سر انجام انتظار
به پایان رسید و جرج بوش رئیس جمهور آمریكا، در یك سخنرانی كه روز پنج شنبه 11
ژانویه در اروپا از طریق رسانه های خبری دریافت شد،طرح خود را برای استقرار امنیت در عراق اعلام كرد.
این طرح شامل اعزام بیست و یك هزارو پانصد نفر
نیروی نظامی به عراق است، كه 17 هزار و پانصد تن از آنان در بغداد مستقر خواهند شد
كه بیشترین عملیات خشونت آمیز فرقه یی و ضد آمریكایی در آنجا صورت می گیرد. بقیه
در استان انبار مستقر خواهند شد كه از سوی آمریكا مركز فعالیتهای القاعده شناخته
می شود.جرج بوش در این سخنرانی رژیم
ایران و سوریه را مورد حمله قرار داد .و این دو رژیم را متهم كرد كه از گروههای
تندرو حمایت می كنند. رئیس جمهور آمریكا، همچنین به دولت عراق یاد آور شد كه: « تعهد
آمریکا به این کشور بی پایان نیست. اگر دولت عراق به قول و قرارهای خود عمل نکند،
حمایت مردم آمریکا و همچنین پشتیبانی مردم عراق را از دست خواهد داد»*. رئیس جمهور آمریكا روشن نكرد كه اگر دولت عراق به قول
وقرارهای خود عمل نكند، این قطع حمایت مردم آمریكا از دولت عراق، - كه در عمل جناب
جرج بوش خودش را حامل این حمایت به دولت عراق می داند -به چه شكلی خود را نشان خواهد داد. جرج بوش در حالی این اخطار و
هشداررا به دولت عراق داد كه در همین
سخنرانی خودش عواقب شكست آمریكا در عراق را یاد آوری كرده است. وی در این زمینه
گفت:«پیامدهای
شکست واضح است: افراط گرایان تندروی اسلامی با جلب نیروی بیشتر تقویت خواهند شد.
آنها در موقعیت بهتری برای ساقط کردن دولت های میانه رو، ایجاد هرج و مرج در منطقه
و استفاده از درآمد نفت برای جامه عمل پوشاندن به آمال های خود خواهند بود.»*. در
ضمن باز خود آقای بوش به صراخت اعلام كرد كه«استراتژی آمریکا در عراق موثر نبوده و
نیازمند تغییر است» و در همان حال تاکید کرد که «هیچ راه حل معجزه آسایی برای عراق
وجود ندارد»*.وقتی این جملات از گفته های رئیس جمهور آمریكا را كنار هم قرار می
دهیم آن اخطار و هشدار به دولت عراق به قطع حمایت مردم آمریكا، خنده آور می شود و
به همین دلیل هم نشان دهنده وضعیت تراژیك جرج بوش، در یافتن راه حل برای اوضاع
بحرانی و پر آشوب عراق است. خودش هم نمی داند چه كار باید بكند نه راهی به پیش با
افزایش نیروی نظامی در عراق دارد، نه راهی به پس در خروج نیروهای آمریكایی كه خلاء
حاصل از آن را گروههای مسلح بعثی و جیش المهدی مقتدا صدر شییعه و عوامل رژیم
جمهوری اسلامی پرخواهند كرد و اوضاعبیشتر در عملیات خشونت بار فرو خواهد رفت. شاید این اخطار كه قبل از این هم
به دولت عراق داده شده بود، بیشتر برای مصرف داخلی و آرام كردن آمریكائیان ناراضی
باشد كه مخالفت خود را با سیاست آقای بوش در عراق، در انتخابات میاندوره یی ماه
اكتبر آمریكا نشان دادند. مخالفتهایی كه همچنان رو به افزایش است. اگر برای مساله
عراق آن طور كه خود جرج بوش معترف است راه حل معجزه آسایی وجود ندارد، پس چطور او
چیزی از دولت عراق می خواهد كه بی شباهت به طلب راه حل معجزه آمیز نیست. نظرات
مخالف در مورد افزایش نیروی نظامی در عراق، كه هم از سوی برخی نظامیان سابق در
آمریكا و هم برخی اهل سیاست و سناتورهای آن كشور بیان شده است به خوبی بیانگر بن
بست آقای بوش و بسیار ضعیف بودن امكان دست یافتن او به موفقیت در برقراری ثبات و
امنیت در عراق است. چندی پیش در یك میز گرد تلویزیونی در كانال فرانسوی – آلمانی
آرته، یك تحلیل گر نظامی فرانسوی كه خود نظامی بوده است به نكته یی اشاره داشت و
آن این بود كه آمریكائیان با منحل كردن ارتش عراق سربازان و نظامیان این ارتش را
تحقیر كردند، و آن چه از آن ارتش ماند سربازانی تحقیرشده بود كه سلاحهای خود را
همراه بردند. وی یاد آور شد كه آمریكائیها در عراق دنبال سلاحهای كشتار جمعی و
سلاح شیمیایی بودند، اما این سلاحهایی كه در عملیات شهری به كارگرفته می شود، مورد
توجه آنان نبود. آن طور كه در این برنامه گفته شد، ژنرال جی گاردنر كه به عنوان
اولین حاكم و اداره كننده آمریكایی به عراق فرستاده شد، مخالف انحلال ارتش بعثی
بوده است، اما این سیاست با مخالفت تصمیم گیران در واشنگتن رو به رو شده بود و به
همین خاطر او را از این سمت برداشتند و پل برمر جای او را گرفت كه او انحلال ارتش
عراق را اعلام كرد. گذشته از این باید توجه داشت كه ارتش عراق، دوبار به شدت از
سوی آمریكا تحقیر شد، اگر چه مسبب مصائب مردم عراق، دیكتاتور خودشیفته بیمار آن
كشور یعنی صدام حسین بود كه در رویای كشور گشایی و رویاهای خود بزگ بینانه ابلهانه
و قدرت پرستانه، كشور را به دوجنگ پر مصیبت كشید.یكبار ارتش عراق در ماجرای اشغال كویت درهم كوبیدهشده وتلفات زیادی تحمل كرد كه بخشی آنان كسانی
بودند كه در مرز كویت مستقر بودند و خود را تسلیم نیروهای آمریكا نكرده بودند و در
سنگرهای خود زیر زنجیر تانكهای آمریكایی له شدند. ارتش صدام سر انجام برابر ارتش
آمریكا تسلیم شد. بار دیگر در یورش آمریكا و انگلیس در مارس 2003 بود كه اینبار
تقریبا بدون جنگ و مقاومت چندانی در برابر آمریكا، گارد جمهوری هم كه از نیروهای
زیده نظامی صدام حسین شمرده می شدند، از صحنه ناپدید شد. وضع آقای بوش در عراق از
آن جهت نیز تراژیك است كه برای برقرای امنیت در عراق توسط خود عراقیان باید
نیروهای انتظامی و نظامی عراقی این كار را بكنند و برای سازمان دادن این نیروها
باید از عراقیها استخدام بكنند.مشكل
بزرگ اینجاست كه در بین كسانی هم كه حاظرند، تحت شرایط كنونی و تحت سلطه آمریكا،
در نیروی پلیس و ارتشی كه قرار است شكل بگیرد، استخدام شوند، هیچكس قابل اعتماد
نیست و معلوم نیست فرد داوطلب، یك نفوذی بعثی وفاددار به صدام است، یا یك عامل
نفوذی آقای مقتدا صدر است و یا این كه یك داوطلب واقعی برای شركت در سازمان دهی
نیروهای جدیداست. مساله دیگر این است كه تحقق هدف آقا ی بوش یعنی در هم كوبیدن
گروههای خشونت گرا و برقراری امنیت،خود
بدون بكار گرفتن خشونت توسط نظامیان آمریكایی و عراقیان همكارشان ممكن نیست و در حد
گزارشهای خبری كه از این رویدادها دیده ایم، این ماموریتها چون در مناطق مسكونی و
در داخل شهرها انجام می گیرد، پیوسته قربانیانی از مردم غیر مسلح و از میان كسانی
كه خود قربانیان گروههای خشونت گرا و عملیات بمبگذاریهستند، دارد. ضربه های عملیاتی ماموریت های «ثبات بخشی»، به افراد
عادی غیر وابسته به گروههای خشونت گرا را نباید فقط در تلفات و كشته شدن تصادفی
آنان یا در اثر اشتباه نظامیان در درگیریها، كه گاه كودكان را هم شامل می شود،
دانست. وقتی ناگهان گروهی سرباز مسلح به خانه یی یورش می برند و در خانه را می
شكنند و وارد خانه می شوند و در حالیكه سلاح آماده به شلیك خود را رو به ساكنان آن
نشانه رفته اند، به پرس و جو از آنان و بازرسی خانه شان می پردازند و گاه به
كسانیاز اهل خانه كه هیچ ارتباطی هم به
گروههای مسلح و خشونت گرا نداشته مظنون می شوند و اورا بازدداشت كرده و برای باز
جویی می برند، این اقدامات چیزی جز نفرت و انزجار وخاطره بسیار بد، در مردم باقی نمی گذارد و همین امر زمینه مساعد
برای عضو گیر و حمایت از گروههایی مثل جیش المهدی مقتدا صدر و طرفداران صدام را
بهوجود می آورد كه خواهان بیرون راندن
آمریكائیان هستند. این را آمریكائیان هم به خوبی می دانند به خاطر همین سربازان
آمریكائی دائم با احساس بدگمانی به همه و این كه در همه جا با دشمن طرف هستند به
سر می برند. این مساله را من در برخی گزارشهای تلویزیونی دیده ام. یك سرباز
آمریكایی می گفت همین هایی كه ما روز با آنها در خیابان دست می دهیم و گفتگو می
كنیم، شاید در تاریكی شب به سوی ما شلیك كنند. این امر به نوبه خود حالت عصبی آنان
در عملیات را تشدید می كند، كه می تواند اقدامات غیرقابل كنترل خشونتباری از سوی
سربازان را سبب شود كه قبلا نمونه هایی از آن رخ داده و برای نیروهای آمریكایی
مساله ساز شده است. به هر تقدیر در زمینه تعادل قوای نیرویی، برخلاف خوش بینی
ابراز شده توسط جرج بوش در سخنرانیش، نظرات غالب مخالفان سیاست اعزام نیرو این است
كه این اقدام هیچ تغییر مثبتی در وضع به وجود نخواهد آورد. به لحاظ عملیاتی بودن
در صحنهنیز به گفته یك تحلیل گر نظامی
انگلیسی به نام سرگرد چارلز هی من Charles Heymanكه نظراتش را رادیو بی بی سی روز 21
دیماه(11 ژانویه پخش كرد، از نیروی 21
هزار و پانصد نفره اعزامی، در عمل، یك سوم این نفرات در 24 ساعت در حال ماموریت
خواهند بود، از دوسوم باقی مانده، یك سوم در حال گذراندن زمان استراحت، و یك سوم
در حال انجام تعویض مامویت و جایگزین شدن با افرادی كه در حال ماموریت بسر می برند
خواهند بود. نكته دیگر این كه این سربازان اكثر فاقد كارایی برای ماموریتی هستند
كه به آنها واگذار شده چراكه آنها در عمل به یك جنگ چریكی شهری و ماموریت امنیتی
فرستاده می شوند، كه تعلیمات و آموزش و كارآیی های خاص می طلبد وبه كلی متفاوت با جنگ در جبهه ها و در جنگ
ارتش با ارتش است.
در زمینه سیاسی و جنگ دیپلماتیك با رژیم ایران و سوریه در مساله عراق،آقای بوش برگ چند موثری در دست ندارد. خانم
دكتر رایس وزیر خارجه آمریكا در اظهارات اخیرش قبل از سفر به خاورمیانه كه جمعه شب
12 ژانویه از رسانه ها پخش شد،مطالبی
بیان كرد كه پیداست گمان می كندبرگ تازه
یی برای ایجاد جبهه یی از كشورهای عرب، علیه رژیم یافته است و آن این كه روی این
مساله متمركز شده است كه«عراقیان عرب
هستند و نمی خواهند كشورشان تحت نفود ایران باشد، اما در نظام سیاسی كنونی عراق
اگرچه شیعیان اكثریت را دارند ولی اعراب سنی نباید از آنان رویگردان باشند، چرا كه
آنان نیز عرب هستند»(نقل به مضمون)! آفرین به خانم دكتر با این كشف. این كشف اگر
هم برای پیش برد اهداف آمریكا كار آمد باشد، از آنجا بر ناسیونالیسم نژاد پرستانه
و قوم گرایی تكیه دارد، سیاستی به شدت ارتجاعی و مخرب تر ازبمباران هایی است كه خانه های مردم را در شهر
ها خراب می كند. چرا كه ویرانیها را می شوددوباره ساخت، اما افكار نژاد پرستانه و قوم گرایانه ممكن است آثار مخرب خود
را به صورت پایدار « در مناطق بمباران شده» با این سلاح ارتجاعی سالها باقی
بگذارد. از آن گذشته خانم دكتر رایس به یك مساله مهمتوجه ندارد، و آن این كه دست اندازیو مداخله جویی رژیم ایران در كشورهایی چون عراق یا لبنان،برآمده از ماهیت ایرانی نیست. این رژیم اساسا
با هویت ایرانی ایرانیان را كه ریشه در پیشینه تاریخی قبل از اسلام و فرهنگ ایرانی
دارد كه ایرانیان بسیار به آن دلبستگی دارند، بیگانه است و سالها تلاش كرد كه با
سیتز با آیین های ایرانی كه به ویژه در مراسم نوروز و سال نو ایرانی جلوه گر می
شود، آنها را برچیند اما موفق نشد. آیت الله هآنوروز را جزو آیین های «دوران جاهلیت» می دانند و هنوز هم بسیاریشان این
نظر خود را پرده پوشی نمی كنند.چند ماهپیش حتی رئیس مجلس خبرگان رژیم، آیت الله
مشگینی حرفهای در زمینه مزیت ماههای قمری برشمسی و نیز
در تقبیح عید نوروز در مراسم گشایش اجلاس خبرگان زده بود. خانم دكتر رایس باید
توجه داشته باشد كه مداخله جویی رژیم در عراق و لبنان از ماهیت ایدئولوژیك به شدت
ارتجاعی و توسعه طلب آن بر می آید. بر اساس نظریهخمینیكه حكومت اسلامی در آن تئوریزه شده اشت، رژیم جمهوری اسلامی یك حكومت
تئوكراتیك بر مبنای قیمومیت ولی فقیه بر مردم است كه دامنه این قیمومیت در مرزهای
ملی محصور نمی ماند. بلكه همانگونه كه در عنوانها و القابی كه برای خامنه ای بكار
می برند به وضوح می شود دریافت، ولی فقیه رژیم جمهوری اسلامی كه خود را ادامه
دهندهنقش پیامبر اسلام برای مسلمانان
جهان می داند، «ولی امر مسلمین» است. بزرگترین شمار قربانیان این رژیم ایدئولوژیك
منحوس اسلامگرا، ایرانیان بوده اند و بزرگترین صدمه از این رژیم درنده خوی قاشیستی
مذهبی را ایران دیده است. خانم رایس با تشخیص اشتباه در مورد «درد زایمان دموكراسی
در خاورمیانه» در لبنان سیاستی را با نقش آفرینی اسرائیل به كار گرفت حاصلش امروز
آن است كه می بیننم: حزب الله كه از حمایت گسترده رژیم ایران برخوردار است موقعیت
مهم تری از قبل از بمباران لبنان یافته است. این حزب بیش از چهل روز است كه حامیان
و هوادارانش را به خیابانها كشیده كه «دولت آمریكایی» فواد سینیوره را سرنگون كند.
در این راه بخشی از مسیحیان را با خود همراه كرد و اكنون بنا بر اخبار و گزارشها
سندیكاها و اتحادیه یی را هم با خود همراه كرده است. در چند هفته گذشته آمریكا
سیاستهایی در رویا رویی با مداخلات رژیم در عراق بكار بست، كه سیاستی سنجیده نبود،
بلكه كابوی بازی بود. سیاستی كه بنا بر تاكیدات اخیر جرج بوش در مورد «منهدم كردن
شبكه های ایرانی حمایت از گروهها خشونت گرا در عراق»، دنبال خواهد شد.این روش به زیان تثبت دولت و نظام كنونی عراق
خواهد بود. به این معنی كه آقای جرج بوش از طرفی می خواهد آن رژیم تثبت شود و
اقتدار مشروع پیدا كند و این اقتدار را برای سامان دادن امور بكار ببرد، از طرفی
با دستگیری خود سرانه كسانی از عوامل رژیم كه به دعوت رئیس جمهور عراق به آن كشور
رفته اند و اقدام نظامی اخیر در اربیل كه با پیاده كردن نیرو با هلیكوپتر در محل
استقرار كاگزاران رژیم در آن شهر و دستگیری آنان همراه بود، خود به اعتبار دولت
عراق و حاكمیت آن كشور در امور خود لطمه می زند. آمریكا باید در این مورد كمی
دندان روی جگر می گذاشت و سنجیده عمل می كرد. اگر خواهان محدودیت آمد و شد و حضور
عوامل رسمی رژیم در عراق است، این را باید از طریق مقامات و تصمیم گیری دولت عراق
حل كند نه با این كارها كه بیش از آن كه به رژیم لطمه بزند، به اقتدار دولت و به
حاكمیت عراقی عراق لطمه زده است. ادعاهای جرج بوش مبنی بر این كه بمبهایی كه در
كنار جادها كار گذاشته می شوند و برای كشتن سربازان آمریكایی بكار می روند نوع
پیشرفته یی است كه فقط ایران می تواند بسازد، برای بسیاری از شنوندگان سخنان آقای
جرج بوش در داخل و خارج آمریكا، كه نه اطلاعاتی از امور نظامی و تسلیحاتی دارند و
نه امكان تحقیق در مساله را، ادعایی رد كردنی نیست. اما آیا واقعا برای آن كسانی
كه می توانند با اتومبیلهای متعدد و با یونیفورم پلیس در حفاظت شده ترین مناطق
بغداد، وزارتخانه ها را مورد یورش قرار دهند و كسانی را بگروگان بگیرند، ساختن بمب
در عراق كار دشورای است؟ از آن همه نفرات گارد جمهوری و نیروهای متخصص ارتش منحل
شده عراق و صنایع نظامی آن چه تعداد تحت كنترل آمریكا و دولت كنونی عراق است ؟
چیزی كه در عراق كم نیست مواد منفجره و اسلحه است. حتی بخشی از این سلاحها ممكن
است ساخت ایران باشد. ایران هشت سال با عراق در جنگ بود و در دست به دست شدن جبهه ها
و مناطق جنگی سلاحهای بسیاری از طرفین به طرف مقابل منتقل شد. اقدامات اخیر
آمریكا، به نظر می رسد بیشتر برای تحقیر رژیم ایران است تا برنامه ریزی برای یك
اقدام نظامی در ایران. در شرایط كنونی افكار عمومی آمریكا رویخوشی به اقدام نظامی علیه یك كشور دیگر نشان
نخواهد داد و هشدارهایی هم در این زمینه از سوی برخی اهل سیاست آمریكا به دولت بوش
داده شده اشت. در صورت عملی شدن اقدام نظامی، این اقدامنه تنهاشانس آمریكا را برای در پیشبرد سیاست خاورمیانه یی اش افزایش
نخواهد داد بلكه اوضاع را پیچیده تر و دشوار تر خواهد كرد. همانطور كه در عراق شد
و در لبنان.ژنرال كالین پاول كه در زمان
جنگ كویت رئیس ستاد ارتش آمریكا و در دوره اول ریاست جمهوری بوش وزیر خارجه بود،
چندی پیش در اظهار نظری در مورد وضعیت عراق، اقدامات خشونت بار و تروریستی در عراق
را«خود جوش» دانست نه آن گونه كه آقای بوش و كارگزاران سیاسی او می گویند، سازمان
یافته از سوی كشورهای دیگر. كالین پاول با این كه معتقد بود، رژیم ایران در مساله
عراق به آمریكا كمك نخواهد كرد، اما معتقد بود كه باید آمریكا با رژیم گفتگو كند.
به هر حال عراق همسایه ایران است مرزهای طولانی با ایران دارد و خصومت كنونی بین
آمریكا و رژیم نمی تواند اساس مناسبت دولت عراق با رژیم جمهوری اسلامی قرار بگیرد.
برای تحقق اهداف دولت تحت رهبری جرج بوش در مقابله با رژیم با روش كنونی، شاید
انحصار قدرت توسط بقایای حزب بعث و طرفداران صدام - كه به پیروی از رهبر معدومشان
به ایران اعلان جنگ داده اند-، بهترین گزینش باشد و این البته چیزی نیست كه نه
عملی باشد و نه آمریكا بخواهد. بنا براین به نفع عراق و به نفع جلوگیری از یك
رویداد فاجعه بار دیگر خواهد بود كه، جرج بوش و همكارانش راههای سنجیده در رویا
رویی با توسعه طبیهای رژیم پیش بگیرند و از روشهای ماجرا جویانه و كابوی بازی
بپرهیزند چرا كه در آن سوی مرز عراق در «ام القرای اسلام» هم ممكن است«دیوانگان
امام حسین» و «عاشقان شهادت» دست به كارهای جنون آمیز و غیرقابل كنترلی بزنند كه
منطقه را به سوی آتش و آشوب پیش ببرد، آتش و آشوبی كه البته در آن ایران و مردم
ایران زیان بسیار خواهند دید. آمریكا نباید به قدرت نظامی عظیم و تكنولوژی فوق
العاده پیش رفته خود مغرور باشد. در رویارویی با جامعه انسانی كه دارای ویژگیهای
تاریخی و فرهنگی و ارتباطات درونی و عملكرد درونی خاص خویش است، این تكنولوژی چیزی
را تضمین نمی كند، این را اوضاع افغانستان و اوضاع كنونی عراق به خوبی نشان می
دهد. شاید شرایط كنونی افغانستان و عراق تنبیهی باشد برای عملكرد ضد دموكراتیك و
ارتجاعی آمریكا در افغانستان و عراق و ایران. در مساله افغانستان آمریكا با بكار
گرفتن ژنرال مرتجع اسلامگرا، ضیاءالحق، رئیس جمهور پاكستان و دلارهای بی حساب
سعودیها و تقویت نظامی نیروهای اسلامگرا و بكار گرفتن كسانی چون بن لادن برای
استخدام و سازماندهی «نیروهای جهادی» به چیزی به جز سرنگونی رژیم متمایل به مسكو
نجیب الله توسط اسلامگراها راضی نبود و در این راه رژیم آیت الله های ایران را هم
همراه خود داشت.در جریان انقلاب سال 57
در ایران هم خمینی را همین آمریكا و انگلیس به انقلاب ایران تزریق كردند(**) والا
شروع حركتهای مردمی و اعتراضات اجتماعی علیه رژیم شاه نه به رهبری خمینی بود و نه
حكومت اسلامی در آن خواسته می شد، در اعتصابات گسترده و سراسری سال 57 كه رژیم شاه
را به زانو در آورد، در كانونهای اعتصابی از جمله در رادیو تلویزیون كه خود من عضو
شورای موسس اتحادیه كاركنان آن در ایام اعتصاب بودم، حكومت اسلامی خواسته نمی شد،
همه خواهان دموكراسی و آزادی و قطع تسلط بیگانگان بر منابع تروت كشور و حكومتی
مستقل و غیر وابسته بودند. نفتگران اعتصابی از خمینی برای راه انداختن اعتصاب و
قطع صدور نفت كه كمر رژیم سلطنتی را شكست، الهام نگرفته بودند. خمینی خیلی زود بعد
از كسب قدرت نمایندگان این كانونهای اعتصابی را مورد تصفیه و اخراج و تعقیب قرار
داد. صدام را هم كه قبل از هر چیز یك كمونیست كش بود، بعد از روی كار آمدن خمینی
به عنوان نیرویی برای محدود كردن دامنه صدور انقلاب او بكار گرفتند. با این حال
معتقدم كه نباید آرزومند این بود كه عراق به ویتنام دومی برای آمریكا تبدیل شود.
چرا كه اولا مردم عراق مصیبت بسیاری در 20 سال گذشته تحمل كرده اند. یك بعد ویتنام
شدنعراق برای آمریكا، تحمل مصائب بیشتر
در مدتی باز هم طولانی توسط مردم عراق است. دیگر این كه شكست آمریكا در ویتنام،
یكپارچه شدن د ویتنام را در پی داشت و حزب كمونیست ویتنام دست به كینه كشی و كشتار
نظامیان ویتنام جنوبی نزد. اما در عراق در صورت عدم تثبیت نظام سیاسی در آن كشور و
اوج گیری خشونت منجر به شكست و فرار آمریكا از آن كشور، اوضاع به مراتب بدتر از
این خواهد شد و معلوم نیست چه وقت كشت و كشتار پایان بپذیرد. به همین خاطر باز هم
آقای جرج بوش در دوره باقی مانده از ریاست جمهوریش خوب است كه از سیاستهای
ماجراجویانه و تك رویاحتراز كند و به
ویژه به صداهای مخالف در داخل كشور خود در این زمینه گوش فرا دهد.
توضیحات
* مطالب داخل گیومه از گزارش ردایو بی بی سی نقل شده است.
** در مطلبی با عنوان خمینی چگونه به قدرت رسید كه قبلا در سایت عصر نو درج
شده اطلاعاتی در مورد رویدادهای اعتراضی سال 56 13 علیه رژیم شاه گرد آوری
شدهكه بیانگر این است كه در شروع
اعتراضات علیه رژیم شاه اسمی از خمینی نبودو به برخی مسائل موثر در نشاندن خمینی بر قدرت در ایران اشاره شده است.این
مطلب در نشانی زیر و قایل مطالعه است.