پیام
شادباش نوروزی نهضت آزادی ایران
بنام خدا
سفر مرا به چه سرزمین
شگفتی آورد !
اینجا کجاست که
باران نمیبارد ؟
و آسمانش ، در آستانه بهار ،
بر زمین تشنه بخل میورزد
؟
اگر ریههای شهر ،
در غبار سیال سرب ،
نفس به شماره میکشند
،
چرا ابرها در اوج آسمان ،
بیاعتنا
همآغوش بادند ؟
نگاه کن !
که بادهای عبوس ،
چگونه گلبرگهای
تبسم را با خویش بردهاند ،
و درختان این خاک ،
دیری است در حافظه
شاخسارشان ،
هیچ خاطره سبزی
نمانده است .
ببین !
مردم ترانههای امید
را نمیدانند
و مشقهای تجربه را
در مسیر رود
به آب میدهند .
چرا کبوتران تیزتک
در کنج قفسها ،
به بند خو گرفتهاند ؟
و زاغ
خنده پیروزی سر داده است ؟
باغ در تهدید طوفان
،
و باغبان ،
شکفتن غوزههای
پنبه را ،
در خواب مرور میکند
!
خدایا در درازای این شب تار،
چه کسی مرا میهمان یک
جرعه نور میکند ؟
فانوس صبح در دستان
کیست ؟
من
مسافر دشتهای این
سرزمینم ،
سرگشتهای در
جستجوی صبح .
پروردگارا ،
ای تحولبخش دلهای خسته !
به حرمت دلهای پاک
و سرشار از آرزو ،
آفتاب را بگو ،
شعاعی از
مهر بر جبین این خاک بیفشاند ،
ابر را بگو ،
بند از کیسههای مروارید به سخاوت بگشاید ،
باد را بگو ،
عطر نوروز در دشتهای این سرزمین بپراکند ،
و نوروز را بگو ،
در این دیار لختی درنگ کند .
آمین !
نهضت
آزادی ایران
نوروز ۱۳۸۶