مهدی فلاحتی
falahatimi@yahoo.com
در ستودنِ شب
نه با روز اُلفتی دارم
نه هرگز شب برایم تیرگی بوده ست
و شب را دوست می دارم
نه چون هم طعمِ طبعِ شاعران است .
نه چون اعدامِ یارانم
همه با رفتنِ شب بود
و گر شب دیر می پایید ،
بسا یاران که می ماندند .
نه چون در نم نمِ بارانِ شب رازی نهفته ست ،
که شوقِ جستجویش
- گرچه بی حاصل –
تمامِ علّتِ بیداری شب زنده دارست .
نه چون آرامشی کز آسمان با برف می بارد ،
فقط در شب
-
شبِ مهتاب
می مانَد
( و زیباترشب آیا جزشبِ مهتابِ برفی هم شبی هست ؟ )
شب ، آری
دوست می دارم نمیرد
و هر زشتی ، پلشتی ( هرچه معنای جهان است ) ،
چون اکنون در پسِ خاموشی و تاریکی شب
محو باشد .
- آیه ی یاًس است آیا این که می خوانم ؟
بس که رویارو شدم با مرگ ، با زشتی ، پلشتی ،
هیچ معنایی جز این ها
هیچ شکلی دیگر ازهستی
نمی دانم .
۱۸ آبان ۱۳۸۰