|
|
زبان عشق
هزاران حروفِ ع، ش،ق،
در
دهانم می رقصند
هزاران زبان ِ
دلتنگ
زير سقف
ِ آشوبِ زمين
می چرخنند
هزاران آفتابِ ذهنم
در باغ های قره داش
جا مانده ست
و هنوز آوازه های
عاشقانه ام را
با ملودی ِ "عا شيقلار"
در
دشتِ آذران
زمزمه
می کنم
آه
مادر بزرگم
که الدوز نام داشت
زير باران ِ نيلوفر ها
قصه ی حيدرر
بابا را
در گوشهايم
خواند
و از تجربه ی
مسافران
ِ هستی
گفت
که چلچله های
کلامشان
هزاران مهر
ِآزاد ست...
پس بگذار زبانِ
من نيز
هزاران شلاله ی عشق
را در هزاران آرزوی
نهفته بسرايد...
از دفتر مرواريد سياه
شهلا آقاپور
shahla@aghpour.de
www.aghapour.de
|
|
|
| |