فلسفه ؛ از اسطوره  تا  “قرتی گری “!

 

 آرام بختیاری

  Aramy@web.de   

 

  اتوبان اتوپی كجاست ؟، لطفا ! 

فلسفه یعنی یادداشتهای دیگران بریك جمله ازمن!. فلسفه ای كه حدود 3000 هزارسال پیش بافلسفه اسطوره ای شروع شده بود، در 70 سال پیش، با نشانه های تدریجی ضعفهای عملی فلسفه علمی ماركسیسم، به فلسفه های “قرتی بازی“ چون مكاتب : وین و فرانكفورت ، و فلسفه های رنگارنگ : پراگماتیسم، اگزیستنسیالیسم ، هرمنوتیك، پست مدرن، پوزویتیسم و اكسپریمنتل معاصر،نیهیلیسم ، فنومنولوگی، فمینیسم سكسستی مردستیز،ساختارگرایی، آنالیزگر، فلسفه زبان ، فلسفه عارفانه شبه شرقی ، و غیره منتهی شد. قابل توجه است كه فصل نخست غالب كتابهای تاریخ فلسفه غرب پیرامون 500 سال تسلط فرهنگ اسطوره ای، در دوران “جاهلیت“ غرب است . و فصل پایانی اینگونه كتابها معمولا شامل بیوگرافی و نظرات رویزیونیستی اشخاصی چون ، فوكو ، دریدا، رونالد بارت ، یعقوب لاكال، لوی اشتراوس ، هابرماس ، گادامر و غیره میباشد .درضرب المثلی آمده كه پرنده دستی رام شده، درقفس چه چه میزند وپرنده وحشی سركش، در آزادی پرواز میكند!. در فاصله  2500 سال  دو جهان بینی نام برده فوق، فلسفه های سیستماتیك دیگری چون : فلسفه روشنگری ، فلسفه رنسانس، انسانگرایی ، ماركسیستی ، رمانتیك ، آنارشیسم ، ایده آلیسم ، ماتریالیسم ، برابری حقوق زنان ، فلسفه سیاسی ، رفرم گرا ، راسیونالیسم ، رهایی زنان ، فلسفه علوم تجربی، فلسفه طبیعی پیش از سقراط ، فلسفه رهایی بخش ، فلسفه حرفه ای جدلی روشنگرانه سوفسطائیان ، فلسفه دیالكتیكی بعد از سقراط ، تجربه گرایی و مثبت گرایی اصیل ، و غیره  رشد كرده و گسترش یافتند. در طول این مدت 2500 سال، فلسفه اسكولاستیك و الاهیات مسیحی، در طول 1000 سال سدههای میانه، در خدمت دربار و كلیسا ، یكه تازی می نمودند. مبارزه سیر اندیشه غرب شامل قربانیانی شهیدی چون : سقراط ، مسیح ، جردانو برونو ، زنان فیلسوف مكتب اسكندریه و همجنسگرایان متفكری چون : سقراط ، نیچه ، ویتگنشتاین ، میشل فوكو و غیره نیز میباشد. همزمان بافلسفه غرب، فلسفه های گوناگون دیگری چون: فلسفه هند ، چین ، مصر، بابل، سومر، زردشت ایران ، اسلام و یهود نیز دارای فراز و فرود خاص خود بودند. منتقدین فرهنگی در رابطه با گلوبال شدن اقتصاد و فرهنگ جهانی، خطاب به بورژوازی سودطلب میگویند ، وقتی آخرین درخت را قطع كردی، آخرین رودخانه را مسموم نمودی، آخرین ماهی را شكار كردی، آخرین میهن پرست را اسیرو آخرین بنیادگرا را نابود نمودی، متوجه خواهی شد كه دلارهایت دربانك را نمیتوان خورد و آن وقت دیگر خیلی دیر است یرای پرسش پیرامون جهت و سوی جاده بهشت اتوپی!.

امروزه گفته میشود كه فلسفه باید در زندگی روزمره قابل استفاده باشد. ارسطو میگفت كه فلسفه یعنی راه حل مسئله ، مشكل و یا پرسشی . شلینگ مینویسد كه نیاز به فلسفه بدلیل جدایی و دوری انسان از طبیعت روی داد. گمنامی میگفت كه فلسفه یعنی “خودجهت یابی“، فلسفه یك ماوراء دانش یا علم جهت یابی درزندگی است . كلمن روست، متفكر فرانسوی مینویسد كه وظیفه فلسفه آنست كه به طرح پرسشهایی بپردازد كه موجب ترس انسان شده اند، فلسفه یعنی هنر زیستن بر اساس پایه هایی علمی . یاسپر میگفت كه فلسفه یعنی اینكه به فكر خودمان باشیم و مشكلات خودرا بتوانیم باكمك آن حل نماییم. فلسفه ، تئوری واقعیات است ، جاده بهشت اتوبانی است . اپیكور میگفت كه فلسفه یعنی راه لذت بردن و سلامتی و بشاشیت روح . افلاتون فلسفه را تمرین و آمادگی برای لحظه مرگ میدانست. شوپنهاور مرگ را دوست الاهه الهام در فلسفه میدانست. آلبركامو میگفت كه تنها بحث و موضوع فلسفه ، خودكشی است ، فلسفه ، آگاهی به مرگ است ، آگاهی به روز قیامت و صحرای محشر، روز قیامت یك هولوكاوس جهانشمول!. راسل نوشت كه فلسفه . نوار مرزی میان الاهیات و علم است ؛یك ناكجاآباد خطرناك زیر تیررس هر دو طرف . دیگری میگفت كه فلسفه یك “جانشین دین“ ، یك چرخ زاپاس برای ایمان است. ویتگنشتاین تمام فلسفه را پرحرفی های پوچ و مفت و روده درازی های ناپایدار و سفسطه گرانه میدانست. سقراط میگفت پاره ای از فیلسوفان از ترس مرگ به عقل و فلسفه پناه میبرند. آلفرد وایتهد نوشت كه تمام فلسفه غرب، یادداشتی است برآثار افلاتون.

درسه هزارسال پیش، یونانیها پرسشهایی پیرامون تشكیل جهان مطرح نمودند ؛ پاره ای از جوابهای داده شده به این سئوالها، عجیب و پاره ای نیز غیرعادی بودند. وبعد از 2000 سال از مرگ آخرین فیلسوف یونانی، پرسشهای آنان هنوز برای بشریت مهم و جالب هستند. واژه فلسفه در 600 سال پیش از میلاد هم ،همان معنی را داشت كه امروزه دارد. دوستان فمینیست هم میپرسند كه در این سیر تاریخ فلسفه، جای زنان ، یعنی این نیمی از دانش مسكوت در كجاست؟، چون در پشت هرمرد موفق، یك نردبان زن قرار داشته . درنخستین كتاب بیوگرافیك تاریخ فلسفه كه در 250 سال بعد از میلاد نوشته شده، فقط نامی از 95 فیلسوف مرد یونانی آمده . دركتاب دیگری كه در اوایل قرن گذشته منتشر شد، از 800 فیلسوف نامبرده از كشورهای گوناگون، تنها نام 10 زن قید شده . و دركتاب بیوگرافی دیگری كه در سال 1994 چاپ شد، نام بیش از 200 فیلسوف زن در آن قید گردیده .

یونانی ها 7 قرن پیش از میلاد دربالای در ورودی عبادتگاههای خود مینوشتند :“ خود را بشناس “، منظور آنان گویا این بود كه زندگی ابدی نیست . این شعار بعدها نكته ای شد برای خودشناسی و عقل گرایی . جناب سیداترای هندی چند سال بعد از زردشت گفت كه تمام زندگی درد و رنج است .فلسفه به صورت امروزی ،در 600 سال پیش در شهرهای ساحلی مستعمره یونان در سواحل غرب آسیای صغیر، رشته ای شد كه با دین و اسطوره به جدل پرداخت ؛ شاید بدلیل وجود برده ها ، مهاجرین و رشد بورژوازی نوپا، برخلاف شهرهای كشورمادر، یعنی یونان این زایش پیش آمد.فلسفه غرب با فلسفه طبیعی یونان آغاز شد. اولین دست خط فلسفی، نه از دوران رم و یونان باستان ، بلكه از توماس آكوین در قرن 13 میلادی بجا مانده . و اولین حاكم فیلسوف دوران باستان، مارك آورل 400 سال بعد از زنون، نظریه پرداز مكتب قانع و فروتنانه رواقی، به قدرت رسید. او نیز خودرا یك رواقی میدانست.

گویا چون سقراط سواد خواندن و نوشتن نداشت، افلاتون به ثبت گفته های وی پرداخت. پروتاگورس بعدها نوشت كه برای شناخت خدا دو مانع وجود دارد؛ تیرگی موضوع ، و عمر كوتاه اولاد بشر!. رمانتیكها باعث شدند كه انسان بپرسد ؛ چگونه باید زیست ؟، در دامن طبیعت یا در یك دولت آزاد؟. در نظر روسو چون دانش موجب نارضایی انسان میشود، بهتر است كه “وحشی های نجیب“ در سیاست پیروز شوند . رمانتیكها و ایده آلیستها همیشه در جستجوی جایی برای انسان در دامن طبیعت و یا در جهان ایدهها بودند. نیچه میگفت كه چون ارزشها ارزش خودرا ازدست داده اند، عقیده و اخلاق هم بی اعتبارگردیده اند. فرویدیستها به تمسخر میگویند كه دركودكی مشغول بازی شدی و حالا در جستجوی جایی برای خود در جهان هستی!. اسپینوزا توصیه میكرد كه چیزی را كه نشود ممنوع نمود ، باید آنرا آزاد كرد. اگزیستنسیالیستها اخطار میدهند كه امروز اولین روز بقیه زندگی ات است، لبای سیاه بپوش!، چون زندگی یعنی مقدمات مرگ را آماده نمودن است. هایدگر فكر میكرد كه صنعت موجب بیگانگی انسان باخودش شده ، چون صنعت چشم انسان را بسته تا او هستی را نبیند و به گمراهی برود. كانت ادعا میكرد كه او باعث آزادی فلسفه از“ اجبار به اثبات خدا“ شد. یونانیها میگفتند ، منطق یعنی هنر درست فكر كردن . و تئوری یعنی “علاقه به نگریستن“ یا نظریه . و پولیس یعنی شهر-دولت ، و ارسطو میگفت كه انسان یك موجود خردمند شهر-دولتی است .