در ستايش زن



زيباست
مثل زمزمه ی آب
زيباست
مثل روشنی صبح
زيباست
مثل نرمی شب بر پوست


{ زيباست
مثل خواب }


گرم است
مثل کوره ی آتش
گرم است
مثل دامن مادر
گرم است
مثل بغض نگفته


{ گرم است
مثل تير ِ مانده به ترکش }


جاری است
مثل همهمه ی خون
جاری است
مثل معنی سبزينه ی گياه
جاری است
مثل پچپچه ی پنهان


{ جاری است
مثل بايدِ بی چون }


چشمش رسيدن است
وقتی نگاه می کند از دور
بر امتداد خويش.

دستش شکفتن است
وقتی که باز می شود آرام
انگشت ها برای اشاره.


{ پايش نه رفتن است و نه ماندن
وقتی که نرم نرم و سبک، انگار
با خود تو را
از دوردست تو
تا دوردست راه
تا بعد می برد
از پيش }


او را ببين
اورا ببوس
اورا ببوی
از او مپرس
با او بگوی !


۲۲ خرداد ۸۵

محمّد علی اصفهانی

www.ghoghnoos.org