يکشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۵ - ۱۸ مارس ۲۰۰۷

پیام شادباش نوروزی نهضت آزادی ایران

 

بنام خدا

سفر مرا به چه سرزمین شگفتی آورد !

اینجا کجاست که باران نمی‌بارد ؟

و آسمانش ،  در آستانه بهار ،

بر زمین تشنه بخل می‌ورزد ؟

اگر  ریه‌های شهر ،

در غبار سیال سرب ،

نفس به شماره می‌کشند ،

چرا  ابرها در اوج آسمان ،

بی‌اعتنا

هم‌آغوش بادند ؟

 

نگاه کن !

که بادهای عبوس ،

چگونه گلبرگهای تبسم را با خویش برده‌اند ،

و درختان این خاک ،

دیری است در حافظه شاخسارشان ،

هیچ خاطره سبزی نمانده است .

 

ببین !

مردم ترانه‌های امید را نمی‌دانند

و مشقهای تجربه را در مسیر رود

به آب می‌دهند .

 

چرا  کبوتران تیزتک

در کنج قفسها ،

به بند خو گرفته‌اند ؟

و  زاغ

خنده پیروزی سر داده است ؟

باغ در تهدید طوفان ،

و  باغبان ،

شکفتن غوزه‌های پنبه را ،

در خواب مرور می‌کند !

 

خدایا  در درازای این شب تار،

چه کسی مرا میهمان یک جرعه نور می‌کند ؟

فانوس صبح در دستان کیست ؟

 

من

مسافر دشتهای این سرزمینم ،

سرگشته‌ای در جستجوی صبح .

 

پروردگارا ،

ای تحول‌بخش دلهای خسته !

به حرمت دلهای پاک و سرشار از آرزو ،

آفتاب را بگو ،

شعاعی از مهر بر جبین این خاک بیفشاند ،

ابر را بگو ،

بند از کیسه‌های مروارید به سخاوت بگشاید ،

باد را بگو ،

عطر نوروز در دشتهای این سرزمین بپراکند ،

و نوروز را بگو ،

در این دیار لختی درنگ کند .

آمین !

 

 

نهضت آزادی ایران

نوروز  ۱۳۸۶