از ایران تا فلسطین

 

صدای مغشوش فرانسه

 

·         احود المرت نخست وزیر اسرائیل، به هنگام دیدار از واشینگتن در اواخر ماه مه جاری، از همسوئی دیدگاه های ایالات متحده و اسرائیل در مورد مسائل خاورمیانه ابراز خوشنودی کرد.  این همسوئی همه پرونده های خاورمیانه از جمله مسئله هسته ای ایران؛ «جنگ علیه تروریسم»؛ تحریم حکومت فلسطین* را شامل میگردد.  جورج دبلیو بوش ضمن تشویق زیرلفظی مهمان خود برای مذاکره با محمود عباس، طرح عقب نشینی یک جانبه اسرائیل را «جسارت آمیز» ارزیابی کرد. این طرح ضربه کاری بر طرح  دولت فلسطین مستقل می زند. در چنین وضعیت منطقه ای که تحت الشعاع اوجگیری خشونت در عراق قرار دارد، صدای فرانسه مغشوش بوده و به گوش نمیرسد.

 

آلن گرش Alain Gresh

 

ناظری را در نظر بگیرید که هنگام تهاجم نیروهای «ائتلاف» به بغداد در بهار ٢٠٠٣، کره زمین را ترک کرده باشد و امروز بازگردد. او خود را گم می کند. در آن زمان، محبوبیت سیاست خارجی (دیپلماسی ) فرانسه بویژه در جهان عرب و اسلامی در اوج خود بود. چنین می نمود که پاریس در راس اعتراضات ضد آمریکائی قرار گرفته  که اکثریت کوبنده افکار عمومی جهان و دولت های گوناگونی چون آلمان، واتیکان، بلژیک، مکزیک و اندونزی در آن بسیج شده بودند. پرزیدنت ژاک شیراک میتوانست مباهات کند که با موضع گیری هایش توانسته است از تبدیل جنگ عراق به «جنگ تمدن ها» جلوگیری نماید.

 

چنین پیداست که در بهار سال ٢٠٠٦، «جهان غرب» توانسته است وحدت خود را بازیابد. پاریس، واشینگتن و اتحادیه اروپا در مورد اموری چون فشار بر ایران وسوریه، مبارزه با تروریسم، عادی سازی در عراق، دولت انتخابی فلسطین*، شانه به شانه هم قدم بر میدارند. یک سیاستمدار غربی مقیم واشینگتن این وضع را چنین ارزیابی میکند: «ملل دموکرات و متمدن دریافته اند که آن ها در منطقه ای که با مجموعه ای از تهدیدات معلوم روبرو است،  منافع مشترکی دارند».

 

از نگاه مردم جنوب و از جمله جهان عرب، ماه عسل جدیداروپا و کاخ سفید رنگ و بوی  کینه جوئی و «پیمان شکنی» دارد. حتی اگر در لحظه حاضر، اهمیت شخصیت شیراک - که محبوبیت از کف رفته اش در فرانسه را همچنان در خاورمیانه حفظ کرده - توانسته است نگرانی ها را تخفیف دهد ، فرانسه از انتقادها و حتی از عملیات خشونت آمیز که تا کنون غیرقابل تصور بود، در امان نیست. برای مثال میتوان به ربودن چهار شهروند فرانسوی در مارس ٢٠٠٦ در غزه اشاره کرد. و مسئله در حال جا بازکردن در اذهان است: آیا کشور ژنرال دوگل به کشوری غربی مثل بقیه تبدیل میشود.

 

بحران ایران این تشویش را تقویت میکند، چاشنی آن با بهانه هائی که باعث جنگ عراق شد، یکی است.  نظیر برنامه «مخفیانه» تسلیحات کشتار جمعی؛ کشوری متعلق به محور شر؛ اهمیت فوق العاده ترفندهای نفتی ... اما این بار، فرانسه در کنار آمریکائیان در آشپزی شریک است.  یک دیپلمات فرانسوی دست اندرکار این امور میگوید: «از همان ژوئیه ٢٠٠٢ به هنگام اولین سفر دومینیک ویلپن به عنوان وزیر امورخارجه، وی تلاش کرد در مورد ایران به ایالات متحده هشدار دهد. اما اظهارات وی بی اثر ماند  چراکه دولت بوش بر روی عراق متمرکز شده بود. در آوریل ٢٠٠٣، ما توانستیم البرادعی، دبیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی  [IAEA- International Atomic Energy Agency] را قانع کنیم که اطلاعات رسیده در مورد برنامه هسته ای ایران که از جمله ایالات متحده ارائه کرده بود، حقیقت دارد. ما دیگر از آمریکائیان دنباله روی نکردیم، عمدتا عکس این قضیه پیش آمد.»

 

اگر نگرانی پاریس در مورد هر ساختار مربوط به خلع سلاح و از جمله پیمان عدم گسترش تسلیحات هسته ای (NTP) واقعیت دارد – خاورمیانه در مجاورت اروپا قرار دارد – دلایل دیگری نیز فرانسه را واداشت که این پرونده را مقدم بشمارد. ابتدا باید به ضدیت شیراک نسبت به ایران اشاره کرد. این شیراک بود که در سال های ١٩٧٠ روابط با عراق را گشود و همچون فرانسوا میتران، از رژیم «لائیک» بغداد در مقابل «انقلاب اسلامی » حمایت کرد ...

 

از طرف دیگر، پرونده ایران به رئیس دولت فرانسه فرصتی داد تا روابط خود را با کاخ سفید که در بهار کدر شده بود، مرمت نماید. به عبارت دیگر در این موقع بود که فرانسه به همراه بریتانیا و آلمان ، ارتباط با ایران را فعال تر کرد. این سه کشور اروپائی که آقای خاویه سولونا دبیرکل وقت اتحادیه اروپا ی غربی و نماینده عالی سیاست خارجی و امنیت مشترک – که بعدها به اتحادیه اروپا منهای سه شهرت یافت – نیز به آن پیوست، توانستند در ٢١ اکتبر ٢٠٠٣، تعلیق موقتی فعالیت های غنی سازی اورانیوم به رعم قانونی بودن آن را از ایران کسب نمایند. اما مسئولین ایرانی بر «حق بین المللی» خود در تسلط بر زمینه هسته ای پا فشاری میکنند. در روز ١٨ دسامبر ٢٠٠٣ تهران برای اثبات حسن نیت خویش، پروتکل الحاقی NTP را امضا میکند که به IAEA اجازه میدهد تا نظارت های غیر مترقبه و کامل بر مراکز هسته ای ایران را برنامه ریزی کند.

 

«ارباب آمریکائی خود را بیاورید»

 

در مرحله اول، واشینگتن در مقابل این اقدامات خویشتن داری کرد. باوجود این، در اوایل سال ٢٠٠٥ با انتصاب خانم کوندولیزا رایس به وزارت خارجه و مشکلات روبه فزون عراق، دولت بوش تصمیم گرفت با اروپا همراهی کند. نقطه عطف مسئله در فوریه ٢٠٠٥، هنگام بازدید جورج والکر بوش در بروکسل پیش آمد. اتحادیه اروپا موفق شد که موافقت آمریکا را در مورد مذاکره با ایران کسب کند. در مقابل، دولت امریکا توانست حق نظارت بر پیشنهادات اروپا را بدست آورد. توافق شد که اجازه هیچگونه عملیات غنی سازی  حتی تجربی به تهران داده نشود.

 

در تابستان ٢٠٠٥، اتحادیه اروپا منهای سه، پیشنهادات خود را با تاخیری که زیاده روی های آمریکا بوجود آورده بود، تسلیم تهران کرد. در این پیشنهادات آمده است که در مقابل تحویل چند قطعه یدکی هواپیماهای بوئینگ (١)، پذیرش عضویت احتمالی ایران در سازمان تجارت خارجی (WTO یا به فرانسه OMC) و قول مساعدت برای توسعه بخش هسته ای غیرنظامی، از تهران خواسته میشود که از هر نوع غنی سازی اورانیوم چشم پوشی نماید.  به قول یک دیپلمات اروپائی، (٢) جای شگفتی نبود که این پیشنهادات « به منزله یک قوطی خالی در بسته بندی زیبا» آن چنان با بی اعتنائی روبرو شود. سپس اتحادیه اروپا  پیشنهاد بسیار مفصل تهران را با صراحت رد کرد. (٣)  هنگام ملاقات نمایندگان اتحادیه اروپا منهای سه با محمود احمدی نژاد در سپتامبر ٢٠٠٥ در مقر سازمان ملل، رئیس جمهوری اسلامی  دور از دیپلماسی میگوید: «شما مامورین ساده ای هستید، ارباب آمریکائی خود را بیاورید.»

 

علی رغم اظهارات غیر مسئولانه آقای احمدی نژاد در مورد اسرائیل ، بلند پروازی ها و هراس های ایران از منطق خاصی پیروی میکند. ایران به عنوان وارث یک امپراطوری و مغرور به تاریخش، علاقمند است نقشی منطقه ای بازی کند. این کشور در گذشته قربانی دخالت های متعدد بوده و آن ها را فراموش نکرده است. از جمله میتوان ازسرنگونی محمد مصدق نخست وزیر در ١٩٥٣ در پی کودتای سیا  تا تجاوز عراق در سال ١٩٨٠ را یادآوری کرد. در طول این جنگ، بغداد در استفاده از سلاح های کشتار جمعی (شیمیائی) تردیدی به خود راه نداد. بدون اینکه هیچ دولت غربی واقعا به آن اعتراض کند. برعکس .. پاریس و واشینگتن در پشتیبانی از صدام حسین و از جمله با کمک های نظامی، کوتاهی نکردند. عملیات بی ثبات سازی ادامه یافت و اکنون نیز با رای کنگره آمریکا در سال ٢٠٠٦ با اختصاص کمک ٧٥ میلیون دلاری به مخالفین ایرانی ادامه دارد. در اینصورت آیا جای حیرت است که ایران فراتر از مسئله هسته ای به دنبال تضمین امنیتی هم باشد ؟ (٤)

 

در پاریس گفته میشود که آنان تمایلات ایران را در نظر میگیرند. باوجود این، چنین ادعاهائی را نمیتوان تائید کرد.  یک دیپلمات دارای گرایش عربی میگوید « مسئولان بررسی  این پرونده، کارشناسان خلع سلاح اند و شناخت شان از تاریخ منطقه، جایگاه ایران و هراس رهبران آن کشور مبهم است. به عقیده این کارشناسان، ناسیونالیسم ایرانی عصاره شر میباشد. آنان از پیشداوری های فرهنگ گرایانه شرق شناسی مبرا نیستند. آنها بدون ناراحتی وجدان، مجازات علیه ایران را در سر می پرورانند که در واقع، نوک حمله آن متوجه شرکت هائی است که نظیر توتال و رنو پایه مستحکمی در کشور دارند.»

 

از طرف دیگر، آیا فرانسه با خواست کسب پشتیبانی واشینگتن به هر قیمتی، در مورد هر مذاکره ای برای بوش حق وتو قائل نشده است؟ درحالی که در درون دولت آمریکا در مورد ایران اختلاف نظر بسیاری وجود دارد. برخی از اعضای این دولت طرفدار مداخله نظامی هستند و بنظر میرسد که برخی دیگر خوددارتر می باشند. **حاصل این مجادلات عمدتا به تحول اوضاع در عراق و سیاست داخلی آمریکا بستگی خواهد داشت، پیشداوری های ایدئولوژیکی نیز همین طور.

 

بدین سان، در بهار سال ٢٠٠٣، ایران پیشنهاد مذاکره با آمریکا را داد. این پیشنهاد به تائید آیت الله خامنه ای نیز رسیده بود و در آن علاوه برطرح مسئله هسته ای ، از امکان قطع پشتیبانی از حماس و حزب الله نیز سخن رفته بود (٥). بنابر گفته لاورنس ویلکرسون رئیس دفتر وقت کولین پاول «توطئه های سری [نومحافظه کاران] آن چه را میخواست بدست آورد، و آن عبارت از عدم مذاکره با تهران بود».  آیا پاریس باید زندانی دسیسه های واشینگتن باشد؟

 

استراتژی اروپا و آمریکا در بهار ٢٠٠٦ با بن بست روبروست. تهران فعالیت های غنی سازی اورانیوم را از سر گرفته و نظارت بسیار دقیق IAEA بر انرژی هسته ای ایران از سوی تهران کاهش یافته است. پکن و مسکو با اعمال مجازات علیه ایران مخالف هستند. اتحادیه اروپا منهای سه پس از تکرار این مطلب که ایران باید پیشنهادات تابستان ٢٠٠٥ را بپذیرد و گرنه هیچ، با درخواست واشینگتن پیشنهاد جدیدی طرح کردند که احتمال قبول آن از سوی ایران بسیار کم است .کوفی عنان، آلمان و بریتانیا معتقدند که تنها راه خروج از بحران، مذاکره مستقیم ایران و آمریکا ست. مشاور دیپلماتیک شیراک ، موریس گوردو مونتین به تازگی اعلام کرد که زمان آن رسیده که واشینگتن « این مذاکره را به راه اندازد (٦)» اما ایالات متحده به رغم پیشنهاد های مکرر تهران، آن را رد میکند.(٧)

 

آیا این راه سرانجام به جنگ ختم خواهد شد؟ یک تحلیل گر آمریکائی در واشینگتن با لحنی جدی میگفت «بخت وقوع جنگ کم است، چهل تا پنجاه درصد». در حالی که برلین و لندن (٨) این راه حل را مردود میدانند، بحث در پاریس هنوز تصمیمی گرفته نشده است. دومینیک دو ویلپن هر نوع عمل نظامی را رد کرده است. (٩). برخی از مسئولین در صحبت های خصوصی تایید می کنند که « همه راه های ممکن مورد بررسی است»  و رئیس جمهوری فرانسه روز ١٩ ژانویه ٢٠٠٦ در سخنرانی درباره دکترین هسته ای فرانسه اظهار داشت « رهبران آن کشورهائی که به روش های تروریستی علیه ما اقدام کنند و نیز رهبرانی که بخواهند به هر ترتیبی که شده از سلاح های کشتار دسته جمعی استفاده کنند، باید آگاه باشند که خود را در معرض پاسخ قاطع ما قرار میدهند. این پاسخ میتواند با استفاده از سلاح های متداول [غیر اتمی] صورت گیرد و نیز میتواند ماهیت دیگری داشته باشد».  ولی نباید متحیر از این شد که با وجود «توضیحاتی» که بعدا ارائه شد ، این سحنان در تهران نگرانی شدیدی بوجود آورد .

 

آیا از زمان سخنرانی دومینیک دو ویلپن، وزیرخارجه وقت فرانسه در مخالفت با جنگ عراق که با کف زدن های وسیع در مقر سازمان ملل متحد مواجه شد، سیاست فرانسه در خاورمیانه تغییر کرده است؟ ظاهرا «سوء تفاهمات مربوط به عراق» به گذشته تعلق دارد ولی با این حال این امر در ذهن تصمیم گیرندگان فرانسوی که از گستاخی خود پشیمانند، مانده است. موضع پاریس علیه جنگ عراق که  اکثریت قاطعی از افکار عمومی از آن پشتیبانی میکرد با سنت دوستی و همکاری با ایالات متحده تلاقی میکند، سنتی که گلیسم پایه گذار آن بود. منافع دیگری نیز در معرض تهدید بود. یک دیپلمات فرانسوی نقل میکند که « ما در برخی زمینه ها به واشینگتن نیازمندیم، برای مثال برای کسب ساختمان سوپر راکتور ITER (١٠) در کاداراش (جنوب فرانسه) به جای استقرار آن در ژاپن و نیز برای پوشش دادن سیاست فرانسه در مورد مسئله ساحل عاج در سازمان ملل».

 

بدیهی است که «گوشمالی فرانسه» French Bashing تاثیرات خود را بر روابط دوجانبه از جمله در زمینه اقتصادی و حتی نظامی گذاشته است (١١). هیچ هواپیمای آمریکائی در نمایشگاه فضائی بورژه Bourget(در شمال پاریس) در ژوئن ٢٠٠٣ شرکت نداشت و بنا بر تصمیم وزیر دفاع آمریکا، فرانسه از مانورهای نظامی هوائی موسوم به «پرچم سرخ» در سال ٢٠٠٤ کنار گذاشته شد. تصمیم گیرندگان ، بازرگانان و بعضی دیپلمات ها مستقیما در نامه ای به رئیس جمهوری فرانسه در مورد واکنش های احتمالی هشدار دادند. همه پیروان «حزب طرفدار آمریکا» در بالاترین رده های سیاسی و اقتصادی به تکاپو افتادند.

 

صفحه عراق ورق زده شود

 

پاریس به فکر می افتد که رشته های گسیخته را به هم گره بزند. از همان سی آوریل ٢٠٠٣، دو ویلپن در پاسخ یکی از نمایندگان مجلس اظهار داشت «اروپا و ایالات متحده طبیعتا دارای مسئولیت های ویژه ای هستند. (...) این مشارکت همه اثر بخشی خود را در عمل و در بستر اقداماتی همگانی و کلی پیدا خواهد کرد و بویژه در بحران ها یعنی خاورمیانه در راه تضمین ثبات و صلح در عراق و از سرگیری روند صلح در خاورمیانه ، شاهد اثرات این مشارکت خواهیم بود. همچنین ضروری است که در کنارهم با دو آفت بزرگ عصر ما یعنی تروریسم و گسترش [تسلیحات] مبارزه شود.»

 

برای چنین امری ضروری است که صفحه عراق ورق بخورد. ماه هاست که فرانسه نبرد سختی را در سازمان ملل  متحد به پیش می برد. فرانسه با اعمال زمان بندی دقیق توفیق  یافت تا سپردن نقشی با اهمیت به سازمان ملل با توفیق روبرو شود. ایالات متحده پذیرفت که انتخابات عراق پیش از تدوین قانون اساسی انجام شود و به «انتقال حاکمیت» به عراق شتاب داد. در مقابل، فرانسه حضور آمریکا را بمثابه عمل انجام شده پذیرفت. و بدین ترتیب نیروهای «ائتلاف» را «نیروهای چند ملیتی» خواند که مورد تائید شورای امنیت نیز قرار گرفت. فرانسه به انتصاب سفیر در بغداد اقدام نمود و همچنین در مورد میلیاردها دلار موجود در حساب های بانکی مربوط به «نفت در برابر غذا» که بدست آمریکا افتاده ، و ... دود شده بود، هیچ صورت حسابی مطالبه نکرد.

 

یک دیپلمات فرانسوی سوال میکند «چه کار دیگری از دست ما بر می آمد؟ پس از قتل سرجیو وییرا دوملو [نماینده ویژه سازمان ملل در عراق که در اثر انفجاری در ١٩ اوت ٢٠٠٣ به قتل رسید] نارضایتی جدی در بین کارمندان سازمان ملل مشهود بود. آن ها کوفی عنان را مسئول مرگ وی معرفی میکردند. سازمان ملل قادر نبود هیچ وظیفه ای را انجام دهد. از طرف دیگر اروپا دچار پرکندگی شد و ما به سختی می توانستیم صدای خود را بگوش رسانیم. ما همچنین احساس کردیم که دوستان آلمانی ما دچار انعطاف شده اند. بالاخره استقرار بلبشو به سود ما نبود، این وضع توسعه تروریسم و القاعده را تقویت میکرد.»

 

در حالی که مشاجرات رقت بار مایه تضعیف راس دولت گشته بود، هر پرونده مربوط به خاورمیانه با توجه به میزان تشویش های ویژه ای که بر می انگیخت، ظاهرا جداگانه بررسی میشد. با وجود این، بررسی هائی که همزمان انجام گرفت، سیاست جدیدی را بصورت عملی در منطقه پیش پا نهاد. آن چه باعث حیرت است عدم هشیاری آشکار مسئولین به این موضوع است – در پاریس دائما تکرار میکنند «سیاست ما تغییر نکرده  بلکه شرایط منطقه متحول شده است.» -  و نسبت به پیامدهای این استراتژی  نیز در مورد موقعیت فرانسه در خاورمیانه احساس نگرانی نمیشود.

 

یکی از پرونده هائی که رسیدگی به آن درچارچوب انحصاری وظایف رئیس جمهوری قرار میگیرد، پرونده لبنان است. شیراک مدیریت آن را راسا بعهده دارد. مداخله او بیش از اینکه به تحلیل سیاسی ربط داشته باشد، به روابط شخصی و قدیمی وی با نخست وزیر پیشین رفیق حریری بستگی دارد و دلیل چرخش ١٨٠ درجه ای فرانسه در همین جاست. رئیس جمهوری فرانسه در واقع هنگامی که بشارالاسد در موقعیت «ولیعهدی» قرار داشت، وی را برتخت نشاند؛ او در تشییع جنازه پدر بشار شرکت کرد و اظهار داشته بود که خروج نیروهای سوریه تنها  میتواند در چارچوب یک راه حل گسترده منازعه خاورمیانه صورت گیرد. باوجود این از همان بهار ٢٠٠٤، رئیس جمهوری فرانسه در برابر آمریکا  به عنوان پدرخوانده «دموکراسی لبنان» ظاهر میشود.

 

وزارت خارجه آمریکا هرگز بطور جدی نسبت به سرنوشت لبنان نگران نشده و ظاهرا علاقه چندانی نیزنسبت به این امر نشان نمیدهد. اما کاخ سفید از نفعی که میتواند از موضعگیری های فرانسه ببرد غافل نیست. از جمله برای تشدید فشار بر رژیم سوریه که اتهامش عدم همکاری در مبارزه با آشوب عراق است. تمدید دوره ریاست جمهوری امیل لحود در لبنان در سپتامبر ٢٠٠٤ به مدت سه سال دیگر، بهانه ای شد برای صدور قطع نامه ١٥٥٩ شورای امنیت که خطوط عمده اش را رفیق حریری ترسیم کرده  و خواهان خروج نیروهای سوریه از لبنان و خلع سلاح میلیشیا بویژه حزب الله بود. روز ١٤ فوریه ٢٠٠٥، رفیق حریری به قتل رسید و نیروهای سوریه مجبور شدند در ٢٧ آوریل ٢٠٠٥ لبنان را ترک نمایند.

 

یک سال بعد، شور «انقلاب سدر» فروکش کرده است. [درخت سدر یکی از نماد های کشور لبنان است. آن را کشور سدرها نیز لقب داده اند.م]  طبقه سیاسی لبنان در دعواهای قدیمی مذهبی خویش فرورفته است و این امر ارتباط چندانی با دموکراسی ندارد. با وجود این پاریس منصرف نشده و در ١٧ مه ٢٠٠٦ قطع نامه جدیدی از شورای امنیت میگذراند که از دمشق میخواهد مرزهای خود را با لبنان تعیین نموده و نسبت به تبادل سفیر اقدام نماید. دیپلماتی توضیح میدهد که «ما در وسط گذرگاهی قرار داریم». اما  آیا فرانسه در خطر لغزیدن و غرق شدن قرار ندارد؟ فرانسه همچنین در خطر فداکردن منافع اش نیز میباشد. کاخ الیزه امضای یک قرارداد مهم میان شرکت نفتی توتال و سوریه را وتو کرد...

 

 

پرونده ای که کدورت فرانسه – آمریکا در آن تاثیری نگذاشته، تروریسم است. در حالی که همه تماس ها میان دو دولت در بهار ٢٠٠٣ قطع شده بود و مخاطبان همیشگی سفارت فرانسه همیشه غائب بودند، همکاری میان دو کشور در زمینه «جنگ با تروریسم» به قوت خود باقی است. راجر کهن در سرمقاله ای (١٢) مینویسد « تبدیل اروپا به صحنه مرکزی مبارزه میان غرب و اسلام متعصب،  فرانسه و همراه با آن، اروپا را به سوی هماهنگی روشن تر با سیاست آمریکا علیه تروریسم سوق داده است». در پاریس، مسائل وارونه جلوه میکنند. فرانسوی ها بودند که از میانه های سال های ١٩٩٠ در مورد مخاطرات تروریسم جدید به آمریکا هشدار داده بودند ولی آمریکائی ها  پس از پیشامد ١١ سپتامبر به آن ها پیوستند.

دانا پریست (١٣) ابعاد این همکاری را فاش کرده است. از سال ٢٠٠٢، مرکزی سری در پاریس فعالیت دارد که نام آن Alliance Base است (ترجمواژه دوم به زبان عربی  میشود ... القاعده!) .  عمده هزینه این مرکز را  سازمان سیا می پردازد و ریاست آن با یک ژنرال فرانسوی است. وظیفه آن مراقبت دقیق از شبکه های تروریستی و تلاس در جهت خنثی کردن آن هاست. این روزنامه نگار میگوید «فرانسه قوانین [ضدتروریستی] بسیار سخت خود، مراقبت از گروه های تندرو مسلمان، شبکه هایش در کشورهای عربی و روابطش با سرویس های [امنیتی] مستعمرات سابقش را در اختیار گذاشته است. رسانه های فرانسه که در افشا کردن سیا و فعالیت های غیرقانونی آن، شتاب زیادی بکار میبرند، در مورد فعالیت های شبکه های فرانسه علاقه چندانی نشان نمیدهند.

 

«تهدید استراتژیک»

 

اما، فراتر از همکاری «فنی» علیه شبکه های خطرناک، همسوئی نگران کننده ای در مورد جهان پس از ١١ سپتامبر شکل گرفته است. دولت فرانسه پس از مباحثات طولانی میان وزرای ذینفع کتاب سفیدی با عنوان «فرانسه در معرض تروریسم» (١٤) تدوین کرده که بخاطر جنبش[ اجتماعی-سیاسی] علیه «قرارداد نخستین استخدام»، مدت ها از انظار پنهان مانده بود.

در این سند، «تروریسم جهانی ملهم از اسلام» به عنوان «تهدیدی استراتژیک» تلقی میشود که هرگز به این اندازه خطرناک نبوده و منافع فرانسه را در سراسر خاک کره هدف قرار داده است. یکی از تهیه کنندگان متن توضیح میدهد که «این تهدید قادر است در کارکرد کشور خلل ایجاد کند. دیگر خط خشونتی  که گروه های تروریستی سنتی از آن رد نمیشدند، اصلا وجود ندارد. کاربرد تسلیحات رادیولوژیکی، شیمیائی یا حتی هسته ای ممکن است به فلج شدن کشور بیانجامد.» این سند توضیح میدهد نابودی این خطر درگرو مبارزه با «اسلامیسم تندرو» است. همچنین در آن، در مورد امکان نزدیکی [تروریسم اسلامی] با جنبش طرفدارن جهانی دیگر (آلترموندیالیسم)  تندرو تر هشدار میدهد.»

 

این تعریف از تهدید درجهان اسلامی تنها واکنشی منفی برمی انگیزد. از طرفی اگر واژه آمریکائی «جنگ» رد شده است، واژه «تهدید استراتژیکی»  به آن نزدیک است. نقش فعال نیروهای ویژه فرانسه در افغانستان که با سفرهای متعدد وزیر دفاع فرانسه به این کشور مرتبا به رخ کشیده میشود، این مسئله را تائید میکند. پاریس دیدگاه امنیتی کلی کاملا مشابه با امریکا دارد. حتی اگر فصل آخر «کتاب سفید» کاملا با بقیه  این سند متفاوت است، این کتاب به مثابه دفاعیه ای علیه ملغمه میان اسلام و تروریسم میباشد.

 

همانطوری که یک دیپلمات فرانسوی خاطر نشان میسازد «هر روز مردم بیشتری اعتقاد پیدا میکنند که خاورمیانه منطقه ای دردسرساز یعنی منبع تروریسم است و این تحلیل منطبق بر تحلیل آمریکا ست. از طرف دیگر، کارکنان جوان دولت که اغلب تحصیلکرده های «مدرسه ملی مدیریت »ENA میباشند، اکثرا طرفدار نزدیکی با سیاست آمریکا (آتلانتیست) هستند بویژه آن هائی که در ادارات مسئول امور امنیتی کار می کنند. اینان برخورد بسیار تحقیرآمیزی نسبت به دیپلمات های بخش آفریقای شمالی و خاورمیانه (وزارت خارجه) دارند و به آن ها لقب «خیابان عربی» داده اند. از طرف دیگر، نباید وزنه مقامات اروپا و جلسات هماهنگی ٢٥ عضوی مربوط به مسائل امنیتی را نادیده گرفت.  تمام شرکت کنندگان آن دارای نقطه نظرات یکسان با دیدگاه های آمریکا میباشند.»

 

باید تا انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در بهار سال آینده صبر کرد تا روشن شود که در  تغییرات انجام شده در سیاست فرانسه در خاورمیانه، چه مواردی ساختاری بوده و چه نکاتی به اوضاع و احوال مشخص ارتباط دارد. مورد برد و باخت بسیار بزرگ است. نبود صدای سوم نیرومند و مستقلی در کشمکش های درحال تدارک از جمله حول ایران، خطر کشیده شدن کره زمین بسوی رودرروئی دوجانبه اسلام و غرب  را در بر دارد.

 

------------

 

 

* به مقاله « حماس، در بوته آزمایش قدرت» نوشته وندی کریستیانسن در همین شماره مراجعه کنید.

** به مقاله «ارتش آمریکا از دست جنگ ذله شده است» در همین شماره لوموند دیپلماتیک مراجعه کنید.

 

------------ 

پاورقی ها :

 

١ -  ایالات متحده با لغو تحریم قطعات یدکی موافق است.

 

٢ – برای مطالعه تحلیلی از پسشنهادات اروپا به مقاله زیر مراجعه کنید:

Paul Ingram, British American Security Information Council, www.basicint.org

 

٣ – http://abcnews.go.com

 

٤ – در سال ١٩٨١، هنگام عقد قرارداد آزادی گروگان های سفارت آمریکا در تهران با رژیم اسلامی، در الجزایر، آمریکا تعهد کرده بود  که هیچ گونه «دخالت مستقیم یا غیر مستقیم، سیاسی یا نظامی» در امور ایران ننماید. آن ها هرگز این تعهد را رعایت نکردند.

 

٥ – در مورد این پیشنهادات به مطلب زیر مراجعه کنید:

Inter Press Service, 30 mars, 2006

 

٦ – گفتگوی خصوصی  با روزنامه نگاران، بدون افشای هویت مولف آن که از جمله در روزنامه لوموند ٢٩ آوریل ٢٠٠٦ درج شده است.

 

٧ -  از جمله روزنامه «واشینگتن پست»، شماره٢٤ مه ٢٠٠٦ از این پیشنهادات سخن رانده است.

 

٨ – بنا بر نوشته مطبوعات انگلیس، یکی از دلایل برکناری جک استراو، وزیرخارجه پیشین بریتانیا محکوم ساختن استفاده صریح دخالت نظامی در عراق بود.

 

٩ – این بیانات روز ١٠ مه ٢٠٠٦ در لندن بیان شد.

 

١٠ – رآکتور تجربی گداز هسته ای International Thermonuclear Exprimental Reactor

پس از حوادث غیر مترقبه پی در پی، سرانجام در ژوئن ٢٠٠٥ با انتخاب کاداراش به عنوان محل ساختمان این رآکتور توافق شد.

 

١١ – میتوان این اصطلاح را « گوشمالی فرانسه» ترجمه کرد.

 

١٢ – روزنامه «اینترناشنال هرالد تریبون»، پاریس، اول مارس ٢٠٠٦.

 

١٣ – Dana Priest, "Help from France key in covert operations", The Washington Post, July 3d, 2005.

 

١٤ – کتاب سفید حکومت فرانسه ، فرانسه در برابر تروریسم

Livre blanc du gouvernement sur la sécurité intérieure face au terrorisme, La Documentation française, Paris, 2006.

 

-------------

 

لوموند دیپلماتیک، ژوئن ٢٠٠٦. 

 

ترجمه بهروز عارفی