 |
سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۵ - ۶ مارس ۲۰۰۷
|
|
|
نیت ِ گـل
گفت ز غم بگذر و سمت بهاران برو
جامهی شادی به بر، دیدن ِ یاران برو
روز نو ِ هستی است، نوبت ِ سر مستی است
با دو سه پیمانه عشق، تا دل ِ پیمان برو
یاد بیاور که ما، عهد جنون بستهایم
تا گذر از داغها، غرقهی طغـیان برو
رنگ سخن سرخ کن، سرختر از لالهزار
واژهی شــیدا به لـب، راه هَـزاران برو...
..........................
داد، نِـدایـَم چنین، ساحــر ِرویا نشین!
گفتمش ای نازنین، چشم!... خرامان! برو
رو که در این وقت ِ نو، حرف رَوَد کو به کو
پچ پچه ها را بـنـِـه، جانب عصــیان برو
رو، که سزایـَد کسی، خسته ز دلـواپسـی
گویدت ای هم وطن، تا در ِ زندان برو
رغم سکوت مهیب، بشنو ز دیوار سنگ
فاجعه را رنگ ، رنگ، تا دل نسیان برو
نیست در این خامشی، قطرهای از بیهُشی
تا شکنـَـد زشتیاش، صادق و عریان برو
اشک اگر تلخوش گاه دهد پاسخات
نیت ِ گل میکن و باز به ایران برو !!!
ویدا فرهودی
اسفند ١٣٨٤
|
|
|
| |