جنگی که هر دو طرف آن ادعای پيروزی دارند

 

احمد زيدآبادی

 

جورج بوش رئيس جمهور آمريکا، حزب‌الله را طرف شکست خورده جنگ در جنوب لبنان دانسته و اهود اولمرت نخست وزير اسراييل نيز مدعی وارد کردن ضربه‌ای سخت به حزب‌الله شده است.

در همان حال، سيد حسن نصرالله رهبر حزب‌الله لبنان، نتيجه جنگ را يک پيروزی تاريخی و استراتژيک برای گروه تحت فرمان خود اعلام کرده و ايران و سوريه دو متحد اصلی حزب‌الله نيز ادعا کرده‌اند که اسراييل و آمريکا شکست خوردگان قطعی جنگ لبنان هستند.

آنچه تاکنون در صحنه عينی جنگ رخ داده، صورتی ابهام‌آميز دارد و از همين رو می‌تواند مورد تفسير و تعبيرهای متفاوتی قرار گيرد. در واقع، هنوز روشن نيست که جنگ ۳۴ روزه در لبنان، تا چه اندازه توان نظامی و تسليحاتی حزب‌الله را تضعيف و يا نابود کرده است. همين يک نکته برای مبهم ماندن سرنوشت جنگ کافی به نظر می‌رسد.

مهمتر از اين اما، آنچه به دو طرف اجازه داده است که ادعای پيروزی کنند اين است که سرنوشت نهايی جنگ با پايان يافتن جنگ تعيين نشده و اين سرنوشت قرار است از طريق ديپلماسی پس از جنگ رقم بخورد.

از آنجا که هدف اصلی اسراييل از جنگ عليه لبنان، خلع سلاح حزب‌الله و هدف اصلی حزب‌الله از مقاومت در برابر اسراييل، حفظ سلاح‌های خود بوده است، بنابراين ميزان خلع سلاح حزب‌الله می‌تواند معياری برای داوری در باره برنده و بازنده نهايی جنگ باشد.

بر اين اساس می‌توان گفت که سرنوشت نهايی جنگ تقريبا به طور کامل به قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنيت سازمان ملل گره خورده است.

قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنيت در بندهای مختلف خود به طور صريح و ضمنی خواستار خلع سلاح حزب‌الله شده است.

به نظر می‌رسد چنانچه اين قطعنامه جنبه عملی به خود گيرد و حضور نظامی حزب‌الله در جنوب لبنان خاتمه يابد، آنگاه اسراييل می‌تواند مدعی شود که به اصلی‌ترين هدف خود در جنگ با حزب‌الله دست يافته و پيروز شده است، اما اگر به هر دليلی، قطعنامه ۱۷۰۱ اجرا نشود و يا مورد تفسير و تعبيرهايی قرار گيرد که در عمل حزب‌الله به حضور نظامی خود در جنوب لبنان ادامه دهد، آنگاه حزب‌الله می‌تواند ادعا کند که در جنگ پيروز شده و اسراييل را شکست داده است.

بدين ترتيب، مساله اصلی اين می‌شود که آيا قطعنامه ۱۷۰۱ به واقع اجرا می‌شود و يا اينکه سرنوشت قطعنامه ۱۵۵۹ را پيدا می‌کند، قطعنامه ای که بخشی از آن ناظر به ضرورت خلع سلاح حزب‌الله بود، اما هرگز اجرا نشد.

به نظر می‌رسد اراده‌ بين‌المللی برای اجرای قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنيت بسيار قوی‌تر از اراده‌ای است که در پشت قطعنامه ۱۵۵۹ قرار داشت، با اين حال اجرای دقيق و کامل قطعنامه ۱۷۰۱ چندان سهل و آسان هم ديده نمی‌شود.

مشکل اصلی قطعنامه ۱۷۰۱ اين است که اصلی‌ترين طرف اجرای آن دولت لبنان است. دولت لبنان از دو جهت برای اجرای قطعنامه محدوديت دارد. جهت نخست اينکه دولتی ضعيف و فاقد ارتشی نيرومند و کارامد است و جهت دوم اينکه، حزب‌الله به رغم خودمختاری نظامی‌اش، بخشی از دولت لبنان محسوب می‌شود.

از آنجا که حزب‌الله علاقه‌ای به خلع سلاح شدن ندارد، متقاعد کردن آن برای خلع سلاح از طريق بحث و گفتگو در داخل دولت، بعيد به نظر می‌رسد. تنها راه باقی مانده برای وادار ساختن حزب‌الله به خلع سلاح استفاده از زور است که آن هم قاعدتا بايد از طريق دولت فواد سينيوره نخست وزير لبنان اعمال شود، اما آيا دولت آقای سينيوره اراده و توان چنين اقدامی را دارد؟

احتمال اينکه دولت سينيوره از اراده لازم برای خلع سلاح حزب‌الله برخوردار باشد، وجود دارد، زيرا اکثريت پارلمانی لبنان نمی‌خواهد با تسليم در برابر حزب‌الله، خود را موجودی ناتوان و بی‌خاصيت معرفی کند، اما به رغم اين اراده آيا توانش را نيز دارد؟

در مورد توان نظامی دولت لبنان نمی‌توان به دقت سخن گفت، اما اين توان به هر ميزان که باشد، در شرايط حاضر قاعدتا بايد با توان نظامی حزب‌الله سنجيده شود.

حزب‌الله پيش از جنگ ۳۴ روزه اخير از قدرتی به مراتب فراتر از ارتش لبنان برخوردار بود، اما وضعيت نظامی حزب‌الله پس از جنگ هنوز روشن نيست.

چنانچه حمله‌های هوايی و زمينی اسراييل به پايگاههای حزب‌الله، قدرت نظامی اين گروه را به حدی کاهش داده باشد که توان ايستادگی در برابر فشارهای پيدا و پنهان اکثريت پارلمانی لبنان را نداشته باشد، به نظر می‌رسد اين گروه با مساله خلع سلاح به نوعی کنار خواهد آمد، اما اگر حزب‌الله توان نظامی خود را تا اندازه زيادی حفظ کرده باشد، کار خلع سلاح با دردسر بسيار روبرو خواهد شد.

بنابراين سرنوشت نهايی جنگ در واقع به صورت تابعی از ميزان موثر بودن حملات اسراييل به مواضع حزب‌الله تقليل می‌يابد.

 

بی بی سی