م

محمود کویر

 

کلمه

 

آن کلمه را کشان کشان بردند

تا بر دکان سلاخان

به قناره بیاویزند.

 و کلمه در سکوت

خاکستر شد.

وما خاموش

گریه می کردیم.

و حالا بر بام قصر

نقاره می زنند.

***

 

 

شب بهمنشیر

 

زنبق های ارغوانی

آتش گرفته و پرپر

 بر سینه ی رود زرد.

ماه نقره پوش

با اشک های آبی.

پیراهنی در باد

و مادری که مویه می کند.

بیشه نیز...

***

 

تابستان

 

جیرجیرکی گم شده،

در کوچه های لاله عباسی.

هندوانه بر آب.

عشقبازی بادبادک هابرآسمان.

تابستان است.

***

 

 

راه شیراز

 

شب بود

 و شیراز بود که گریه می کرد

به درد

وقتی غزل را

بر گذر

تازیانه می زدند.

***

 

 

سبز باشید

محمود کویر

www.mahmoodkavir.com