دین حکومتی
اکثر محققین علم اجتماع و صاحب نظران سیاسی در دنیا
معتقدند که لازمه ی دمکرات بودن لا مذهب شدن نیست اما اعتقاد به جدائی دین از
حکومت و تبدیل مذهب به امر خصوصی انسانها باید یک اصل اساسی و پایه ای برای تمام
مدعیان دموکراسی خواهی باشد. اما چرا؟
شاید قرآن که از نظر علمی تنها مرجع و کتاب
قابل قبول مسلمانان است مطالب و عناوینش با آنکه در ۱۴۰۰ سال پیش در جامعه ی عقب
مانده و مرد سالار شبه جزیره ی عربستان بر پیامبر نازل گشته اساسا حاوی نکاتی در
رابطه با رعایت حقوق و حدود مدنیت جوامع بشری باشد که بدون شک هست زیرا
با تاکید میگوید که قبول دین اجبار نمی پذیرد.ولی تجربه ی تاریخی بشر ثابت نموده
است که بعد از فوت پیامبر اسلام در سال۶۳۲ میلادی عمدا مسائل معنوی آیین اسلام کم رنگ شد و واقعیت های مذهبی بوسیله
رهبران دینی که از ذینفع ترین اقشار این پروژه محسوب میشوند حتا بعضی از خلفای بعد
از پیامبر آلوده به مسائل سیاسی و دنیوی و ایدئولوژی جهت کسب قدرت و استمرار حکومت
گردید تا آنجا که علی ابن ابیطالب بار انزجار خود را از حکومت ابراز میداشت.
خلفای بعد از پیامبر که رهبریت جهان اسلام را بدوش
داشتند به منظور وسعت بخشیدن به دامنه نظام خود از هیچ حرکت غیر انسانی چشم پوشی
نکردند در حالیکه اکثر مسلمانان دنیا هرگز به آن فکر نکرده اند و پذیرش مسائل
اعتقادی و شرعی اسلام و باورهای مذهبی نسل به نسل مانند رازی سر به مهر در میان
جوامع بشری تجدید حیات یافته و هر کجا سخنی از بیان واقعیتهای مذهبی به میان آمد
با تکفیر و بی دینی روبرو گردید زیرا بزرگان جوامع مذهبی و حتا بزرگان خانواده
مانند پدر و مادر خود من معتقد بودند که فکر کردن و آگاهی یافتن از چنین مسائلی
کفر است.حال میپرسم چرا؟چه کسی حدود کفر و صواب را برای انسانها معین مینماید؟!!!
بدون شک رهبران دینی که مایل نیستند سطح آکاهی مذهبی
افراد ارتقا علمی(منظور ارتقای اعتقادی نیست)یابد.برای مثال اکثریت مسلمانان ایران
شیعه میباشند ولی آیا براستی چند در صد از این مردم از بنیان و اساس شکل گیری مذهب
خود و دلایل علمی آن به عنوان یک مذهب سیاسی.دینی آگاهی دارند. هر چه از قرآن برای
مسلمانان تفسیر و معنا میگردد مربوط به قصاص
، تعزیز ، جنگ و کشتار ، تعدد زوجات ، صیغه ، نابرابری زن و مرد و دیگر
نکات مورد علاقه ی رهبران دینی در جهت ترسانیدن بندگان از مخلوق خود بوده است در
صورتیکه تمام مسلمانان به عدالت خدا واقف و به رحیم و رحمان بودن او دلگرم
هستند.
با توجه به مطالب بالا چگونه میتوان ادعا نمود با دین
حکومتی هم به عدالت و آزادی سیاسی خواهیم رسید؟حقوق سیاسی انسانها از دیدگاه
رهبران مذهبی اطاعت بی چون و چرا از آنان به عنوان ولی فقیه ویا مراجع اعظام شکل
گرفته و در این راستا به پیش میرود. نتیجه آنکه نظام دینی با حضور رهبران دینی
نمیتواند مدعی دموکراسی و عدالت اجتماعی و دیگر مفاهیم مدرن حقوق انسانها باشد. از
سو دیگر دنیا امروز به این مسئله ایمان دارد که هیچ انسانی شایسته ی ظلم نبوده و
دوست ندارد انبوه اعتقادات توحش آمیز قرون وسطائیکه توسط رهبران مذهبی در قالب
دیانت گنجانیده شده حیات آنان را تهدید نماید.رهیران مذهبی افراطی و اقتدارگرا که
دشمنان قسم خورده ی بشریت اند و تلاش مینمایند که با نشان دادن تقدس خود رنگ
آسمانی به آن زده و در سایه ی این الوهیت به سلطه گری خود هر چه بیشتر ادامه
دهند.جبارانی که شقاوتهای خود را توحیه شرعی و دینی میکنند و بر گنبد شریعت بیرق
وحشت و خشونت میافرازیند. نمیدانند خدا در کتاب خود بارها از رحمتش سخن گفته تا از
قهرش. ظلمی که به نام دین توسط رهبران دینی در طول تاریخ تمام ادیان بر آدمیان
گذشته بر اساس مدارک تاریخی به هیچ وجه کمتر از ظلم جکومتهای عیر دینی نبوده است .در واقع با
تبلیغات دروغین چنان جلوه میدهند که گوئی از دین خدا دفاع میکنند و به خاطر شریعت
مردم را عذاب میدهند حال آنکه با تنگ کردن عرصه زندگی بر کلیه افراد جامعه به
منافع دنیوی خود مانند قدرت ، حکومت و ثروت ، رنگ و بوی دینی میزنند
امید عباسقلی نژاد
26/10/1385