دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵ - ۱۹ فوريه ۲۰۰۷

آزادی بانگی شنیده اما بد فهمیده

 

بسیارند نیروها و یا کسانی که پر حرارت از آزادی دفاع  کرده، اما خود اقدام به سرکوب آزادی می کنند. اگر بر این تصور باشیم که سرکوب آزادی در ایران تنها خواست حکومتگران می باشد، راه اشتباهی در پیش گرفته ایم. یکی از ویژگی های نظام های استبدادی، تربیت تفکر استبدادی می باشد. نظام های توتالیتر تنها خود اقدام به سرکوب دگر اندیشان نمی کنند، بلکه از آن مهمتر زمینه را برای رشد نیروهای خشونت طلب و هوادار استبداد در جامعه هموار می کنند. با یک نگاه کوتاه به تاریخ ایران می توان به این نتیجه رسید، که در طول حیات این سرزمین ما شاهد دور تسلسل استبداد و هرج و مرج بوده ایم. به زبان دیگر ما همیشه در انتظار رسیدن منجی از راه بودیم، تا مگر ما را از ستم رها کند. هرچند که منجی خود اغلب به ستمگری تازه مبدل گشته است. پرداختن به همه نمونه های تاریخی نتیجه ای جز ذکر مصیبت نخواهد داشت. پس بنابراین از بررسی تاریخی در نوشته حاضر خودداری می کنیم. در اینجا تنها به مصیبتی اشاره می شود که همه ما آن را تجربه کرده ایم. بیست و هشت سال پس از آن حماسه بزرگ که نتیجه ای جز گسترش سرکوب و فقر درپی نداشت هنوز کم نیستند کسانی که یا در انتظار منجی تازه ای به سر می برند و یا این نقش را برای خود درنظر می گیرند. با این وجود، آیا آزادی این آرمان دیرینه بشری در جامعه ما متحقق خواهد شد؟ در پاسخ به این پرسش باید اقرار کرد که امروز بیش از پیش شرایط تحقق ارزش هایی چون آزادی و دمکراسی در ایران هموار گشته است. اما این امر نباید ما را از احتمال تکرار خطر استبدادی جدید غافل کند. چرا که هنوز گفتمان استبدادی توانسته است با وجود ضرباتی که بر آن وارد شده، به حیات خود تداوم دهد. چنان که در آغاز نوشته حاضر به آن اشاره شد امروزه دیگر کمتر فرد و یا نیرویی یافت می شود، که خود را آزادیخواه نداند. چرا که تحولات سال های اخیر در ایران آنچنان عرصه را بر هواداران استبداد تنگ کرده است، که دیگر کسی به خود جرات نمی دهد تا از دیکتاتوری دفاع بکند. اما اگر گمان می کنیم که این قبیل تحولات آنان را به تجدیدنظر در مواضع خود وا داشته است، باز هم راه خطا یی را در پیش گرفته ایم. تحولات دهه های اخیر در ایران گفتمان موجود را ناچار کرده است تا ضمن تداوم خصوصیات اصلیش، خود را در پوششی تازه نمایان کند. و درست به همین دلیل هم امروزه تمامیت گرایان چه در حکومت و چه خارج از آن می کوشند تا مفاهیم را از درون تهی کنند. برای توضیح آنچه که گفته شد باید به چند ویژگی بارز گفتمان استبدادی در شرایط کنونی ایران پرداخت. نخست آن که آنان می کوشند تا مفاهیمی مانند آزادی و دمکراسی را از محتوای اجتماعی و تاریخی خود تهی کرده و گونه ای تعریف کنند که تامین کننده منافع فرقه ای شان باشد. پس بی دلیل نیست که از رفسنجانی در نماز جمعه تا بسیاری از رهبران گروه های اقتدارگرای مخالف نظام  همه داد سخن از آزادی می دهند. دومین خصوصیت مشترک میان همه آنان این است، که هر یک از آنان خود را نیروی پیش برنده آزادی می داند. بر پایه این نگاه توده ها هم چنان به منجی نیازمند می باشند. چرا که آنان قادر به تشخیص منافع خود و دفاع از آن نیستند. اگر دیروز منجی تامین عدالت و یا امنیت را در دستور کار خود قرار داده بود، امروز با هدف تامین آزادی و مردم سالاری به میدان آمده است. بنابراین نباید تعجب کرد.که هنگام جنگ قدرت، میان گروه های درون حکومتی و برون از آن همه پوششی آزادیخواهانه به تن خود می کنند. این گفتمان هنگامی زنگ خطر را به صدا در می آورد، که هنوز جامعه مدنی به آن میزان از رشد نرسیده باشد، تا بتواند بر پا های خود بایستد. شاید هم به همین دلیل باشد که ما از سویی شاهد مغضوب شدن جامعه مدنی توسط گروه هایی هستیم و از طرفی شاهد آنیم که بسیاری می کوشند، تا آن را به نفع خود مصادره کنند. از همین روست که هواداران تحولی دمکراتیک در جامعه ایران به درستی بر این امر تاکید می کنند، که راه تقابل با باز تولید استبداد در ایران تکیه بر رویکردی مدنی و جنبش های خود انگیخته اجتماعی می باشد. سومین مشخصه نگرش استبدادگرا نگاه قدرت محور آنان می باشد. آنان خود را در نقد مناسبات اجتماعی و یا ساختار قدرت توضیح نمی دهند. بلکه همه کوشش خود را برای تسخیر قدرت سیاسی به کار می گیرند. به همین علت آنان خود را نه در جنگ با نظام حاکم و مناسبات غیر دمکراتیک، که در نبرد با باند حکومت کننده تعریف می کنند. نگرش منجی گرایانه بر این باور است که باید گروهی متشکل با تصرف ماشین قدرت، اموری چون آزادی و عدالت را در جامعه متحقق کنند. تنها بر پایه چنین نگرشی است که می توان، مفهوم پیشگام را در یافت. گروه پیشگام در حکم حلقه رهبری کننده جامعه، همان منجی می باشد، که ما قرن ها در انتظارش نشسته ایم. تمام سعی این گروه باید ساقط کردن حکومت کنونی و استقرار حکومت خویش بر جامعه باشد. پس همه تضاد ها نیز باید در خدمت جنگ قدرت میان حاکمان فعلی با حکومت کنندگان آینده عمل کنند. بر اساس چنین نگرشی هرآنچه که در خدمت پیشگام نباشد، در اردوی حکومت به شمار می رود. چرا که در دیدگاه آنان جهان رنگین کمانی جای خود را به دنیایی می دهد، که در آن دو نیرو عمل می کند. همه ناگزیرند تا میان حاکمان وقت و گروه پیشگام یکی را برگزینند. همانگونه که هر نقدی به حکومت، با عناوینی مانند همکاری با  دشمن سرکوب می گردد. هرگونه انتقادی از عملکرد گروه پیشگام نیز در خدمت حکومت به شمار می رود. چرا که نقد پیشگام منجر به آشفتگی ذهن توده های نا آگاه و به نفع حکومت تمام می گردد. نگرش قدرت محور، خواه در حکومت باشد و خواه در ستیز با آن، همه را مجبور به پذیرش پیشفرض های خود می کند. نزد آنان موضوعاتی مانند نا آگاهی توده ها، نقش پیشگام، و ایجاد تحول از طریق تسخیر قدرت سیاسی از جمله پیشفرض های غیر قابل تردید به شمار می روند. هم چنین می توان به یکی دیگر از خصوصیات نگرش اقتدارگرا در اینجا اشاره کرد. آنان آزادی را نه در تقابل با قدرت، که در چگونگی اعمال آن بر جامعه درک می کنند. بنابراین چاره ای در برابر شان باقی نمی ماند، جز آن که به سیستم سازی روی آورند. آنان دانسته و یا ندانسته با چنین رویکردی اقدام به محدود کردن آزادی می کنند. محدودیتی که بنا بر باور آنان جامعه ناچار از پذیرش آن می باشد. بنابراین جنگ میان آزادی و قدرت جای خود را به تقابل بین سیستم های فکری موجود می دهد. سیستم هایی که هر یک مدعی هستند، که دارای تعاریف دقیقی از مفاهیم از جمله آزادی می باشند. رویکرد سیستم ساز چند گانگی را بر نمی تابد. همان چند گانگی که اساس نیاز انسان به آزادی را توجیه می کند. در هر سیستمی پندار های هواداران آن حقیقت مطلق به شمار می رود و درست به همین جهت است که هر یک از آنان به خود حق می دهد، تا برای نابودی دیگری تلاش کند. اینگونه است که در جامعه ای که همه آزادی را فریاد می زنند، اما کمتر کسی یافت می شود، تا کوشش کند دریافت دقیقی از آن به دست دهد. و این همان اتفاقی است، که ما بیست و هشت سال پیش نیز شاهد آن بودیم. حماسه ای که بسیاری به آن نام انقلاب را می دهند، نیز برای دست یابی به آزادی بود. اما نتایج حاصل از آنرا همه ما با گوشت و پوست خود لمس کرده ایم. در آن هنگام نیز کم نبودند کسانی که آزادی را فریاد می زدند. حتی آنانی که خود را آماده می کردند، تا چوبه های دار را در خیابان ها برپا کنند، نیز خود را آزادیخواه می نامیدند. پس شایسته نیست تا جامعه ای که همبستری آزادی و فریب را تجربه کرده است، باز هم در دام جدید هواداران استبداد گرفتار آید. برای خوب فهمیدن آزادی و برای رسیدن به آن چاره ای جز توسل به نیروی خود در برابر ما باقی نمانده است. ما توده ها ما زحمتکشان، ما که به نیروی خود باور کرده ایم.

 

علی فکری

15 02 2007