به بهانه طرح «کنگره ملی» و «پارلمان در تبعید»

یا «تحمل» پذیریم ، یا «تام گرا»

 

دانیال آذری

Azari.Daniel@Gmail.com

 

 

 

 

این روزها زمزمه ضرورت شکل گیری "هماهنگی" در میان نیروهای مخالف[Opposition] حکومت ایران ، در تمام نشریات و تریبونهای جامعه ایرانی که گوشه چشمی به مسائل سیاسی دارند به وضوح شنیدنی است.

 

این زمزمه ها ، با هم «آهنگی» با انگاشت و سلیقه فردی زمزمه کننده ، گاه در آواز «کنگره ملی ایرانیان» به گوش می رسد ، و گاه «پارلمان در تبعید» . اما تاکید بنیادین ومشترک برای به وجود آوردن امکان شرایط انتخاب در میان این یا آن راهکار، از طرف اکثر پیشنهاد دهندگان این طرح ها ، همان کیمیای «افسانه» مانند : «شکل گرفتن میزان قابل قبولی از "هماهنگی"(دوستان به غلط آن را "اتحاد" می نامند.!) در میان نیروهای سیاسی مخالف » عنوان شده است.

 

همه این دوستان از آقای "امیر انتظام" گرفته تا "کیومرث نویدی" و ... ؛ تا اندازه غیر قابل انکاری طبیبان ماهر و زبردستی هستند ، زیرا قسمت قابل ملاحظه ای از علت اصلی "بیماری" را شناسایی کرده اند(گرچه کشف جدیدی نبوده) ؛ اما هیچ یک از این دوستان "داروی" این بیماری را عرضه نکرده اند. همگی به درست بر این باورند که : «مهیج اصلی ناکار آمدی نیروهای مخالف ، همان از هم گسیختگی و پراکندگی نیروها است» ؛ این قسمتی از علت بیماری(نا کار آمدی) است ، رفع بیماری هم مستلزم ایجاد "هماهنگی" است ، ولی برای علاج بیماری چه "دارو" و یا ترکیب داروهایی نیاز است؟. هیچ یک از «تز»های ارائه شده ، جواب قانع کننده ای نمی دهند که برای برون رفت از این بی ثمری سیاسی ، چه باید کرد!. فقط جملگی اجماع دارند که شرایط حساس است و می باید هماهنگ شد.

 

سالها است که بازیگران و صحنه گردانان جامعه سیاسی ایرانی از طیف راست گرفته تا طیف چپ ، همگی بر لزوم ایجاد هماهنگی برای ایجاد بدیل مناسب در مقابل وضع فعلی (تک سالاری مذهبی) ، سخنها گفته اند ، موی سفید کردند و قلمها فرسوده اند؛ ولی هیچ کدام در عمل «تحمل» حضور «آنتی تز» خود را نداشته اند و نه تنها این کیمیای "هماهنگی" هیچ زمان در عمل حاصل نشد ، بلکه اگر واقع گرایانه نظری اندازیم ، هماهنگی در بین نیروهای سیاسی مخالف به افسانه ای دست نیافتنی مبدل گشت.

 

در این میان مردم و طبقه متوسط جامعه ، به دلیل فقدان آلترناتیو حقیقی «سکولار»، روزی خواسته های "غیر مذهبی"خود را از طریق تریبون «دوم خرداد» به گوش رساندند و گاهی حتی از طریق حمایت از کاندیداتوری آقای رفسنجانی .!؛ و دست آخر هم با روی کار آمدن آقای "احمدی نژاد" در یک افسردگی و بی تفاوتی سیاسی فرو رفتند.

دوستان «سکولار»(از جمله نگارنده) هیچ از خود پرسیده اند که چرا همیشه در نهایت سخن و حرکت "روشنفکران مذهبی" در بین مردم خریدار داشته؟. چرا شهروندان «سکولار» خواسته های خود با رای میلیونی به صندوق «دینی» اصلاحات می ریزند؟.

چرا طبقه متوسط ، «سکولار» ، جامعه ایرانی خواسته های خود را در "مذهبیون" پیگیری می کند؟

از منظر نگارنده جواب چنین است :« به دلیل فقدان آلترناتیو «حقیقی»"سکولار"» ؛ هرچه هست فقط ایده آلهایی است ، مشابه تمام ایده آلهای دیگر ، آرزوهایی است که با واقعیت و سرشت جامعه ایرانی سازگار نیست؛ پس وجود فیزیکی ندارد ، «حقیقی» نیست!؛ گاه تا سرحد افراط «مذهب ستیزی» پیش می رود ، و گاه بر شالوده مذهب قد می کشد.

 

سازمانها و احزاب سیاسی ، کلان ترین نیروی سازنده نیروهای مخالف هستند .(حداقل در ظاهر) کاری به اینکه هر کدام از این احزاب و سازمانها ، چقدر در جذب مخاطبین خود کامیاب بوده اند ندارم.

با نیم نگاهی بر منشور سازنده این سازمانها و احزاب ، یک تاکید یگانه به چشم می خورد و آن یگانه چیزی نیست جز "مردم سالاری" [Democracy] ؛ پس هر چقدر هم در جهانبینی خود نگاهی متفاوت داشته باشند ، بر سر یک اصل مشترک هستند . (من در اینجا فقط یک مثال آوردم ، ولی اشتراکات خیلی بیشتر از اینها است ، مانند : ایرانی بودن ، خواسته های حقوق بشری ، و ...) ولی با تمام این اشتراکات ، آنچنان تخاصمی ما بین آنها حکم فرما است ، که هیچ کدام «تحمل» حضور دیگری ندارد ، و هر یک در جان کلام : خواهان "حذف" دیگری است.

در اکثرمانیفست های این احزاب سخن از "کثرت گرایی"[Pluralism] است ، ولی در ورطه عملشان به دلیل همین نادیده گرفتن دیگری («حذف»دیگری) ، «تام گرا»[Totalitar] هستند؛ یعنی همان چیزی هستند که یکی از دلایل اصلی مخالف بودنشان را با موافق بنیان می گذارد.( در عمل همانی هستند که با آن مخالفند!.)

 

ائتلافات زمانی پديد می آيند كه گروه های مشترك المنافع يا احزاب سياسی حتی اگر بر سر مسايل ديگر به شدت با يكديگر ضديت داشته باشند، در زمينه علايق مشتركشان به هم می پيوندند. ائتلافات اغلب خواستار آن می شوند كه يك حزب یا جریان سياسی به كنار گذاشتن تفاوت های مشخصی با گروه های ديگر تن در دهد تا دست يابی به بخش های مهم تری از برنامه ها امكان پذير گردد. ( همچین چیزی در اپوزیسیون ایرانی دیده نمی شود.) پس درک این مسئله که "پارلمان در تبعید" و "کنگره ملی" با توجه به واقعیات حقیقی اپوزیسیون ، به آرزو بیشتر شباهت دارد تا واقعیت ، خیلی مشکل نیست.

 

فرض را بر این می گیریم که با وجود تمام این تناقضات معجزه ای شد و این ائتلاف به وجود آمد ، و باز فرض را بر این می گیریم که نتیجه 26 سال مبارزه هم به ثمر رسید و از نظام فعلی هم عبور کردیم . رقابت اصلی برای تصاحب قدرت تازه از این مرحله شروع خواهد شد؛ احزاب باید در این مرحله برنامه سیاسی خود را برای کشور داری به مردم ارائه دهند تا مردم در یک همه پرسی [Referendum] آزاد ، سیستم سیاسی و شکل حکومت منتخب خود را برگزینند . آیا فکر می کنید این بی «تحملی» نهفته در سرشت نیروهای مخالف اجازه برگزاری یک همه پرسی آزاد و منصفانه را می دهد؟. (در مرحله ای که هنوز قدرتی در کار نبود ، تحمل وجود «آنتی تز» خود را نداشتیم ، چه رسد به حال که رقابت اصلی در اینجاست.)

مثال عینی چنین وضعیتی در عراق درست جلوی چشممان است ، اگر نیروهای ائتلاف به رهبری ایالات متحده از عراق خارج شوند ، جنگ داخلی دودمان عراق و مردم عراق را به باد خواهد داد ؛ اگر خیلی طالع روشنی داشته باشند سرنوشتی همانند با "یوگوسلاوی" سابق انتظارشان را می کشد.

 

باز فرض را بر این می گیریم که این همه پرسی تحت نظارت نهادهای بین المللی عادلانه و بی خشونت برگزار شد و مثلا حزب "ایکس" برنده انتخابات شد ، این مرحله تازه زمان چشیدن مزه قدرت است ، باز هم با در نظر گرفتن عنصر «تحمل» ناپذیری در سرشت نیروهای مخالف هیچ تضمینی وجود ندارد که سیستم پارلمانی کشور تک حزبی نشود. (حزب ایکس بعد از پیروزی تسمه از گرده مخالفان خود خواهد کشید ؛ حزب الله دیگری ساخته خواهد شد.) .

 

تحمل [Tolerance] هر معنايی داشته باشد، انتظار ناسازگار بودن آن با خشونت و ارعاب يا ترور نامعقول نيست. بديل «تحمل» يا سرکوب است يا تعقيب و آزار . مقولاتی مانند : « زندانی سیاسی،زندانی عقیدتی،زندانی دینی،زندانی نژادی و ...» همگی سر برآورده از «تحمل» ناپذیری ما است.

این بی تحملی در زمان اپوزیسیون بودن احزاب سیاسی در پراکندگی آنها و به طور خلاصه : "وضع فعلی اپوزیسیون ایرانی" خلاصه می شود ، ولی خطر اصلی در زمان به قدرت رسیدن بی تحملان است ، موسیقی «بی تحملی» گوش ما را از شنیدن ناله های مخالفان مان ناتوان می سازد ، به زبانی گویاتر : «بی تحملی» ، از همان آغاز در طبیعت_همراهی موسیقیایی با آن چیزی [است] که "نازی" ها دوست داشتنداز جیغهای قربانیان شان بیرون بکشند ، از دل همین «بی تحملی» است که فرزندی به نام «آشویتس» پا به عرصه حیات می گذارد.

 

بی تحملی ، فرض کردن «خطاناپذیری» خود است . اما حقیقت این است که هیچ انسانی مصون از خطا نیست ، و اگر چنین است ، همواره ممکن است عقیده ای که در مورد معینی داریم اشتباه باشد.

بعضی ممکن است به این مطلب اعتراض کنند و بگویند برای آدمیان در مقام عمل ضروری است که فرض کنند که در پی گیری یک راه و روش معین عمل در اشتباه نیستند. پاسخ «جان استوارت میل»[JOHN Stuart Mill] به اعتراضاتی اینچنینی در تاریخ آزادی خواهی (لیبرالیسم) قولی است مشهور. پاسخ میل چنین است : «بسیار فرق است بین عقیده ای که درستی آن «قبول» شده است به این دلیل که با هر فرصتی که برای مجادله و معارضه آن پیدا شده رد نشده است ، با آن عقیده ای که درستی و صحتش را به این قصد و غرض فرض کرده و پذیرفته اند که رد و ابطال آن را اجازه ندهند.آزادی کامل برای معارضه و رده عقیده ما ، شرط معتبری است که ما را در پذیرفتن «درستی» و «صحت» آن عقیده برای مقاصد «عمل» توجیه می کند؛ و هیچ شرایط دیگری نمی تواند به موجود با استعدادهای انسانی اطمینان عقلی دهد که عقیده اش درست و بر حق است».

 

فضیلت «تحمل» ، در نیل به آزادی اصلی است بی بدیل و یگانه . در تمام ممالکی که دارای یک دمکراسی مبتنی بر حقوق بشر هستند ، «تحمل» در جامعه پذیرفته شده و نهادینه گشته است.

متاسفانه فضیلتی به نام «تحمل» در نیروهای مخالف وجود خارجی ندارد ، ولی در عوض «تام گرا»یی به وفور یافت می شود .البه شایان ذکر است که : در این میان عده ای حقیقتا گوی سبقت را از بقیه ربوده و میدان دار «بی تحملی» اند و عده ای دیگر «تحمل» را تا اندازه ای پذیرفته اند ، ولی راه به جایی نمی برند ، زیرا مشكل اساسى اين است كه براى به راه انداختن مجادله ای «تحمل پذیر» به دو طرف نياز است [كه فضیلت تحمل را پذیرفته باشند]. هر دو طرف بايد آماده باشند از يكديگر بياموزند. با كسى كه ترجيح مى‌دهد شما را به گلوله ببندد، تا آن كه در بحث با شما مجاب شود، نمى‌توان مجادله تحمل پذیر به راه انداخت.

 

از منظر نگارنده مشکل اصلی نیروهای مخالف «تحمل ناپذیری» آنها است ، نه اختلاف بر سر شکل حکومت ؛ زیرا هم در جبهه موسوم به "جمهوری خواه" پراکندگی بیداد می کند و ائتلافی وجود ندارد و هم در جبهه موسوم به "مشروطه خواه" ؛ پس علت اصلی پراکندگی و بی ثمری نیروهای مخالف در اختلاف بر سر شکل نیست .( در صف هم شکلان نیز پراکندگی بیداد می کند).

 

اذعان دارم تا زمانی که فضیلت «تحمل» به عنوان اصل پذیرفته شده ای در سرشت نیروهای سازنده اپوزیسیون جای نگیرد ، هم «کنگره ملی» و هم «پارلمان در تبعید» ، سرابی بیش نیست . باید تکلیفمان را با خود روشن کنیم ، یا «تحمل» پذیر هستیم و یا «تام گرا» ؛ نمی توانیم منشورهایی در مدح «آزادی» و «تحمل» پذیری داشته باشیم ولی در عمل طاقت حضور «آنتی تز» یا رقیب خود را نداشته باشیم.

 

اگر امروز مشروطه خواهی و یا جمهوری خواهی و یا ... «تحمل» حضور دیگری ندارد ، بی گمان در آینده هم نخواهد داشت . پس از مردم انتظار نداشته باشیم در مبارزه برای جایگزینی «تام گرا»یی به جای «تام گرا»یی دیگر همراه مان باشند.

برای بهره گیری از پشتیبانی مردمی باید اول تکلیف مان را ابتدا با "خود" و بعد با "مردم" روشن کنیم ، این مردم دیگر آن مردمی نیستند که با وعده های توخالی(آب و برق مجانی) و منشورهای آنچنانی دل در کف معشوق گذارند ، باید در عمل نشان شان دهیم که همانی هستیم که ادعا می کنیم .

 

یا "تحمل" پذیریم یا "تام گرا" .!

 

دانیال آذری

اوپسالا ، سوئد

Azari.Daniel@gmail.com