محمود کویر

 

 

 تابستانی

 

چه تابستانی است هنوز!

بر این آسمان تلخ

نه یک تکه ابر،

از آوازهای جلال بلخ.

نه یک پاره ماه،

رنگ خنده ی بودا!

 

***

تابستان

 

جیرجیرکی گم شده،

در کوچه های لاله عباسی.

هندوانه بر آب.

عشقبازی بادبادک هابرآسمان.

تابستان است.

 

***

 

 

شهریوری

 

 

از مهتاب و شراب

برای برهنگان شهریور

پیراهنی بافته ام!

نشانی کشتگانم را،

از کدام پنج شنبه ی دیوانه بپرسم؟

***

 

سوگ

 

راه خاوران هم که بسته باشد

من پسین پنج شنبه ها

هر شهریور پریشان و پر پر که بیاید

می روم شیراز

کوچه های نی و نیشابور

کنار خانه ی عین القضات آتش گرفته ی همدانی

 گریه می کنم

و با کلمه های سبز

برای برهنگان

 پیراهن می بافم

 

***

کلمه

 

آن کلمه را کشان کشان بردند

تا بر دکان سلاخان

به قناره بیاویزند

 و کلمه در سکوت

خاکستر شد

وما خاموش

گریه می کردیم

و حالا بر بام قصر

نقاره می زنند.

 

راه شیراز

 

شب بود و شیراز بود،

که گریه می کرد،

با گلویی بریده؛

وقتی غزل را،

بر گذر،

تازیانه می زدند.

 

 

سبز باشید

محمود کویر

www.mahmoodkavir.com