به نام خدا
"سپاه وسه
انحراف "
- سپاه
درحال حاضر تبدیل به سازمان عجیب و غریبی شده که هم نقش ارتش و احزاب کمونیست
در کشورهای کمونیستی را بازی می کند، هم نقش ک گ ب و سازمانهای امنیتی در حکومت
های دیکتاتوری را و هم نقش تراستها و کارتلهای اقتصادی را آن هم به شکل
انحصاری و با استفاده از رانت های حکومتی. سپاه هم نقش مافیا را در کشوردارد و
هم همزمان برپلیس کشورحکومت می کند. برای جاه طلبی سیاسی حد و مرزی نمی شناسد.هم بر شورای امنیت
ملی مملکت و وزارت کشور و مجلس و قوه قضائیه می خواهد چنگ بیاندازد و هم ب روزارت
خارجه و مطبوعات ورادیوتلویزیون
انحصاری و دولتی ایران. تمامی این کارها هم توسط بخش معدودی ازفرماندهانی
صورت می گیرد که تنهاهنرشان بله
قربان گویی ظاهری به مقام رهبری و توطئه چینی در پشت پرده است.
محمد محسن سازگارا
خاطرم
می آید که درماه آبان سال ۵۷ درنوفل لوشاتوی فرانسه
،نخستین باراین فکرمطرح شد که چون ممکن است دوره مبارزه انقلابی به درازابکشد، باید بفکر یک ارتش مردمی بود. هیچ کس تصوری از پیروزی
سریع انقلاب نداشت.ب یشترمدل انقلاب الجزایر یا کوبا
پیش چشم ما بود و یک دوره جنگ طولانی. به
همین دلیل فکر تشکیل یک ارتش مردمی مطرح شد. آموزش تئوریک و سپس نظامی
کادرهایی از ایران و اروپا و آمریکا آغاز
شد. من یک اتاق در مهمانخانه دهکده نوفل لوشاتو اجاره کردم که جز یکی دو نفر کسی
از آن اطلاعی نداشت. خودم درساختمان باغ سیب همراه دیگران می خوابیدم و آن اتاق
رابه کلاس درس آموزش تئوریک تبدیل کرده بودیم. با همکاری صادق قطب زاده و سپس نیز آقای
مهندس غرضی و دوستان ایشان ازدوکانال متفاوت چندین گروه برای آموزش نظامی به
خاورمیانه اعزام شدند. اما تقریباً تمامی آنها پس از پیروزی انقلاب به ایران
بازگشتند.
پیروزی برق آسای انقلاب، درفردای روز پیروزی
یعنی ۲۳ بهمن ماه ۱۳۵۷ ما را باچند سؤال جدی مواجه کرد. اول آنکه سلاح های پخش شده
در میان مردم چگونه باید جمع آوری شود و تحت قاعده و قانونی قرار بگیرد که بتوان
درکوتاه ترین زمان، نظم و امنیت را به
کشور اعاده نمود؟ دوم آنکه چگونه می توان ازخطر کودتای نظامی جلوگیری کرد؟ به خصوص
آنکه تجربه کودتا علیه دکترمحمدمصدق در ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ ودههاکودتای دیگر درمیان
کشورهای آمریکای لاتین را هم پیش رو داشتیم. ازیک سو به ارتش و بازسازی آن درکوتاه
ترین زمان نیازبود تا بتواند دولت نوپای انقلابی و یکپارچگی کشور را حفظ کند و ازطرف
دیگر درکشوری که نهادهای مدنی ضعیف هستند وقدرت درمیان مردم توزیع نشده است همواره
خطرنقش آفرینی قدرت برهنه (به قول راسل) و نیروی نظامی وجود دارد.بنابراین چگونه
ازخطراین نقش آفرینی سیاسی ارتش جلوگیری کنیم؟ سوال سوم این بودکه چگونه خطرحمله
خارجی را دفع کنیم؟ ازیک سو نگران بودیم که بابروز انقلاب اسلامی و محبوبیت آن
میان مسلمانان جمهوریهای مسلمان نشین دوسوی دریای خزرباخطرحمله ویانوعی کودتای
کمونیست هاوشوروی مواجه شویم وازطرف دیگربیشتر از شوروی نگران آمریکا بودیم که
مستقیم یا توسط یکی ازهمسایگان ایران دست به حمله نظامی برای سرنگونی حکومت نوپای
انقلابی بزند و یا با جدا کردن بخشی ازایران همچون خوزستان،ایران شمالی و جنوبی
درست کند و درواقع بیشترمدلی مثل ویتنام پیش چشم ما بود. ویتنام درآن روزگاران
مؤثرترین ومهم ترین مدل برای انقلابیون سراسردنیا بود. درپاسخ به این سه سؤال بود که
فکرتداوم حرکت برای تشکیل یک ارتش مردمی که قرا ربود به کارمبارزه انقلابی بیاید
مطرح شد تا با آن بتوان به سه سوال بالاپاسخ مناسب داد
باتشکیل
یک سازمان نظامی مردمی، می توان سلاح های
دردست مردم راشناسایی و سازمان یافته کرد و مردم به هیجان آمده برای مبارزه
انقلابی را دریک ارتش مردمی به صورت دسته های چریکی سازماندهی نمود. به این ترتیب
کشورصاحب یک ارتش بیست میلیونی برای دفاع درمقابل هرتهاجم خارجی می شد.
مدل
هایی چون ویت کنگ ها در ویتنام یا ارتش سوئیس و یا گاردملی آمریکا مورد مطالعه
قرار گرفته بود و درسازماندهی این ارتش مردمی مدنظربود.ا ینکار خطر هرکودتای نظامی
راهم مرتفع می کرد چون اولاً کشوردارای دونیروی نظامی می شد که به این سادگی یکی
ازآنها نمی توانست دست به کودتا بزند وثانیاً وقتی عامه مردم آموزش نظامی دیده و آماده
جنگیدن باشند هیچ فرمانده نظامی دست به کودتا نخواهد زد.
روز بیست
و سوم بهمن آقای لاهوتی نزد آقای خمینی رفت و از ایشان حکمی برای جمع آوری سلاح
های تهران گرفت. اعلامیه ای هم تنظیم شد که بارها از رادیو تلویزیون ملی کشور پخش
شد و ازمردم خواسته شد تاسلاحها و اموالی را که ازپادگانها برده بودند به باغشاه
آورده و تحویل بدهند. من به همراه آقای لاهوتی از دبیرستان رفاه عازم باغشاه شدم و
در آنجا ظرف یک هفته ضمن جمع آوری سلاح های شهر،طرح تشکیل سپاه پاسداران انقلاب
اسلامی راهم نهایی کردیم. این اسم هم پیشنهاد آقای مهندس محمد توسلی بود که کمی
بعد در دولت آقای مهندس بازرگان مسئولیت شهرداری تهران را پذیرفت. طرح تهیه شده
برای سپاه توسط آقای دکتر یزدی معاون نخست وزیر در امور انقلاب به دولت و شورای
انقلاب رفت. ستاد مرکزی این نیروی نظامی تازه تأسیس از باغشاه به عباس آباد و درکمتر
ازی ک هفته به یک ساختمان خالی و تازه ساز متعلق به ساواک منتقل شد که ظاهرا قرار بود اداره چهارم ساواک درآن ساختمان
باشد.ساختمان جدا ازباغ مهران، مقرساواک،د ر چند خیابان بالاتر از آن
درانتهای یکی ازخیابانهای فرعی سلطنت آبادکه امروزه خیابان پاسداران نامیده می شود
قرار داشت. فرماندهی سپاه مرکب از آقایان
دانش منفرد ،غرضی، رفیق دوست، افروز و بنده بود. اندکی بعد که فهمیدیم دوسازمان
مسلح دیگر کم وبیش باهمین اهداف تشکیل شده اند،به خواهش بنده حاج مهدی عراقی پا درمیانی
و درواقع ریش سفیدی کرد و جلساتی را تشکیل داد که سازمانهای مسلح و انقلابی دیگر هم
همگی پذیرفتند که به سپاه بپیوندند.درجلسات هماهنگی نهایی میان آنهاباسپاه، آقای
هاشمی رفسنجانی ازسوی شورای انقلاب شرکت می کرد و صورت
جلساتی تنظیم و امضاء گردید و بدینسان ادغام آنها درسپاه قطعی شد. پس ازآن
درکمیسونی مرکب ازبنده وآقای یوسف
کلاهدوزب اکمک گرفتن ازآقای داودی شمسی، دراساسنامه سپاه هم تغییراتی به عمل آمد و
نهایی شد. خاطرم هست حدود یک ماه بعد ازپیروزی انقلاب، شبی درمقرسپاه تازه تشکیل،
بادکترمصطفی چمران که به تازگی ازلبنان برگشته بود جلسه طولانی و مفصلی
داشتم.تمامی فکرهای منجربه تشکیل سپاه رابا او درمیان گذاشتم. هدفم استفاده از
دانش و تجربه اوبود پیشنهادات بسیارمفیدی برای کادرسازی درسپاه و نحوه سازماندهی
آن داشت. دکترچمران کمی بعد،معاون نخست وزیر در امورانقلاب و سپس هم وزیردفاع شد.
درطرح
اولیه سپاه سه حلقه پیش بینی شده بود. حلقه اول مرکب ازجمع اندکی کادرچندجانبه (حداکثرتا ۵۰۰ نفر) به صورت ثابت ودراستخدام
سپاه بود.امورفرماندهی وستادی سپاه توسط همین ها اداره می شد.کادرهای تربیت شده
برای فرماندهی ارشد جنگ های چریکی هم قراربودازمیان همین کادرثابت باشد.حلقه دوم
یک کادرنیمه وقت وحداکثرتا ۵۰۰ هزارنفربود.این افراد ازمیان اقشارمختلف مردم وبه
صورت داوطلب جذب شده وآموزش می دیدند.اینهابصورت فرماندهان دسته های چریکی مردم
انجام وظیفه می کردند.اینان می توانستند حقوق مختصری هم بابت این کاربگیرند.
درحالی که شغل اصلی ایشان چیزدیگری بود،به صورت منظم،مثلاًیکروزدرماه انواع مهارت
هاوتاکتیک های جنگ های چریکی راباید تمرین می کردند.حلقه سوم هم شامل همه مردم می
شد،هرچه بیشتربهتر.درمدارس، دانشگاهها، کارخانجات، ادارات، مزارع وخلاصه درهمه جا،
هرداوطلبی، می توانست آموزش ببیند ولااقل سالی یکباردرمانورهایی شرکت نماید. اگرچه
درآن روزگاران کامپیوتربسیارنایاب بود، اماقرارشد تمامی این سازماندهی به صورت
برنامه کامپیوتری نوشته شودویکی ازافرادواحدتحت نظارت من هم مسئول این کاربود.
درواقع با پخش کردن اسلحه خانه درسطح کشوروکد گذاری آنها وتمرین هایی که بعمل می
آمد وبانظم وانظباط خاص اینکاردرهرزمان که نیازبودهرفرد ازارتش مردمی می دانست به
کجارجوع کندوتحت فرماندهی کدام کادرنیمه
وقت ودرلشکرکدام کادرثابت سپاه ودرخدمت کدام بخش ازارتش چریکی برای دفاع ازمیهن
قراربگیرد.
به
موجب این طرح سپاه ازجنس مردم ایران و درکنارآنان بود نه چیزی جداویا رودرروی مردم . در صورت حمله خارجی، کنارارتش کلاسیک ودرخدمت دفاع ازکشوربود ودرهنگام صلح
به کاروزندگی اش می پرداخت. ضمن آنکه این سازماندهی درموارد بلایای طبیعی چون سیل
و زلزله هم می توانست به عنوان سازمان دفاع غیرنظامی به
کارامداد رسانی بیاید. سازمانی اسفنجی وفراگیربود باتشکیلات ثابتی کوچک و
محدود. من پس ازنهایی شدن اساسنامه وطراحی اولیه سپاه دراردیبهشت سال ۵۸ جای خودم
رابه آقای بشارتی درشورای فرماندهی دادم وبه رادیو تلویزیون رفتم و پس ازمدتی هم
مدیررادیوشدم. اما ازآنجاکه درتولدسپاه نقش داشتم درسالهای بعدهمواره تحولات آن
رادنبال می کردم .
به نظرمن این سازمان
درعمر ۲۷ ساله خود، دچار سه انحراف گشته که اکنون هریک ازآنها به صورت خطری عمده
برای کشوردرآمده وضربات جبران ناپذیری به مملکت زده ومی زند. لذا یک به یک به
بررسی این سه انحراف می پردازم.
انحراف اول باورود محسن رضایی ومحمدباقرذوالقدرودوستان ایشان به سپاه آغازشد.
این افراد قبل ازپیروزی انقلاب ازاعضای گروه مسلح کوچکی به نام "
منصورون" بودند که کارهای عجیب ومشکوکی مثل بمب گذاری دررستوران
خوانسالارتهران رادرآستانه انقلاب مرتکب شدندودرآن عامل بمب گذاری که کارگری بنام
احمدی بودکشته شد. باروحانیی به نام راستی کاشانی که تازه ازنجف به قم آمده
بود ارتباط داشتند ووقتی هم همین گروه به صورت یکی ازگروههای هفت گانه درتشکیل
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در اول انقلاب مشارکت کرد خیلی زود بااستفاده ازآقای
راستی کاشانی که پس ازمرگ آقای مطهری، او رابه عنوان نماینده امام در آن سازمان
مطرح کرده بودند، عامل اصلی انشعاب در آن سازمان شدند. آنچنان آن را متلاشی کردند
که بعدازگذشت یک دهه بخشهایی ازمجاهدین انقلاب توانستند آن راتجدید سازمان نمایند.
این گروه پس ازورود به سپاه،بخش اطلاعات وتحقیقات سپاه راکه قراربود به صورت
مغزمتفکروبرنامه ریز سپاه باشد وحداکثربه صورت واحد اطلاعات نظامی برای سپاه عمل
کند بصورت یک سازمان امنیت درآورده ومحسن رضایی هم درراس این واحد قرارگرفت
وفرمانده اطلاعات سپاه شد. خیلی زود این سازمان امنیت جدید به سایربخش های سپاه
دست انداخت. این گروه پس ازفتح خرمشهردررأس سپاه قرارگرفت وبه سرعت شروع به تبدیل
سپاه به یک ارتش منظم وکلاسیک نمود.قراربود پس ازبیرون راندن ارتش عراق ازایران،
جنگ تمام شود وبا اعلام آتش بس یکطرفه هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ نظامی حکومت
ایران درمقابل رژیم بعثی عراق دست بالا را داشته باشد. اما اینان به کمک آقای هاشمی
رقسنجانی، آقای خمینی را هم قانع کردند که باید برای دفاع ازخرمشهرهم که شده به
داخل خاک عراق بروند وبصره را فتح کنند. به این ترتیب بایدمسئولیت شش سال دوم جنگ
که بیهوده و طولانی وبسیارخسارت بارهم بود برعهده این گروه وباندجدیدحاکم برسپاه
دانست. این افرادبعدها باتعبیه سلسله مراتب درسپاه برای خود مناصب ژنرالی هم دست وپاکردند.بدون داشتن دانش وتخصص نظامی، دراین
سالیان طراح چندین عملیات بزرگ و بسیارخونبارنظیرخیبروبدروکربلای
۴و۵ شدند که بهای آن، شهادت هزاران
نفرازفرزندان ایران بود.
آمارنشان می دهد که ازحدود ۲۶۷ هزارنفرشهید وحدود ۵۰۰ هزارنفرمجروح جنگ،
کمتراز ده درصد آن دردوره دوساله اول جنگ ودفاع ازکشوریعنی تازمان عملیات آزادی
خرمشهربوده است. الباقی این تلفات جانکاه حاصل ندانم کاری وتصمیمات اشتباه نظامی
بوده که البته مسئولیت اصلی آن برعهده آقای خمینی و سپس نماینده او آقای رفسنجانی
است اماعامل واقعی و اجرایی آن، همین تیمی است که هم اینک هم برسپاه مسلط است.
کسانی که به دلیل تمام ندانم کاریها و خساراتی که برمملکت وارد کرده اند باید
محاکمه شوند اکنون مدعی تمام کشورشده اند. این انحراف درزمانی درسال ۱۳۶۴ کامل شد
که سپاه بااخذ مجوز از آقای خمینی مبنی برتشکیل سه نیروی دریایی وهوایی و زمینی
خواست به صورت یک ارتش کلاسیک دربیاید. به صورت یک رقیب در کنار ارتش، اما با دانش
و تجربه ناچیز. این ماجرا هنوز هم ادامه دارد.درزمان جنگ،آقای محسن رضایی درسمت
فرماندهی کل سپاه،ی ک بار اعلام کرد که سپاه باید ارگان هایی برای برخورد بامخالفین
داشته باشد.درهمان زمان درجلسه ای بارئیس وقت قوه قضائیه کشور از او خواستم که
جلوی این کار را بگیرد. گفتم که ازدل این کا رپیراهن قهوه ای های حزب نازی بیرون
می آیند. اما ایشان باهمان شوخی و خنده همیشگی گفت که چرا نازی ها را بدنام می کنی
آنها لااقل یک عده تحصیل کرده دور و برخودشان داشتند و البته ایشان اقدامی هم
نکردند. متأسفانه ازدل همان افکار، پیراهن سفیدها و گروههای سرکوب لباس شخصی بیرون
آمدندکه هنوزهم به هر تظاهرات و تجمع مخالفی حمله می کنند و مردم بیدفاع رامورد ضرب
وشتم قرار می دهند.این انحراف اول یعنی انحراف از مأموریت و سازماندهی سپاه، باعث
شد که از ارتش مردمی بودن آن تنهایک اسم ارتش ۲۰ میلیونی ویک نیروی چهارم درکنارسه
نیروی زمینی و دریایی وهوایی به نام نیروی بسیج باقی بماند.این نیرو عملاًنه فقط
ارتش چریکی کشورنیست بلکه بلای جان مردم شده واکثراًنیزمحلی شده برای به دست آوردن
پاره ای امتیازات برای برخی اعضای فرصت طلب آن. نیروی
بسیج به مخالفین،به خصوص دردانشگاههاحمله می کند ودرعمل پایگاهی برای آن گروههای
سرکوب خیابانی ولومپن های مذهبی شده است. این انحراف اول نیروی پنجمی راهم در سپاه
ایجاد کرده که این یکی انصافاً درسراسر دنیا آبروی ایران رابرده و دست به کارهایی
می زند که با هیچ دین واخلاق وانسانیتی سازگاری ندارد.این پنجمی،نیروی قدس است که
مسئولیت تمام عملیات برون مرزی را درسپاه برعهده دارد.این نیروبه صورت بازوی
تروریستی درآمده و می کوشد تا باصرف
هزینه های فراوان ازجیب ملت ایران درلبنان و فلسطین ویمن و مصر و سودان و بخصوص عراق به قول خودشان هسته های حزب الله و در
واقع گروههای تروریستی ایجاد نماید تابتوان سرمیز مذاکره باخرج کردن آنها معامله
کرده و امتیازگرفت.
آقای حسن عباسی ازاعضای دفترمطالعات استراتژیک سپاه دریک میزگرد دردانشگاه
صنعتی خواجه نصیر، درمقابل خود بنده ودرحضوردانشجویان،استفاده ابزاری ازهسته های
حزب الله راباافتخارتعریف می کرد. آیا غیرانسانی تر و غیراخلاقی ت رو غیردینی تر
از این می توان باجان مردم بازی کرد وسپس هم به آنان خیانت کرد؟ خدامی داند که پشت
پرده گروگانگیریهای اخیردرفلسطین ولبنان وخشونتهاوخونریزیهای اسرائیل چه می گذردویادرکشتارهای شیعه وسنی درعراق چه
دست جنایتکاری توطئه می کند.رئیس جمهوری فعلی کشورهم
تمام سوابق سپاهیگریش به کاردرقرارگاه رمضان،یکی ازقرارگاههای تابعه نیروی قدس
ومخصوص اموراطلاعات وعملیات درعراق،برمی گردد. انحراف اول به دست کسانی انجام گرفت
که هنوزهم برسپاه حاکم هستند.بسیاری ازفرماندهان ارشدوفداکارولایق چون داود
کریمی،فرمانده سابق سپاه تهران را مشمول تصفیه یابازنشستگی پیش ازموعدوانتقال به
سایرسازمانهاقرارداده وکنارگذاشته اند.جنگ راهم شش سال اضافه طول داده اند
وباندانم کاریهای خودمسئولیت جان هزاران شهیدومجروح رابردوش می کشند. آخرین قارچ
روییده بربستراین انحراف اول هم تشکیل یک سازمان مخفی زیرلوای اداره حفاظت قوه
قضاییه معروف به سازمان امنیت موازی است که زیرنظرمستقیم مقام رهبری کارمی کند.
این سازمان برای خودش درگوشه زندان اوین بندویژه ای بنام ۳۲۵ داردکه امثال بتده
وبسیاری ازدانشجویان ومخالفین رابه آنجامی برند.
انحراف
دوم درزمان ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی و به دست ایشان اتفاق افتاد. سیاست
غلط آقای رفسنجانی برای این که تمام دستگاههای دولتی به سراغ کسب درآمد بروند،
وقتی به وزارت اطلاعات و سپاه رسید، فاجعه خلق کرد.این
دوسازمان بااسلحه ودستبند وارد تجارت شدند.امری که درهرجای دنیامافیاخلق می کند.
درشوروی هم چون ک گ ب، وارد تجارت شده بود، بعد ازسقوط کمونیست ها،روسیه به سرعت
صاحب یکی از قوی ترین تشکیلات جنایتکاری سازمان یافته شد. برخی ازافراداین تشکیلات
هنوزهم به صورت یک باند مخوف براصلی ترین شریان های اقتصاد روسیه حاکم هستند
وبرمناصب اصلی قدرت چنگ انداخته اند. ورودبااسلحه به تجارت دوخطرعمده وفوری
ایجادمی کند. یکی آنکه رقبای تجاری با زورو دستگیری وزندان ازمیدان کنارگذاشته می
شوند وبسیاری ازفعالیتها انحصاری می گردد.دوم آنکه سازمان مسلح تجاری برای کسب
درآمد آسان باتکیه برزوروسلاح واردحوزه های ممنوعه ای چون قاچاق
کالاوموادمخدروالکل وفحشاء می شود.چرا که کسی نمی تواند وجرأت نمی کند سؤالی بکند.
دردوره ریاست جمهوری آقای خاتمی با اصرار وزیر اطلاعات وقت، کوشش بسیاری شد که پای
وزارت اطلاعات راازفعالیتهای اقتصادی بیرون بگذارند.فعالین ودست اندرکاران وزارت
اطلاعات هم ظاهرا ازاین کاراستقبال کرده وگویا توفیق نسبی بدست آمده است. دقیقاً
نمی دانم آقای یونسی وزیر اطلاعات وقت تا چه حد توفیق یافته است اما شنیده ام که
توانسته تا حد زیادی شراین خطررا از سر وزارت اطلاعات و کشور کم کند. البته بعضی
ها معتقدندکه دراین کارهم تقلب صورت گرفته است که خودمی تواندموضوع نوشته جداگانه
ای درخصوص وزارت اطلاعات باشد.
اما درمورد سپاه که بیرون ازکنترل دولت
وزیرنظرمستقیم مقام رهبری بوده چنین اتفاقی نیفتاده و وضعیت بگونه دیگری
است.اکنون سپاه بابیش از ۱۰۰ شرکت به شکل شرکت های تعاونی و پیمانکاری و بازرگانی
وصنعتی، وابسته به سپاه ویابسیج دراکثرکارهای اقتصادی کشورحضوردارد،ازورود لوازم
خانگی درتمام سالهایی که ورود آن ممنوع بود گرفته تاشرکتهای خودروسازی نظیرگروه
بهمن(مزدا)، ازپیمانکاری خطوط انتقال نفت وگازگرفته تاانتقال ترانزیتی نفت
قزاقستان ازایران،ازقاچاق نفت عراق درزمان تحریم اقتصادی آن کشورتوسط سازمان ملل
گرفته تااسکله های غیرقانونی ودههاکارخلاف دیگر. بسیاری ازرقبای تجاری را هم به
زورزندان ودستگیری ازمیدان به درکرده اند و روزبه روزهم بیشتروحریص تربه سراغ
تمامی ارکان افتصادی کشوروطرحهای اساسی آن می روند. این انحراف دوم فساد مالی را
درمیان بخش اندکی دررده فرماندهان سپاه جاری کرده است. درحالیکه بدنه اصلی سپاه، باحقوق
اندک وفقروفاقه دست بگریبان است، کسانی که مرتبط با این فرماندهان هستند گاهی با
ثروت های چندین میلیاردی زندگی می کنند. افرادی چون آقای صادق محصولی فرمانده سابق
منطقه ۵ (آذربایجان)سپاه ووزیرنفت معرفی شده توسط آقای احمدی نژاد تنها یک نمونه
از آن است. یک مثال دیگردست یافتن این بخش ازسپاه به شهرداری تهران است .یک قلم
تنهاسرنوشت هزینه کردن ۳۵۰ میلیاردتومان ازپولهای شهرداری نامعلوم است.اکنون هم که
همان شهرداریعنی آقای احمدی نژاد دستش به ریاست دولت رسیده درمدتی کمترازدوماه بیش
از۷ میلیارد دلارازکارهای پیمانکاری نفت رابدون برگزاری مناقصه به سپاه بخشیده
است. این درحالی است که صدهاشرکت پیمانکاری مجرب وقدیمی کشورباخطربیکاری وتعطیل
مواجه هستند. حجم عظیمی ازفساد وحمله به منابع کشوردریکی دوسال آینده
گریبانگیرمملکت خواهد شد.دولتی که مأموریت وشعارخود رامبارزه با فسادمالی عنوان
کرده بود،بزودی به یکی ازفاسدترین دولت های تاریخ معاصرازمشروطه تاکنون تبدیل
خواهدشد.موجی ازدستگیری و به زندان انداختن رقبای تجاری آنهم با اتهامهای مختلف
درراه است.این انحراف دوم،عملاًسپاه رابه جاده ای انداخته که انتهای آن تولد یک
مافیای جدیددرکشور است.
اما انحراف سوم درزمان رهبری آقای خامنه ای ودرسایه بی تدبیری ایشان اتفاق
افتاد.این انحراف واردکردن سپاه به عرصه سیاست بود. پاره ای فرماندهان سپاه، قبلاً
هم جاه طلبی های سیاسی ازخود نشان داده بودند امابا تأکید شدید آقای خمینی برای
منع فرماندهان نظامی ازورود به سیاست ومراقبت بدنه سپاه ازاین اصل، درزمان حیات وی
چنین امری برای فرماندهان سپاه ناممکن بود.درزمان رهبری آقای خامنه ای انتصابات
سیاسی درسپاه شتاب بی سابقه ای بخودگرفت. ایشان دردوره جنبش اصلاحات برای جبران
کمبودحمایت مردم ازخودش وبرای سرکوب مخالفین، پای بخش هایی ازسپاه،بخصوص بسیج رابه
عرصه سیاست بازکرد. خاطرم هست یکبارآقای رحیم صفوی فرمانده تقریباً هیج کاره
سپاه،دریک سخنرانی به روزنامه جامعه حمله کرد وتعابیری چون بیرون آمدن ماروعقرب
ازسوراخ مطبوعات وبریدن زبان وقطع کردن کله رابه کار برد. من نیزدریک نوشته کوتاه
در روزنامه جامعه نوشتم که بنده آقای
صفوی را درمیان بانیان سپاه به یاد نمی آورم و آن سپاهی که ما بنیاد گذاشتیم
قرارنبودکه رودرروی مردم وآزادی بیان بایستد. بلافاصله ازدفتررهبری برای بنده پیام
فرستادندکه چطورجرأت می کنم بنویسم که رحیم صفوی را نمی شناسم. چندی بعدهم که همین رحیم صفوی دریک سخنرانی به مناسبت سالگرد
۱۳ آبان وتسخیرسفارت آمریکابه تحلیل سیاسی پرداخته بود، دریک مصاحبه رادیویی گفتم
که اصولاًایشان وبقیه فرماندهان سپاه به چه حقی به ابرازنظرسیاسی می پردازند.
سیاست باید درحوزه کارسیاستمداران باشد. یک فرمانده نظامی هم اگربه سیاست علاقه
داردباید ازکسوت نظامیگری ومشاغل فرماندهی قشون کناربیاید ودیگردسترسی به قدرت
اسلحه نداشته باشد،آنگاه چون بقیه وارد سیاست شود. بعداً که توسط همان
سازمان امنیت موازی وابسته به سپاه وتحت فرمان مستقیم مقام رهبری دستگیرشدم، این
اعتراض بنده به شکل یکی ازشش اتهام من درکیفرخواست تنظیمی توسط دادستان قید شده
وذیل سرفصل توهین به نهادهای انقلابی برایش تقاضای حبس شده است ونمی دانم چه بخش
ازشش سال حبسی که برایم بریده اند متعلق به این اعتراض ساده است. درسایه این
انحراف هم،همچون انحراف دوم، رقبای سیاسی همچون رقبای تجاری با زورواسلحه ودستگیری
باانواع مارک واتهام ازمیدان به بیرون رانده می شوند. این انحراف سوم،بخشی
ازفرماندهان سپاه رابه مناصب قدرت درکشوررسانده است واین افرادبا ندانم کاری
بسیاردردولت وکارهای کشوربیش ازهمه آبروی سپاه رادرمیان مردم می برند. جالب است که این ورودبااسلحه به
سیاست، دراولین قدم گریبان خود مقام رهبری راگرفته،امابه مصداق "خود کرده
راتدبیرنیست" فعلاًچاره ای جزدفاع و پشتیبانی ازاین دولت غیرکارآمد
ندارد.البته مسئولیت طوفانی که درعرصه اقتصادی کشوردرپیش است مستقیماًمتوجه شخص
رهبری وسپس هم رئیس جمهوری وآنگاه فرماندهان فعلی وارشد
سپاه است.
به این
ترتیب باشکل گیری این سه انحراف،سپاه درحال حاضرتبدیل به سازمان عجیب وغریبی شده
که هم نقش ارتش واحزاب کمونیست درکشورهای کمونیستی را
بازی می کند،هم نقش ک گ ب وسازمانهای امنیتی درحکومت های دیکتاتوری راوهم نقش
تراستهاوکارتلهای اقتصادی را آن هم به شکل انحصاری و با استفاده ازرانت های
حکومتی. سپاه هم نقش مافیارادرکشورداردوهم همزمان برپلیس کشورحکومت می کند. برای جاه
طلبی سیاسی حد ومرزی نمی شناسد.هم بر
شورای امنیت ملی مملکت ووزارت کشورومجلس وقوه قضائیه می خواهد چنگ بیاندازد وهم
بروزارت خارجه ومطبوعات ورادیوتلویزیون انحصاری ودولتی ایران. تمامی این کارهاهم
توسط بخش معدودی ازفرماندهانی صورت می گیردکه تنهاهنرشان بله قربان گویی ظاهری به
مقام رهبری وتوطئه چینی درپشت پرده است.
این
میلیتاریسم سیاسی واقتصادی براساس ذات نظامی خوددست به ماجراجوئی هایی می زندکه
کشورراوارد بحرانهای جدی خواهدساخت.گروگانگیری درلبنان وفلسطین وآتش افروزی دراین
مناطق ،تنهایک نمونه آن است.این سازمان عریض وطویل سپاه،بایدهرچه زودترپایش رابه
گلیم خودش برگرداند.درغیراین صورت مطمئناًباسه موج مخالفت مواجه خواهد شد.اول
ازدرون خودش،دوم ازدرون حکومت وسومی که بسیاربزرگترازهردوخواهد بود، ازسوی
مردم.هرچه سپاه بیشتردرارکان اقتصاد وسیاست کشوررخنه کند وبابی لیاقتی های عملی
بیشترمملکت رابه ورطه نابودی بکشاند،ابعاداین امواج مخالفت بزرگترخواهدشد.
محمد محسن سازگارا
اول مرداد هشتادوپنج