ايران من

 

افسانه خاكپور

 

 

ايران من

اي غرور شكسته شرق

اي كودك كهن تاريخ

اي تكيه داده بر ستون هاي بيستون

 

ايران من

اي سرافكنده از انقلابهاي هوسگون

اي شگفت نگاهت هماره بر ديروز

مي ستايمت

 

اي دشتهايت گلوله باران

به جاي گلباران

اي سوخته جنگلهايت

وي خسته كوچه هايت

از چوبه هاي دار بامدادان

اي صدايت آميخته با صداي تير باران

 

 

ايران من

اي سرزمين چپاول انديشه

وي مهد مرگ   خون و كينه

 

من در تو

آنگاه زنده ميشوم كه مرده ام

وينك به زندگي

جان مي سپارمت يكروز در ميان و ليك…..

من در تو

به گاه مرگ زاده مي شوم

 

آه اي دوزخ من

دوست مي دارمت

 

دوست ميدارم زندگي تفته بر آفتابت را

نسيم صبح گاهت را

آوازهاي غمين ات را

كودكان پريده رنگ پر حسرتت را

 ذهن كوچك  ميدان هاي مملو از شايعه ات را

كوير هاي عريانت را

بندرگاه هاي خود فروشت را

 

 

ايران من

هر كجا  بروم

هر چقدر دور

رنج هايت بر قلب من است

 

ايران من

تو بودي آرميده بر دشتها

لبخند بر خورشيد ها

تو بودي سوار بر درياها

خفته در روياها

و امروز…….

 

امروز

سوخته در آتش ها

فرو افتاده بر خاكها

رفته از ياد ها

 

ايران من

اي افسرده رقص ات بر بال گندم ها

اي ننواخته سازت شكسته بارها

اي بسته گلويت در فرياد ها

مي ستايم ات…..

 

ايران من

هر كجا بروم هر چقدر دور

رنج هايت بر قلب من است

 

من كه نجواي زرتشت

سرود صلح سياوش

و جادوي شعر خيام را

با شراب حافظ نوشيده ام

دوست، دوست، دوست مي دارمت

 

و در اين دورها

چو برگي بر خزان زمان

ترا به تمامي در انتظار مي مانم

 

سروده شده در 1364