلاتی وسیع از جوانان مانند بسیج تبدیل کرد که اکنون به یک حماسه(
دفاع مقدس) نیز مجهز شده بود که باعث تزریق انرژی مضاعف دیگری نیز در آن می شد و
علاوه بر آن ادعای لازم را برای حقانیت این نیرو به عنوان حافظ سرزمین ایران و
مالک اصلی انقلاب و پیش برنده واقعی اهداف امام تأمین می کرد.
ادّعا و انسجامی که باعث تسلّط تدریجی آنها بر همۀ عرصه های
حکومت در ایران پس از جنگ شد و ظهور احمدی نژاد آنرا تکمیل کرد.
این انسجام داخلی و تسلط یک نیروی نظامی توانا و تمامیت خواه
در عرصۀ ملی باعث شد تا استراتژی اصلی جمهوری اسلامی در این بیست و هفت سال ،این
بار از حالت تبلیغ صرفاً فرهنگی برای صدور انقلاب به سیاستگزاری عینی و هدفمند با
استفاده از نظامیگری و نمایش اقتدار و نمایش توانمندی به روش های ایجابی تبدیل شود.
بازتعریف مجدد
این اهداف از اهداف دراز مدت و در نتیجه تعقیب نیمه پنهان و نیمه آشکار این اهداف
از طریق فعالیّت مذهبی، فرهنگی و تروریستی به اهداف میان مدت و کوتاه مدت قابل
دسترس با سیاستگزاری معیّن، گفتمانی آشکار و رودررویی بی ملاحظه با رقیب یعنی غرب
چرخش بنیادین درروش تعقیب اهداف استراتژیک جمهوری اسلامی دردورۀ فعلی است .
گروه نظامی –
امنیّتی فرادست در صحنۀ داخلی ایران بحران اتمی را وسیله نمایش توان دیپلماتیک و
اقتدار نظامی خود کرده است و جاذبه قابلیت های خود رادراین زمینه ها کافی برای
ایجاد انسجام در صحنه داخلی و ایجاد پایگاه وسیع در بین مسلمانان در جهان می داند
و موفق شده است گام های بلندی در این راستا بردارد و در این راستا از پتانسیل های
گفته شده با مهارت و خبرگی استفاده یی شایان برده است.
تغییرات
جهانی و منطقه یی در جهت تقویت موقعیت جمهوری اسلامی پس از اتقلاب سال ۱۳۵۷
بیگمان سقوط
ابرقدرت شوروی در سال ۱۹۹۰ در همسایگی ایران برای ایران نیز مانند همۀ جهان تبعات
بزرگی داشت. ایران از تهدید دائم یک همسایۀ بسیار قدرتمند که از زمان تزارها
دسترسی به آبهای گرم را آرمان استراتژیک خود می دانست و به حوزۀ نفت شمال ایران
بچشم منبع انرژی قابل دسترس می نگریست و صاحب
بیش از ۹۰۰ کیلومتر مرز مشترک با ایران بود خلاصی یافته بود. علاوه بر خلاصی از
این تهدید دائم، ملل مسلمان جمهوری های کوچک هممرز، می توانستند منطقه نفوذ فرهنگی
و مذهبی و بازار صادراتی کالاهای ایرانی باشند. وجود این جمهوری های کوچک اهمیت
تاریخی ایران را به منزله مسیر راه ابریشم دوباره در خاطره ها احیاء می نمود. سقوط
حکومت طالبان در افغانستان (۲۰۰۱) و سقوط حکومت صدام حسین در عراق (۲۰۰۳) دو تهدید
بزرگ امنیّتی را از همسایگی ایران رفع نمودند و بازهم به گسترش حوزه نفوذ فرهنگی و
مذهبی ایران کمک بی بدیلی نمودند. بخصوص وضعیت جدید عراق با داشتن روابط تاریخی
تنگاتنگ با ایران و وجود بیش از ۶۰% جمعیت شیعی و قبر ائمۀ شیعه در آن، به یک باره
افق های جدیدی پیش روی جمهوری اسلامی گشود. اسرائیل نیز پس از سقوط شوروی و تغییر
وضعیت و تعادل نیروهای منطقه که ناشی از
وجود آرایش
نیروهای زمان جنگ سرد بود با وضعیتی بحرانی روبرو شد و این وضعیّت را جمهوری
اسلامی توانست با ایجاد و تقویت نیروی حزب الله در لبنان و کمک به ایجاد نیروهای مذهبی
افراطی در فلسطین و تقویت سوریه در مقابل اسرائیل بنفع ایجاد عدم ثبات دائم در
منطقه کنترل کند.
امروز ایران در
عراق، لبنان و فلسطین دارای نفوذ و پایگاه مردمی - سیاسی قابل توجهی است و این نفوذ و پایگاه مدّعای قدرت را در منطق
حکومتگران ایران تبدیل به عقیدهیی راسخ نموده است . آنان می گویندکه دیگر قدرت
بزرگ منطقه هستند و بدون توافق آنان صلح و ثبات در عراق
و حلّ بحران
فلسطین به عنوان دو مسئله محوری خاورمیانه عملی نخواهد بود.
وجود نیروها و
پایگاههای آمریکایی در سراسر مرزهای ایران (عراق – ترکیه – آذربایجان – تاجیکستان
– افغانستان و پاکستان) آمریکا را همسایه سراسری ایران کرده است. در منطق تهاجمی و
ایدئولوژیک نظامیان فرادست در ایران، آمریکائی ها در منطقه قابل دسترس عملیات
ایذائی آنها به پای خود گرفتار آمده اند. آنها بحران های منطقه را باتلاقی می
بینند که اشتباه محاسبه آمریکا سربازان آمریکایی را مانند جنگ ویتنام در لجنزارهای
آن غرق کرده است. در منطق شهادت طلبانه و بلندپروازانه و ماجراجویانه انقلابیون
سابق و سپاهیان لاحق، آنچه که در عرف سیاسی خطری برای ایران تلقی میشود، موقعیتی
است که به آنان توان مقاومت میبخشد، زیرا دشمنی که باید در دوردست با آن می جنگیدند،
خود به حوزه دسترسی آنان آمده است. کافی است با داشتن سلاح اتمی او را پشت مرزهای
ایران مهار کرد و سپس به کمک ایادی خود در کشورهای همسایه بخصوص عراق، آبروی او را
برد و عدم توانایی و زبونی او را به نمایش همگان گذاشت. آنان در پهنۀ آرزوهای خود،
عراق پس از عقبنشینی آمریکا را، استان جدیدی از ایران می دانند که اگر هم استقلالی
ظاهری داشته باشد تابع امالقراء اسلام خواهد بود.
تحلیل وضعیت در
پارادیم های گفته شده که تا حدودی نیز بر واقعیات عینی تکیه دارند، جرأت و جسارت
طیف نظامیان فرادست را در کسب اعتمادبه نفس و اتّخاذ سیاست های تهاجمی ماجراجویانه
دوچندان می کند.
نتیجه اینکه: آنچه در دوران اول انقلاب و در زمان حیات
آیتالله خمینی در حد رؤیایی مانده بود و جنگ عراق با ایران چون سدّی جلوی پیشرفت
صدور انقلاب را گرفته بود، با سازمان یافتن نیروهای شورشی غیرمنظم و چریکی درون
انقلاب در طول جنگ وتکوین به یک نیروی نظامی وسیع و
نسبتاً کارآمد
،تبدیل به یک استراتژی عملیاتی و در منطق آنان قابل تحقق شد.
حال این نیرو
خود را منجی کشور و انقلاب و ادامه دهنده واقعی راه امام می دانست. ۸ سال جنگ همه
نهادهای سنّتی اجتماع را فرسوده بود و دچار تغییرات کیفی نموده بود. سپاه و بسیج
از این خلاء قدرت استفاده کرده و بتدریج ادعای خود را به عمل نزدیک نمودند.
فرادستی داخلی این نیرو پس از جنگ با حوادثی در جهان و منطقه مقارن شد که این
نیروی برآمده از جنگ را به ادامۀ عملی آرمان های انقلاب اسلامی تشویق نمود. حال
دیگر صدور انقلاب را که به حالت غیرمنظم و عمدتاً فرهنگی در دوران خمینی تعقیب می شد،
سپاه یک آرمان دراز مدت نمی دید و همگام با تسلط بر صحنه داخلی گام های عملی منظمی
در جهت تبدیل آن به یک هدف میان مدت و استراتژیک برمی داشت.در یک کلام بحران کنونی
ایران با آمریکا اگرچه در ظاهر خود به صورت منازعه بر سر انرژی اتمی متجلی شده است
ولی در عمق خود نتیجۀ گام های عملی ایران در کنترل و نفوذ در منطقه یی است که
چنانکه در قسمت اول مقاله ذکر شد، آمریکا آنرا جزء منطقۀ منافع حیاتی خود بشمار می
آورد.
چنانچه گفته شد
جهانی شدن سرمایه، سرمایه را به مناطقی که دارای نیروی کار ارزان می باشند جذب می کند
و مدیریت سرمایه از سطح ملّی به شرکت های بزرگ چندملیّتی (فراملیّتی) گسترش پیدا
نموده است و روز به روز این روند رو به افزایش سریع می باشد. کنترل انرژی و مواد
اولیه و فلزات نیز از لحاظ مالی در
انحصار گروه دلار نمانده است و علائم دوپایه یی شدن معاملات انرژی و مواد
اساسی (به دلار و یورو) هر روز بیشتر خود را نشان می دهد. از لحاظ حمل و نقل نیز
حمل انرژی فسیلی، دیگر در انحصار ناوگان دریایی آمریکایی نیست. علاوه بر وجود
نفتکش های دیگر ممالک ذینفع، چون پرجمعی تترین
کشورهای دارای نیروی کار ارزان به کشورهای دارای منابع انرژی فسیلی نزدیک میباشند،
انتقال انرژی بوسیله لوله به این کشورها برنامه آینده منطقۀ آسیا و خاورمیانه است.
بنابراین تنها حضور سیاسی و نظامی آمریکا در منطقۀ خاورمیانه میتواند تا حدود
زیادی منابع انرژی را در کنترل آمریکا نگه دارد و باینوسیله راهحلّ میان مدتی برای
جلوگیری از بحران دولت – ملت در آمریکا بوجود آید و مدیریت سرمایه را بطور
نسبی تحت نفوذ دولت آمریکا قرار دهد.
با توجه به
نکات بالا اکنون کنترل انرژی معنایی بیش از منافع حیاتی برای آمریکا یافته است.
آمریکا فقط به کمک
دو قطبی کردن مجدد جهان (محور نیکی – محور شرارت ) و یا تقابل (فاندامنتالیسم
اسلامی – فرهنگ دموکراتیک مسیحی) می تواند حضور و لشکرکشی خود را به خاورمیانه
توجیه کند. وسائل ابن توجیه را در دو دهه اخیر عمدتاً جمهوری اسلامی با ادعا و عمل
مداوم خود (هر چند نه به تنهایی) فراهم آورده
است و امروز رودررو با آمریکا هر روز بیشتر به بحرانی دامن می زند که در سطح کلان
در جهت منافع استراتژیک آمریکا است.
مروری بر روابط جمهوری اسلامی ايران و جهان غرب
(بخش اول)
مروری بر روابط جمهوری اسلامی ايران و جهان غرب
(بخش دوم