جشنواره
فیلم فجر
نوش آفرین ارجمند
سال های سال
است که در کشور ما، بسیاری ار رخدادها و برنامه ها، کاریکاتور هایی هستند از
مشابهین در
سایرکشور ها.
از جشن هنر شیراز گرفته با جنجال موسیقی " اشتکهاوزنی! " تا جشنواره
سینمائی " فجر " .
در کشوری که
دائم زیر پتک فشار و سانسور است، ( چه بر پایه نسق گیری توهین به شخص اول مملکت،
در نظام قدیم. و چه توهین به رهبر در این نظام ) این ادا ها برای چیست؟
وقتی که فقط
بایستی بر پایه خواست و ذهنیت " ساواک " یا " ارشاد! و
اطلاعات" نوشت و خواند و ساخت و
بازی کرد، دیگر این دستک و دنبک های مضحک را چرا عین فیل ! هوا می کنند؟
گیریم به انواع
حیله و ترفند، چند صباحی هم بتوان " ارزشمندانی " را مجبور به شرکت کرد،
تا بوق بی صدا نباشد. بالاخره چی؟
تا آب از جوشش
خود چاه نباشد، آب فرمایشی ایجاد گند آب می کند. ولی کو گوش شنوا.
نگاه کنید به
فلاکت این دوره جشنواره فجر، " اسمش هم به قول خودشونی یا مورد دارد، و با هویت ایرانی
نمی خواند
" تمام آنهائی که می توانستند وزنه ای با شند هریک به دلیل و بهانه ای پا پس
کشیدند.
جشنواره ای
عاری از مهر و عشق و بوسه ی " حتا مادرانه " و حتا دست دادن، و با خانم
هائی تمامن یک شکل. و آقایانی " اگر نه تمامن " ریشو.
و بسیار "
اما " و " اگر " ها، و زیر نظارت موی از ماست جداکنی ارشاد! و
اطلاعات، و چشمان از کاسه در آمده داروغه ها، که دیگر برگزار کردن ندارد.
خب، تا بادمجان
دور قاب چین های ملتمس، سست عنصر، محتاج، و مرعوب، هستند، می توان، کماکان "
در " هائی را اگر چه با سروصدا های نا هنجار " لولا " های زنگ زده،
بر روی پاشنه چرخاند.
خواندن تکه زیر
از گزارش خانم " رویا صدر " طنز نویس یگانه، که با دیدن آن احساس
شرمندگی کرده است، سر را به دوار می اندازد.
این سر زمین پر
از موش، گربه " عبید " را می خواهد تا بتواند: پاک کند ایرانا.
( تا حالا به
عنوان یک طنزنویس، اینقدر احساس سرافکندگی و خجالت نکرده بودم...در مراسم
دیروزجشنواره طنز تهران، وقتی از اکبر عبدی به عنوان یکی از چهره های شاخص و سرآمد
طنز امروز تقدیر شد و او پای تریبون از جناب دکتر قالیباف، با سخیف ترین عبارات، برای
هنرمندان ودست اندرکاران طنز، مسکن گدایی کرد، احساس کردم زمانه با تمام وجود دارد
به ریش نداشته ام می خندد. وقتی منوچهر آذری به عنوان پدیده طنز معاصر بالای
تریبون رفت و سوت بلبلی زد وطی حرکات شنیعی(!)گفت: " آقای قالیباف! ما اهالی
طنز بیکاریم، به ما کار بدهید"، احساس کردم زمانه دارد به هیکلم تف می
اندازد. وقتی شیر خدا آنطور مجیز قالیباف را گفت، احساس کردم دهها سال به عقب
برگشته ام...سعدی افشار، این هنرمند نامدار معاصر، در ادای مطالبات اهالی طنز، کار
را تمام کرد وپای احمدی نژاد را هم به میان آورد...وقتی بازیگری به تقلید از
قالیباف سخنرانی طنز آمیزی ایراد کرد، ومجریان، بکرات از محضر ایشان که اجازه چنین
جسارتی را داده، تشکر کردند و از ایشان معذرت خواستند و کم مانده بود حضار به دست
و پایشان بیافتند تا بلکه رحمت آورند و جسارت را ببخشند، از خودم هم بدم آمد. تا
به حال به عنوان یک طنز پرداز، هیچوقت اینقدر احساس شرمندگی نکرده بودم... )