حكايت همچنان باقی
ست...
شاهو نادری ـ خبرنگار مستقل
شايد
كسی اگر تا به حال به آمريكا سفر كرده باشد و از نزديك با اقتصاد قوی آن آشنا باشد
و يا از پايگاههای نظامی آن كشور در پاكستان و افغانستان و حالا در عراق شنيده باشد
به خوبی میداند نه پول هنگفت نفت كشورهای عربی و نه اتحاديه اروپا نمیتوانند
همچين پايگاه عظيمی را درست كنند و يقين دارند كه اين كشور دور از دسترس هنوز
ابرقدرت دنياست.
اصولاً
بعد از پايان جنگ سرد كه بايد آن را جنگ جهانی سوم ناميد و شكست خيره كننده ابرقدرت
توهمزده (شوروی) كه فاكتور مهم يعنی مسئله ملی را ناديده میگرفت و اردوگاه
سوسياليسم از بين رفت و دو دستی سركردگی جهان را تقديم آمريكا كرد مرا به ياد سخن
فيدل كاسترول انداخت كه گفته بود: ما سوسياليستها ناسيوناليسم و مذهب را ناديده
گرفته بوديم. و اين انترناسيوناليسم خشك و خشن كه احترامی برای ويژگی ملتها
نداشت راه را برای ابرقدرت يعنی آمريكا باز كرد.
آمريكا
برای مقابله با شوروی آميزهای از فشار اقتصادی ـ تبليغاتی روانی و ايدولوژی و
نظامی را به كار برد و همين روش را برای از بين بردن كوبا و كشورهای عراق ـ ايران
ـ ليبی و مدتی است برای چين به كار میبرد. اين شيوه جنگی كه به كار میبرد بسيار
ويرانگر است. در اين جنگ ويرانگر كه مستقيماً با اقتصاد و سياست طرف مقابل و نيز
بر تمام مناسبات داخلی آن كشور سر و كار دارد میتواند حريف را در جا ضربه فنی كند
و با تبليغات و پول فراوان سعی بر غلبه ايدولوژی حريف كند. حال چه اسلامی و چه
كمونيسم باشد.
جرج
كلاه مان نخست وزير سابق فرانسه كه از پيشنهاد هربرت هوفر يكی از سردمداران سياست
آمريكاست سر از پا نشناخت گفت: محاصره اقتصادی يك سلاح ويرانگر است و حتی بهتر از
مداخله نظامی برژنسكی از معماران سياست خارجی آمريكا و نيز استاد رايس مشاور سابق
بوش پدر و وزير خارجه كنونی بوش پسر ادعا میكند كه كوتاهترين راه تحقق نظام نوين
جهانی فقط سركردگی آمريكاست كه نوعی استدلال ژئوپولوتيكی تقسيم جهان است. بر اساس
همين سياست دولت فعلی آمريكا هنوز هم به نظام نوين جهان و پروسه خاورميانه جديد
تاكيد میكند.
بعد از
ليبی و كره شمالی خواسته يا ناخواسته ژاپن و اتحاديه اروپا دنباله رو سياست آمريكا
يا بهتر بگويم تسليم آن شدند و اما عراق كه با حمله سال 2003 آمريكا به اين كشور و
شكست سردار قادسيه و پايان حكومت پرادعای صدام حسين پايان يافت. حال نوبت آخرين
سناريو اين بازی يعنی ايران است اما مشكل اينجاست عراق كه هرگز خور آمريكا و
فرماندهی نظمی آن فكر نمیكردند اين چنين گرفتار شوند و مانع رسيدن به ايران شده
باشد.
البته
به نظر بنده تنها آهنگ اين بازی كند شده است و اصولاً اين ناآرامیها ريشه در
اختلافات داخلی و تسويه حسابهای مذهبی و جنگ قدرت و به حاشيه راندن سنیها و نيز
دخالت بعضی كشورهاست و با وجود نارضايتی افكار عمومی آمريكا و به قدرت رسيدن
دمكراتها و مخالفت آنان با سياست بوش ولی استراتژی دولت محافظه كاران حاضر به گوش
دادن اين سخنان نيست و دولت بوش اعزام نيروی بيشتر به عراق و روانه كردن دو ناو
جنگی بزرگ به خليج فارس و فعال كردن پايگاههای نظامی و استفاده از نيروی معنوی
عربستان برای حل مناقشه فلسطين و تحريم اقتصادی و نظامی حزبا... در لبنان زنگ
خطریست برای ايران.
اما
كنفرانس بغداد با حضور ايران و آمريكا شايد آلترناتيوی جهت حل بحران در عراق باشد
به هيچ وجه تغييری در سياست آمريكا نخواهد داشت. چون برنامهی هستهای ايران و
متوقف نكردن آن از طرف ايران میتواند كارت مناسبی برای جنگ روانی و اجماع بينالمللی
عليه ايران باشد و اگر ايران برنامه اتمی خود را به طور كامل كنار بگذارد (كه محال
است) باز هم برگ برنده ايران است چون ايران در ميان عراقیها به خصوص شيعيان نفوذ
زيادی دارد و در درازمدت میتواند از آن استفاده كند. آمريكا هم اين را به خوبی
درك كرده و حاضر به هيچ گونه مذاكرهای با ايران نيست.