جايگاه و محبوبيت فيدل کاسترو در ايران
- بی ترديد فيدل کاسترو بر روح و روان برخی از اعضای چهار
نسل از ايرانيان تاثير گذاشته، ولی قضاوت آنها هرچه باشد، آقای کاسترو
اطمينان دارد که "تاريخ او را تبرئه خواهد کرد."
پارسا پيلتن
(بی بی سی )
آشنايی
روشنفکران و فعالان سياسی ايران با انديشه ها و آرمانهای فيدل کاسترو به پيش از
انقلاب سال ۱۹۵۹ وی باز می گردد، زمانی که وی، همراه برادرش رائول و ارنستو چه
گوارا رهبری گروهی چريکی را عليه حکومت ژنرال باتيستا برعهده داشت.
آزادی خواهان
ايرانی در سالهای بعد از کودتای ۱۳۳۲ خورشيدی يا ۱۹۵۳ ميلادی، به دنبال ابزاری
کارآمد برای مبارزه با حکومت محمدرضا پهلوی می گشتند. اين جستجو، برخی از نيروهای
چپ را به جزيره کوبا کشاند.
نخستين گروهی
که از ايران بعد از انقلاب کوبا به هاوانا فرستاده شد، هياتی از حزب توده بود که
از سوی حزب کمونيست آن کشور در سال ۱۹۶۰ دعوت شده بود.
مهدی خانبابا
تهرانی، فعال سياسی و کارشناس جنبش چپ ايران، می گويد که در خلال اين سفر، بابک
امير خسروی، عضو جوان کميته مرکزی حزب توده تصميم گرفت در کوبا بماند و وضعيت آنجا
را بررسی کند. آقای خسروی يافته های خود را بصورت چند مقاله در سال ۱۹۶۰ در دور
دوم "دنيا"، ارگان تئوريک حزب توده، تحت عنوان
"کوبا، جزيره اميد" نوشت.
سپس سازمان
انقلابی حزب توده که به دليل اختلافات، از بدنه اصلی حزب جدا شده بود، با کوبا
تماس برقرار کرد و سرانجام در سال ۱۹۶۵ گروهی از مبارزان ايرانی برای آموزش نظامی
به کوبا اعزام شدند.
به گفته آقای
خانبابا تهرانی، از بنيانگذاران اين سازمان، برخی از اعضای اين گروه عبارت بودند
از پرويز واعظی زاده، عطا حسن آقايی، شکوه طوافچی، ايرج کشکويی ، سيامک لطف اللهی
و سياوش پارسا نژاد. آنها ۹ ماه ماندند و بعد از بازگشت مبارزه مسلحانه را آغاز
کردند. عده ای از آنها در زدوخورد با نيروهای امنيتی شاه کشته شدند ولی برخی هنوز
زنده اند.
در حالی که
خصومت فيدل کاسترو با آمريکا به قطع رابطه انجاميد، شاه سابق ايران می کوشيد به
واشنگتن نزديک تر شود. او در سال ۱۹۶۳ انقلاب سفيد را با هدف مدرن کردن جامعه و
اقتصاد ايران براه انداخت ولی منتقدان می گويند که تنها اختناق تشديد شد.
کارشناسان خاطر نشان می کنند به موازات حرکت آقای
کاسترو بسوی اردوگاه شرق، شاه سابق ايران گشايش در روابط ديپلماتيک با کوبا را
پذيرفت. دولت کوبا در سال ۱۹۷۵ سفارت کوبا در ايران را داير کرد و با حکومت شاه
سابق ايران روابطی عادی داشت، ولی بعد از ملاقات کاسترو با رهبر حزب توده ايران در
سال ۱۹۷۶ روابط دو کشور تيره شد.
کاسترو و
انقلاب ايران
هرچند رهبری
انقلاب ايران را روحانيون اسلامگرا برعهده داشتند، اما بدنه چپگرای اين جريان از
آقای کاسترو و انقلاب او الهام می گرفت.
ناهيد خيرآبی،
روزنامه نگار و فعال سياسی، درباره تاثيرپذيری نسل خود از آقای کاسترو می گويد:
"فيدل کاسترو، عينيت آرمانهای سرکوب شده ما بود. فيدل مثل قلب تپنده ما
نوجوانان و جوانان انقلاب بود. برای ما که پا در امروز و سر در فردا داشتيم،
اواسطوره بود."
بعد از پيروزی
انقلاب ۱۹۷۹ آقای کاسترو دست از حمايت از حزب توده کشيد و به پشتيبانی از حکومت
ايران پرداخت، به اميد ايجاد جبهه واحد مقابل آمريکا. آقای کاسترو در سالهای نخست
بعد از انقلاب ايران، "نقش انقلابی اسلام" را ستود و حتی خواستار اخراج
اسراييل از سازمان ملل شد.
ماجرای
گروگانگيری در سفارت آمريکا در تهران در سال ۱۹۷۹، به رهبر کوبا اطمينان داد که می
تواند روی انقلابيون مذهبی ايران در مبارزه با دشمن بزرگ خود اتکا کند. مرتضی
فيروزی، کارشناس امور بين الملل می گويد که اين واقعه نقش کاتاليزور را در مناسبات
تهران و هاوانا ايفا کرد.
در نتيجه، آقای
کاسترو در سال ۱۹۸۰ اعلام کرد: "اگر انقلاب آينده مردم را بهبود می بخشد،
(برايم) مهم نيست که آيا فلسفه مارکسيستی دارد يا مذهبی. من می دانم که مارکسيست های
ايران از (آيت الله) خمينی حمايت می کنند."
مهمان ايرانيان
با اين حال ۲۲
سال طول کشيد تا آقای کاسترو به ايران سفر کند. پيش از سفر ماه مه او در ۲۰۰۱ به
تهران، محمد خاتمی اولين رييس جمهور ايران شده بود که در سپتامبر ۲۰۰۰ به هاوانا
رفته بود.
مرتضی فيروزی،
کارشناس امور بين الملل درباره علل اين تاخير در بازديد رهبر کوبا از ايران می
گويد: "اولا، از بعد ايدئولوژيک، آقای کاسترو رهبری مارکسيست بود و برای همين
سفرش به کشوری که بر اساس نظام اسلامی اداره می شد، خيلی سهل نبود. بعلاوه، در
شرايطی که خودش نيازمند اين بود که فاز جديدی را از خصومت با آمريکا باز نکند، او
ترجيح می داد باعث تحريک بيشتر آمريکا نشود."
آقای کاسترو در
سفر به ايران گفت که اين کشور پيش از انقلاب به عنوان ژاندارم منطقه در خدمت
امپرياليسم آمريکا بود ولی بعد از انقلاب نقش برجسته ای در مبارزه با امپرياليسم
ايفا کرده است.
آقای کاسترو و
آيت الله علی خامنه ای ابراز اطمينان کردند که دست در دست يکديگر می توانند آمريکا
را به زانو درآورند. رهبر کوبا همچنين از دانشگاه تهران دکتری افتخاری گرفت و
اعلام کرد که با خاطراتی خوش تهران را ترک می کند.
'مسافری از کارائيب'
تقريبا سه سال
پيش، بهزاد فراهانی، بازيگر و کارگردان، با الهام از اين سفر آقای کاسترو فيلمنامه
"ميهمانی از کارائيب" را نوشت. اين هنرپيشه می گويد که علاقه او به رهبر
کوبا به دهه ۱۹۶۰ بازمی گردد، چرا که عموما "مبارزان ضد آمريکا را هميشه
ستايش کرده است."
آقای فراهانی
درباره داستان "مسافری از کارائيب" که بعد از سه سال کمک مالی کافی برای
ساخت آن نيافته، چنين توضيح می دهد: "مبارزی خياط در زندان با افکار فيدل
کاسترو آشنا می شود. قصه از جايی شروع می شود که او سالهاست از زندان آزاد شده و
مغازه خود را می فروشد تا برای زن و بچه دوست مرحوم
خود خانه ای تهيه کند. او بخاطر علاقه اش به آقای کاسترو مورد تمسخر قرار می گيرد
ولی زمانی که رهبر کوبا به ايران می آيد، مصمم می شود ظرف آن سه روز، کتی برای او
بدوزد."
آقای فراهانی
می گويد که داستان نشان می دهد اين کاراکترهای ايرانی از نظر شخصيت چيزی از آقای
کاسترو کمتر ندارند و "اينها هستند که انديشه زيبای فکرت وعرفان شرقی را تن
رهبر کوبا می کنند."
انقلابی کنار انقلابی
پيروزی محمود
احمدی نژاد در انتخابات رياست جمهوری سال ۲۰۰۵ فصل تازه ای در مناسبات ايران و
کوبا گشوده است.
آقای احمدی
نژاد اندکی بعد از به قدرت رسيدن، روابط کشورش با کوبا را "راهبردی و ريشه
دار" خواند. برخی ناظران می گويند رويکرد آقای خاتمی به کوبا و رهبرش،
دوستانه ولی احتياط آميز بود، حال آن که جانشين وی، آقای کاسترو را يک همرزم
انقلابی در نبرد با آمريکا می پندارد.
مهدی خانبابا
تهرانی، کارشناس مسائل چپ، می گويد: "به نظر من، اصلاح طلبان که اکثر آنها
بچه های خط امام بودند، يعنی در سياست مبارزه با آمريکا راديکال بودند، در رابطه
با کوبا صداقت بيشتری داشتند. البته اين به اين معنی نبود که اصلاح طلبان نمی
خواستند سياست نرم تری در قبال غرب و به ويژه آمريکا اتخاذ بکنند. اما مبارزه
محفاظه کاران ايران با آمريکا ظاهری و صوری است. تاريخ نشان داده که اينها کسانی
هستند که زودتر با آمريکا به سازش می رسند."
در يک سال نخست
رياست جمهوری آقای احمدی نژاد، رفت و آمدهای ديپلماتيک بين تهران و هاوانا به سطح
بی سابقه ای رسيده، بطوری که فليپه پرز روکه، وزير خارجه کوبا، دو بار (نوامبر
۲۰۰۵ و فوريه ۲۰۰۶) به ايران آمده و در فوريه امسال نيز رييس محافظه کار مجلس
ايران به پايتخت کوبا رفت.
در همان ماه،
کوبا يکی از سه کشوری شد که به قطعنامه آژانس بين المللی انرژی اتمی برای ارجاع
پرونده اتمی ايران به شورای امنيت رای منفی داد. در نتيجه محمود احمدی نژاد اعلام
کرد به پاس حمايت کوبا از برنامه اتمی ايران، دعوت فيدل کاسترو برای بازديد از
کشورش در ماه سپتامبر را می پذيرد.
در ماه آوريل
۲۰۰۶ نيز ريکاردو آلارکون، رييس مجلس ملی کوبا، سرپرستی هيات کشورش در کنفرانس
حمايت از فلسطينيان در تهران را بر عهده داشت.
گسترش روابط تجاری
همچنين مناسبات
تجاری و اقتصادی دو کشور نيز تقويت شده است.
در مارس امسال
ايران اعلام کرد که می خواهد يک کارخانه ۲۰۰ ميليون دلاری سيمان در کوبا بسازد که
گفته می شود برای مبارزه آقای کاسترو با کمبود واحدهای مسکونی در کشورش حياتی است.
ايران همچنين متعهد به ساخت يک نيروگاه ۱۵۰۰ مگاواتی برای کوبايی ها شده است.
در ماه آوريل
۲۰۰۶ نيز بانک توسعه صادرات ايران اعتبار اختصاص يافته به کوبا را از ۲۰ ميليون به
۲۰۰ ميليون يورو (نزديک ۲۵۰ ميليون دلار) افزايش داد. اين رقم می تواند تا نيم
ميليارد يورو بالا برود.
همکاری ايران و
کوبا عمدتا در زمينه توليد دارو، کشت نيشکر، فناوری ساخت سد و مبادله کادر پزشکی
بوده ولی آمريکا ادعا می کند دو کشور در ساخت جنگ افزار ميکروبی و الکترو مغناطيسی
همکاری دارند و کوبا به ايران اجازه می دهد روی فرستنده های شبکه های تلويزيونی
مخالفان خود پارازيت بياندازد. تهران و هاوانا اين ادعا را رد کرده اند.
احساسات متضاد
بی ترديد فيدل کاسترو بر روح و روان برخی از اعضای چهار نسل
از ايرانيان تاثير گذاشته، ولی قضاوت آنها هرچه باشد، آقای کاسترو اطمينان دارد که
"تاريخ او را تبرئه خواهد کرد
اين روزها رهبر
۸۰ ساله کوبا در ايران همچنان هوادارانی دارد که می گويند ايستادگی در مقابل
امپرياليسم، بهبود خيره کننده شاخصهای آموزشی و بهداشتی و زندگی بی تجمل، کارنامه
او را ستودنی می کند. در مقابل، منتقدان ايرانی، برخی از اقدامات آقای کاسترو،
سرکوب آزادی بيان و بسته نگه داشتن اقتصاد را نکوهيدنی می دانند.
بسياری از
هواداران ايرانی، اين موارد را قبول دارند ولی می گويند همه اينها نتيجه سياستهای
آمريکا در قبال کوباست. با اين حال، به نظر می آيد نسل جوان ايران آقای کاسترو را
الگويی مناسب برای مبارزه در راه دموکراسی نمی داند.
سهيل آصفی،
روزنامه نگار در تهران سه دليل را برای فاصله گرفتن نسل جديد ايران از افکار و
سلوک رهبر کوبا برمی شمارد: "يک، سياست های حکومت ايران موجب آرمان زدايی و
به سخره گرفتن آرمان شده است. دو، نيروهای دموکراسی خواه ما در ايران به نتايج
ديگری رسيده اند و الگويی که کوبای فيدل کاسترو وجود دارد، آن قبله آرمانی مد نظر آنها
نيست. سه، مردم ايران يکصد سال بعد از انقلاب مشروطه بخاطر تمام تاوان هايی که
پرداخته اند، حاضر نيستند هزينه های انقلاب را دوباره پرداخت کنند."