از چاله به چاه، از چاه به چاله!
نگاهی دیگر به بخشی از اپوزیسیون
بخش 1
کوروش
گلنام
شنبه 28 بهمن 1385 ـ 17 فوریه 2007
برای آگاهی نسل جوان
این فلسفه کسانی است که هنوز نیز می
پندارند می توانند بنام رهایی مردم ایران از چاهی که امروزدر آن گرفتار آمده اند،
آن ها را به چاله دیروز(البته در برابری با امروز، آن روزگار چاله بود) بر
گردانند. این بینش چنین می نماید که تاریخ ایران را "تاریخ تکرار خودکامگی تا
ابد" دانسته که بنا بر آن، می توان همیشه و به سادگی چرخ گردش جامعه ایران را
پی درپی به پس کشید! نیاز اجرای این کار نیز چشم پوشیدن بر همه آشفتگی ها، کمبود
ها و نابسامانی های ناشی از خودکامگی دستگاه فرمانروایی روزگار گذشته است که
انقلاب 1357 بر بستر آن روئید. کاری که
دارندگان چنین فلسفه ای در راه انجام آن با همه نیرو به کار هستند و نه سرنوشت
رژیم گذشته و نه سرنوشت و بدنامی تاریخی رژیم کنونی برای آنها درس آموز نبوده است!
این هم میهنان به این هم بسنده نکرده و چون دیده اند که آب حسابی گل آلود است و با
ارزیابی های آنها، می رود که به زودی ماهی بزرگ وطلایی "قدرت"در کف آنها
قرار گرفته شود، به ستایش و ده ها برابر بزرگ نمایی آن گذشته نیز پرداخته اند! ولی
نسل پیش از دوران انقلاب، گذشته را نه فراموش کرده است و نه می تواند در برابر
واژگونه سازی های شگفت انگیز این هم میهنان از دوران پیش از انقلاب، خاموش مانده و
دم بر نیاورد تا که یکبار دیگر مردم ایرام به مسلخ برده شوند. هیچ ایرانی آزادی
خواهی نمی تواند چنین واژگونه سازی ها را پذیرفته و بگذارد آنها که خود یکی از
مسئولان روزگار دردناک امروز و گرفتار شدن این چنینی مردم ایران به دست ملایان هستند،
به همین سادگی یکبار دیگر مردم را به کجراه بکشانند. تاریخ دردناک و سراسر
خودکامگی، خون و خشونت ایران، یک بار برای همیشه باید به پایان برسد. ما باید در
اندیشه ای بنیادی برای پایان دادن به دور ویرانگر: از چاله به چاه و با هزاران سختی
و مرارت از چاه باز هم به چاله، باشیم!
سرانجام و در این دوران پیشرفت های شتایان دانش و تکنیک، مردم ایران نیز می بایست هم به آزادی در خور
خود و هم به دموکراسی، حکومت و دولت مردانی دانا، شایسته، پاسخ گو، توانمند و
قانونمند دست یابند.
کوشش بخشی از اپوزیسیون هوا خواه بازگشت
سلطنت این است که انقلاب 1357 ایران رااز سویی ناشی از وجود خوشی و رفاه زیاد و
ناسپاسی وبی انصافی مردم ایران نشان دهد و از سوی دیگر آن را تحمیلی واز سوی
بیگانگان بنمایاند. بحثی پیش کشیده اند که این انقلاب اصلن ضروری نبوده است! گویا
انقلاب را نیز کسی برنامه ریزی کرده وجزئیات دقیق آن را نیز ترسیم می کند! آبی در
ظرفی بر آتش بگذارید. زمانی که آب به درجه جوشش رسید، می جوشد. این فرمولی است
ساده، علمی و ثابت شده. انقلاب نیز همآن درجه جوشش ناخوشنودی های اجتماعی است که
ذره، ذره به درجه بالاترین حرارت وجنبش وجوشش خود می رسد. این نیز علمی و ثابت شده
است. اگر راه جلوگیری از رسیدن آب به درجه جوشش این است که یا آتش زیر آن را خاموش
کنند و یا آبی سرد بر آن بیافزایند و یا به هر شکل از حرارت و آتش دورش کنند،
انقلاب نیز چنین است. یا به شکلی خونین سرکوب می شود تا آتشش هر چند کوتاه زمان
خاموش شود(نمونه انقلاب 1905 روسیه بر علیه تزارنیکولای دوم)، یااگر کسانی کاردان
در دستگاه فرمانروایی خودکامگان باشند، پیش از رسیدن ناخوشنودی ها به درجه جوشش و
انقلاب، کوشش می کنند که با رفرم های جدی، جابجایی قدرت به شکلی مسالمت جویانه را
فراهم کرده و میهن خود را از ویرانی و هرج ومرج انقلاب برهانند. امری که ما هم در
آفریقای جنوبی(با آن سابقه خونبار و رنجبارش) و هم پس از فروپاشی بلوک شرق، در
سرزمین های گوناگون وابسته پیشین این بلوک، شاهدش بودیم.
شما امروز ایرانی مخالف این رژیم سرکوب
گر، هوچی، فریب کار و سیاه کار را که آسیب های بسیار سنگینی به ایران و مردم آن
زده است، نمی یابید که از نزدیکی، همکاری و همراهی برای آزاد سازی ایران از بند مشتی ملای
پوک مغز تشنه قدرت که سراپای زندگیشان بر دروغ استوار است، سخن نگوید. ولی تا
زمانیکه همه ماآماده پذیرش اشتباه ها، دلیل و پاسخ به چراهای ناکامی ها و شکست های
خود نبوده و در این باره دست کم با خود رو راست نباشیم، همچنان دچار پراکندگی
خواهیم بود. در نوشته پیشین نگارنده در این باره، این نیز به میان آمد که مشکل
بزرگ بخشی از سلطنت خواهان(که کوشش و مبارزه سیاسی در راه خواست خود حق انکار
ناپذیر آنهاست و چون هر شهروند ایرانی دیگر می بایست از حق آنها پشتیبانی کرد )
این است که ما ساده وآرام گذشته را فراموش کنیم. اگر این هم میهنان گذشته را
آنچنان که بود معرفی کرده، در میان کارهایی مثبت، انبوه نابسامانی ها را نیز نشان
می دادند و بر اشتباه ها ی ویران گر دوران پهلوی انگشت می گذاشتند و می خواستندکه
همه کمر همت بسته، خود و جامعه خودرا ساخته تا دیگر به چنین رنج و گرفتاری دچار
نشده تا خودکامه و خودکامگی برای همیشه از جامعه ما رخت بربندد، آنوقت می شد به
کار و کوشش سیاسی آنها باور داشت و به آنها اعتماد کرد. ولی آیا چنین است؟
گفت و گوی خانم فرح
دیبا(پهلوی) با صدای آمریکا
گفت و گوی رادیو/تلویزیونی خانم فرح
دیبا(پهلوی) در هفته گذشته، چنان از حقیقت آنچه که در دوران شاه بر ایران رفته بود
به دور، و چنان خالی از دلیل و سند و بر خوردهای سطحی به مسائل آن روزگار ایران
بود، و چنان کوششی برای جلب توجه به رویه و نمای ساختگی و بی مایه دوران گذشته بود
که جقیقتن باور کردنش مشکل بود. چگونه ممکن است خانم فرح دیبا پس از 28 سال و پس
از آنچه بر او، خاندان سلطنت، بر ایران و مردم ایران رفت، هنوز هم بر همآن طبلی
بکوبد که روشن نیست اگر نوایش، آنچنان که ایشان به تصویر می کشد، تا این اندازه
دلنشین و جان بخش بوده است، چرا بیشترین مردم ایران از آن گریزان شده و سرانجام
نیز بیزاری خود را به انقلابی فراگیر و توده ای و سرنگونی آن خوش نوازان فرا
رویاندند؟! نگارنده در نوشته پیشین خود: "نقش گذشته در اکنون و آینده"
به روشنی یاداور شده است که اگر بینش امروز را داشت از این انقلابی که ایران را به
چنین وضعی دچار نمود، پشتیبانی نمی کرد ولی آیا به این دلیل باید ریشه های پدید
آمدن آن انقلاب را پنهان نمودو آن را بازگو نکرد؟!
خانم فرح دیبا هنوز هم پیرامون خود را
با همآن چشمی می نگرد که زمانی که شهبانوی ایران بود می نگریست و در نتیجه به دست
آوردهای همچنان نادرستی می رسد! برای آنکه آنچه در این نوَشته بیان می شود، بی
پایه و دلیل نباشد و خوانندگان گرامی ای که آن مصاحبه را نشنیده اند، تا اندازه ای
بیشتر در ماجرا قرار بگیرند، به فرازهایی از سخنان و پاسخ های ایشان در گفت وگویی
که درتاریخ شنبه 21 بهمن ماه 1358 در برنامه "میز گردی با شما"ی رادیو
صدای آمریکا زیر تیتر"ایران پس از 28 سال" انجام شده و همراه با تصویر
است،(1) آورده می شود.
ولی پیش از اینکه به نقل بخشی از گفته های خانم فرح دیبا بپردازم،
این نکته را یاد آور شوم که گرداننده برنامه آقای بیژن فرهودی در تفسیر خود به
پشتیبانی از بهشت دوران شاه، آمارهای جالبی از آن دوران ارائه داد که می توانست آه
و افسوس شنوندگان ساده انگار را فراهم آورد! برای نمونه ایشان گفت که:" ایران
زمانی دست خوش انقلاب شد که از لحاظ اقتصادی، صاحب بهترین شاخص ها در مقایسه با
دیگر کشورهای رو به رشد بود! درآمد سرانه 8310 دلار و بیکاری % 9/2 بود.".
این داستان درآمد سرانه هم از آن زمینه هایی است که حکومت های خودکامه در کشورهای
عقب افتاده، به خوبی می توانند نابرابری های گسترده اجتماعی را پشت آن پنهان
نمایند. اگر حتا درکشورهای پیشرفته صنعتی ای چون
سوئد، کانادا، انگلیس و فرضن هلند
و فنلاند و نروژ و... نیز درآمد سرانه همچنان نادقیق است و هرگر میزان اختلاف
درآمدها در میان قشرهای گوناگون مردم را نشان نمی دهد ولی آنچه روشن است این است
که با وجود نابرایری دردرآمد ها، مردم از امنیت، آزادی، بیمه های اجتماعی، دارو،
درمان، بهداشت و از همه مهمتر آموزش و مراکز آموزشی و.. بسیاری دیگر امکان های
فردی و اجتماعی درست برخوردارند و بخشی از درآمد های دارندگان درآمدهای بیشتر در
راه بهبود و رفاه همگانی بکار می رود؛
مملکت حساب و کتاب دارد؛ بخور، بخور نیست و مسئولان هر روز زیر ذره بین بوده ودر
دربرابر کارهای خود پاسخ گوی مردم وقانون
هستند. آیا کسی از پشتیبانان سرسخت رژیم پیشین وجود دارد که بتواند ارزیابی درستی
از میزان درآمد خاندان شاه، وابستگان دربار، فرماندهان بلند پایه ارتش، بازاریان و
سرمایه داران بزرگ و آنچه بنام "هزار فامیل" خوانده می شد، ارائه داده و
آن را با درآمد قشرهای کم درآمد و یا نادار جامعه آن زمان ایران برابری دهد تا
میزان اختلاف زمین تا آسمان درآمدهای آن روزی دربار و وابستگان آن با اکثریت مردم
روشن شود؟ آیا کسی از این پشتیبانان می تواند داستان پارتی بازی ها و "بخور،
بخور ها"ی از ما بهتران درآن دوران را برای مردم بازگو کند؟ آیا کسی از میان
این گروه می تواند برای مردم روشن کند که اگر ما دارای بهترین شاخص اقتصادی در
میان کشورهای رو به رشد بوده ایم، چرا نداری به ویژه در روستاه های بخش های محروم
ایران چون سیستان ـ بلوچستان، کردستان و ...بی داد می کرد. همآن سپاه دانش و
بهداشت مورد دید خانم فرح، از این فقر و بیچارگی روستاییان داستان ها ی بسیاری
داشته و بسیاری از ما به چشم خود شاهد بر این نابسامانی ها و نابرابری ها اجتماعی
به ویژه در روستاها و شهرهای کوچکتر بوده ایم. آیا خانم فرح هرگز از کوره های آجر
پزی، آلونک نشین هاو مردمان نادار و گرفتار در چنگال سختی های بسیاردر کناره شهرها
دیدن کرده بود!
پایان بخش نخست
زیر نویس:
1 ـ این گفت و گو را هم اکنون نیز می
توان در آرشیو این رادیو مشاهده کرده و گوش کنید.
از چاله به چاه، از چاه به چاله!
نگاهی دیگر به بخشی از اپوزیسیون
بخش 2
کوروش
گلنام
شنبه 28 بهمن 1385 ـ 17 فوریه 2007
سخنان خانم فرح دیبا(پهلوی)
ما مظهر خیر بودیم وآنها مظهر شر!
این از گفته های خانم فرح دیبا در باره
ملایان حاکم بر ایران است در کتابشان.
نگارنده پیش از این نیز منصفانه گفته است
که اگر بخواهیم دوران شاه و امروز را با یکدیگر برابری دهیم، دوران شاه صدها برابر
بهتر از امروز بوده است. از کارهای نیکی نیز که در دوران شاه و پدر او انجام گرفته
بود نیز یاد کرده و بیش از همه از نگاه، بینش و یک جانبه نگری های خود نیز انتقاد
نموده است. آنچه در نوشته پیشین و در این نوشته نگارنده آمده است همه بر این کوشش
استوار است که اتفاقن نسل جوان ایران هشیار باشند و بیشتر متوجه شوند که ریشه
گرفتاری های ما و انقلاب پدید آمده ازکجاست! شور بختانه همه کوشش خانم فرح دیبادر
این گفت و گو این است که از برابری بین دو رژیم گدشته و اکنون سود برده و همه
نابسامانی های دوران رژیم سلطنتی را از دید به ویژه جوانان بپوشانند. بر همین قیاس
است که خود را "خیر" رژیم کنونی را "شر" دانسته (در شر بودن
این رژیم تردیدی نیست) و می گویند:"..ایران و ایرانی 28 سال پیش کجا بودند و
امروز به کجا رسیده اند!" و در پی آن می پرسند: "ایران و ایرانی با آن
ثروت ملی و ثروت انسانی و آن تاریخ گذشته پر افتخار، اگر این انقلاب اتفاق
نیافتاده بود کجا می توانست باشد؟"
ایشان در باره برخورد شاه با پدید آمدن
انقلاب می گویدکه شاه:" تمام عمر، انرژی و هوشش را برای پیشرفت ایران گذاشته
بود و چه دلسوزی داشت از این اتفاق که افتاده.."، و ما را " از آنجائیکه
بودیم به کجا رساند و با چه زحمت هایی"!
به "جوان ها که اکثریت مردم ایران
را تشکیل می دهند" هشدار می دهد که به تبلیغ ها گوش ندهندو می خواهد که اگر
ما عیب دوران پهلوی را می گوییم حسنش را هم بگوییم. (می بینیم در همه حال سرمایه
گذاری روی بی خبری جوان ها از گذشته ای است که خود در آن زندگی نکرده و تنها
خوانده و یا شنیده اند.)
یکی از بخش های بسیار جالب توجه در گفته
های ایشان، بررسی وضع زندگی مردم در دوران شاه بود که دربخش بیشتر آن، حقیقتن حتا
یک رگه درست وجود نداشته و ندارد. توجه بفرمایید:
ایشان پس از شرحی از وضع دانشگاه ها،
دانشجویان و وام هایی که به آنها می دادند(1)، به بیان چگونگی زندگی دیگر قشر ها
پرداخته و چنین گفتند(تلاش شد همآنگونه که سخن گفته اند، آورده شود):"..وضع
کارگران و زندگیشون، وضع روستائیان و تمام توان خواهان جامعه که امکانات داشتند،
وضع درمان در بیمارستان ها بود. .. به خانم ها بر گردم؛ مراکز رفاه برای بچه
هاشون، برای سواد آموزی، مبارزه با بیسوادی در تمام ایران، زندگی روستائیان واقعن، زندگی همه خیلی بهتر بود.....کودکان
همه مدرسه می رفتند، مدرسه، تحصیلات اجباری همه مجانی بود، غذای رایگان داشتند،
کتاب های رایگان داشتند، بچه ی گدا تو شهر دیگه آدم نمی دید حتا گدای بزرگسال هم
تو شهر نمی دید. این یک همچین مملکتی آن موقع بود" و .."خلاصه لازم نبود
این اتفاق بیافتد".
راستش روشن نیست که خانم فرح چگونه می
تواند چنین چهره شیک و پاکیزه ای از جامعه آن روز ایران ارائه دهد؟ غذای مجانی
در مدارس؟ یک دورانی در آن سال های آخرین، برنامه ای بنام "تغذیه"
در مدرسه ها و دوره راهنمایی به اجرا گذاشته شد که چون من خود در آن دوران 2 سال
خدمت نظام خود را در آموزش و پرورش می گذراندم، از نزدیک با چگونگی این
"برنامه تغذیه" رقت بارکه بیشترکمی کشمش و بیسکویت و شاید گاهی میوه
بود(من خود میوه ندیدم)به خوبی آشنا و از نزدیک شاهد فضاحت آن و دزدی های کلانی که
به این بهانه از سوی روسا و ومسئولان می شد، بوده ام. این را خانم فرح "غذای
رایگان" نام نهاده است! شاید در مراکز آموزشی "عزیز کردگان" چنین
چیزی بوده باشد که من از آن بی خبر هستم. من در همه دوران تحصیل خود در ایران،
هرگز ندیده ام در مدرسه ای"غذای مجانی" داده باشند. در دانشگاه
دانشجویان کوپن ارزان غذا دریافت می کردند. ارزان اینکه اگر یک پرس چلو و خورش و
یا چلو کباب در رستوران ها آن زمان 5 تومان بود ما در دانشگاه برای آن 15 ریال می
پرداختیم که خوب کیفتش پائین تر از غذای رستوران بود. اما بازهم باید اشاره شود که
اصل موضوع، چگونگی سیستم آموزشی است که در مجموع خود از پائین ترین تا بالاترین
پایه، بسیار نا کار آمد و بدون برنامه اصولی آموزشی بود که شرح و چگونگی آن خود
داستانی دراز دارد.
ولی اینکه "گدایی" در خیابان
ها نبوده است، این هم از آن گفته هایی است که یک مو حقیقت در خود ندارد! از خانم
فرح باید پرسید که اصولن ایشان زمانی که شهبانو و به قول خود "ملکه
ایران" بوده اند، حتا یکبار تنهایی و بی خبر نگهبان ها و مأموران ساواک به
خیابانی در ایران رفته است؟ نگارنده از زمانی که خود کودکی دبستانی بوده است و تا
آنجا که بیاد دارد، هر روز گونه های ریز و درشت گدایان و دیگر مردمان بی چیزرا در
همه جا می دیده است. امکان دارد که خانم فرح از ایران دیگری سخن می گویند که دست
کم من یکی آنرا نمی شناسم!
ایشان از دیگران(دولتمردان وکارگزاران
دوران شاه) می خواهد که نکته های مثبت را بگویند:" بیائیم بگوییم با شهامت،
جرأت و با اسم و رسم.." اما چرا شهامت تنها برای گفتن "نکته های
مثبت" که در برابری با نکته های منفی، کاهی بوده است در برابر کوهی! چرا
ایشان نمی خواهد که این دولت مردان که اتفاقن در بتن ماجرا بوده اند، شهامت داشته
باشند و حقیقت را بگویند چنانکه یکی از آنها(آقای پرویز راجی، آخرین سفیر رژیم
سلطنتی در لندن) که در این گفتگو تصویر و صدایش پخش شد، با شهامتی ستودنی در باره
قربانی کردن هویدا وسیله شاه گفت. او پس از تاکید بر درستکاری و لیاقت هویدا چنین
گفت: "..من فوق العاده متاسفم که اعلیحضرت به خاطر نمیدونم نجات تاج تخت
خودشون صلاح دیدند این مرد را ناجوانمردانه باش رفتار کنند. این نوع قربانی دادن
ها به هر صورت هیچ وقت تاج و تخت کسی را نجات نمی دهد. کاری که می کند بر عکس
تزلزلی در عزم سایر خادمین به وجود می آورد.."
ـ
چون همیشه همه کاسه، کوزه ها بر سر روشنفکران می شکند و این روشنفکران هستند
که به گفته ایشان نخست به انقلاب پیوسته اند و گفته اند"رهبر خمینی" و
"روستائیان و کارگران آخرین کسانی بودند که به این بلبشو پیوستند"! این
که خانم فرح چنین آگاهی دقیقی راازکجاآورده اند، روشن نیست ولی من می توانم به
جرأت بگویم که دست کم من در میان دوستان پیرامون خود کسی را ندیدم که خمینی را
رهبر خود بداند. پشتیبانی روشنفکرانی که من می شناختم و تا آنجا که من خبر دارم،
از خود انقلاب بود نه خمینی و دسته های اوباشی که همه جاسر برآوردند. پشتیبانی بخش
گسترده روشنفکران در ماه وسال های آغازین پس از برافتادن رژیم سلطنتی هم دردرجه
نخست توهم آنها در باره آزادی ای که قرار بود به دست بیاید، وعده های تو خالی
خمینی، مبارزه با "امپریالیسم" و در رأس آن آمریکا بود نه چیز
دیگر! آن روشنفکران مسئولی که در دوران
رژیم پیشین (و رژیم کنونی نیز) از سوی رژیم و نیروی امنیتی اش ساواک زیر پی گرد،
آزار، دستگیری، شکنجه و کشتار بودند(2) و هر چه بودند و حتا اگر روش نادرستی هم
داشتند ولی به هر رو دل سوختگان مردم و جامعه خود بودند و جز آزادی و پیشرفت جامعه
هدف دیگری نداشتند، امروز نیز که آن رژیم به دلیل ناراستی های خود بر افکنده شده
است، بازهم مورد یورش پشتیبانان همآن رژیم هستند! چرا خانم فرح هرگز به خفقان درجامعه آنروز و اینکه هیچ حزب، دسته
و گروه غیر دولتی اجازه کار و کوشش در میان مردم نداشته و حتا یک روزنامه و نشریه
آزاد و مستقل که بتواند بحث و گفتگوهای سازنده ای را در جامعه دامن بزند و سیاست
های نادرست حکومت را زیر پرسش ببرد و از دست ساواک نیزجان سالم بدر برد، به میان
نیاورده و سخن نمی گویند؟
خانم فرح دیبا در این گفت وگو اشتباه
دیگری نیز می کند و گله می کند که چرا آن روزها همه حمله می کرده و از رژیم ایران
انتقاد می کردند ولی در باره این رژیم "آیا موقع این نرسیده که بگیم چه می
کند؟ این کشتار زندانیان، سنگسار کردن ها، این همه کشتار جوانان در این مملکت چرا
سؤال نمی کنند؟" ! " آیا ایشان از این همه محکومیت های هر روزه و انبوه
اعتراض ها به رژیم اسلامی چه از سوی ایرانیان و چه از سوی جهانیان کمترین خبری
ندارند!
زمانی که از ایشان در باره "جشن
های 2500 ساله" و آن بریزـ بپاش های کلان پرسیده می شود، چنین می
گویند:"واقعن منتقدین خیلی بی لطف تشریف دارند. پادشاه فقید تمام عمر و
زندگیش رو برای پیشرفت ایران گذاشت. دیگه به هر صورت هر چقدر هم حالا نمیگند، شاید
جوان های امروز ندونند ولی آقایون که می دونند. پادشاه، ایران را از کجا به کجا
رسوندو موقعی توی کوچه وبازار وبه میان مردم می رفت، برایش چه می کردند! یا خود
بنده که می رفتم از این روستا به آن روستا مردم چه می کردند! واقعن باید بگم، الان
باید بگم که تو کوچه وروستا و بازار می دیدم انصافشان بیشتر از این آقایون روشنفکر
بود. به هر صورت ایران، پادشاه یک جشنی را می گرفت. جشن 2500 سال تاریخ ایران، جشن
کوروش کبیر.... بعد از 2500 سال ما اجازه نداریم جشنی بگیریم! یادشان رفت چقدر
مدرسه ساخته شد، چقدر جاده ساخته شد و چه کنفرانس ها در دنیا راجع به تاریخ ایران
بود، چه قدر کنفرانس و... یکی از هم وطنان شیرازی می گفت: یاد آن روزها بخیر که
همه صف می کشیدند بیان شرفیاب شن حضور شاه، حالا یک رئیس مملکتی نیست که بیاد
مملکت با ما سلام علیک کند"(3)
"پادشاه فقید" را همه بیاد
دارند که سفر زمستانی اش به سویس قطع نمی شد. جشن های پر خرج دربارش قطع نمی شد.
حاکم مطلق العنان بود، هر تصمیمی را او می گرفت و هر چه می خواست می کرد(واقعن
خیلی زحمت می کشید و از جانش مایه می گذاشت!) و حقیقتن وقتی به میان مردم می رفت
مردم چه می کردند! خانم فرح کدام مردم را می گوید؟ چه کسی بیاد دارد که برای ورود
شاه به جایی از مدت ها پیش از آن تدارک دیده نشده و ساواک همه جا را کنترل و بررسی
نکرده و همه جا را اب و جاروه نکرده باشند؟ چه کسی بیاد دارد شاه و خانم فرح سرزده
به میان مردم رفته باشند مگر اینکه از پیش صحنه سازی نشده باشد. هر کس که می
تواندبیاید و ثابت کند ونشان دهدکه شاه و فرح حتا یک بار خود آزادانه و بدون هراس
به میان مردم رفته اند! خانم فرح آن روستاییان که شما می دیدید خود بهتر می دانید
که چگونه دست چین می شدند. و تازه مگر چیز عجیبی است که مشتی مردمان زحمتکش و بی
چیز روزی بشنوند که شاه و ملکه مملکت به شهر و یا روستایشان آمده و گرد آیند که
این 2 موجودآسمانی و از ما بهتران را ببینند!
ایشان در باره ثروت شاه و پولی که به در آورده اند می فرماید"..
بدونند که این کاملن دروغه..." ولی خانم فرح روشن نمی کند که پس در این 28
سال زندگی پر هزینه خود، خانواده وسفر های همیشگی به کشورهای گوناگون را از کجا
آورده و چگونه تامین کرده است؟ ایا ایشان در این سال های دربدری یک روز کار کرده
است؟
یکی از جالب ترین و شگفت انگیزترین بخش های گفته های ایشان جائی بود
که گله می کردند که ما از خیلی ممالک بهتر بودیم حتا در منطقه و "..ما را فکر
کنید یک بوم(تابلو) سفیدی بود که هر چیز سیاهی روش بزرگ می شد و این ها که الان سر
کار هستند یک بوم سیاهند که هر نقطه ای روش سفید می شه! ای بابا! آن روز ما را
مقایسه می کردند با سوئد و نروژ، امروز با عقب مانده ترین ممالک!"
نخست اینکه امروز هیج رژیمی به اندازه "جمهوری" اسلامی از
سوی سازمان های گوناگون جهانی محکوم نشده است و روزی نیست که بد نامی تازه ای بنام
آن ها ثبت نشود، و دیگر اینکه خانم فرح با برابری ایران آن دوران با سوئد و نروژ
حتمن خواسته اند شوخی کنند و یا اینکه اصولن کمترین آگاهی از شیوه حکومت و گونه
زندگی در سوئد ندارند تا آن تفاوت های زمین تا آسمانی دوران شاه(از امروز که به
هیچ وجه نمی توان سخنی گفت) با آن را دریابند. نقش قانون، پارلمان و نمایندگان آن
در سیستم سلطنتی سوئد، آزادی های فردی و اجتماعی گسترده، پیشرفت های بی اندازه در
دانش و تکنیک که نتیجه برنامه ریزی های درست و بسیار حساب شده و کاربرد درست
سرمایه های ملی است نه ریختن به حساب های شخصی، سیستم آموزشی ـ تربیتی ـ بهداشتی
بسیار پیشرفته و پاسخ گویی باور نکردنی مسئولین دولتی در برابر مردم نسبت به
کارهایی که انجام می دهند و بی قدرتی مطلق شاه که تنها به عنوان یک سمبل است که
اجازه دخالت در هیج یک از کارهای سیاسی ـ اقتصادی ـ نظامی را ندارد، مورد هایی است
که حتا به خواب مردم ایران هم نمی آید چه رسد که کسی بخواهد چه گذشته دوران شاه و
چه امروز ایران را با آن برابری دهد! این نشان می دهد که خانم فرح دیروز بی خبر
بوده اندو یا خود را به بی خبری می زده اند و امروز نیز با همه امتیاز هایی که
زندگی در دموکراسیهای غربی برایشان داشته است، دوست دارند همچنان درآن رویاها و
درآن بی خبری ها و یا خود را به بی خبری زدن ها بمانید!
نه خانم فرح دیبا! با این حساب شما از
تاریخ نیاموخته اید. به پیرامون خود نگاه
کنید! چاپلوسانی که بوی کباب شنیده اند از هم امروز دست بکارند.
"شهبانو"، "شهبانوی گرامی" از دهانشان نمی افتد. تعظیم می
کنند و برای آن گذشته ای که سران کشورها صف می بستند که شرفیاب حضور شاهنشاه
آریامهر، بزرگ ارتشتاران شوند، و ایران هم پای کشورهایی چون سوئد و نروژ بوده است،
آه می کشند و اشک می ریزند وشما را خیلی غصه دار می کنند! راستی خانم فرح چرا
کسانی چون خمینی و یا دسته های اوباشی که در رژیم شما نیز به موقع از آنها استفاده
می شد(از سران ساواک، اگر هنوز هستند، بپرسید تا توضیح کاملی خدمت شما بدهند) در
سوئد و نروژ که هم پایه حکومت شما بودند، پیدا نمی شوند؟ آن جامعه پیشرفته هم پا
با سوئد و نروژ، چرا تا این اندازه دچار خرافه های مذهبی، کم سوادی و بیسوادی بود
که چندآخوند بی دانش و هوچی بتوانند چنین مردم را به بیچارگی وگرفتاری بکشانند؟ این زیر ساخت ویرانگر در جامعه ایران
با آن همه پیشرفت ها در نتیجه سیاست های داهیانه شاه، از کجا آمده بود؟ آیا دشمنان خروار خروار آن را در سرزمین ایران
وارد کرده و کاشته بودند و شما بی خبر سرگرم برگزاری جشن های خود بودید؟
خانم فرح ما یک بار دیگر از این چاه به
چاله گذشته باز نخواهیم گشت بلکه کوشش می کنیم که به این روند پایان دهیم!
زیر نویس:
1 ـ که این بخش درست است، و ما خود از
سال دوم دانشگاه وامی 100 تومانی دریافت می کردیم و گونه دیگر و یا به مقدار
بیشتری از این وام ها نیز بود.ولی آنچه که ایشان هرگز اشاره نکرده و نمی کند، یکی
وظیفه ای است که یک حکومت و دولتش بر عهده دارند که می بایست به مردم خدمت کنند و
انجام وظیفه دیگر منت نهادن بر مردم ندارد؛ و دیگر اینکه وضع اسفناک آموزشی به طور
کلی و به ویژه در دانشگاه ها بود که بحثش زمان ویژه خود را می خواهد.
2 ـ حتا کتاب "گاواره بان"
محمود دولت آیادی را که حکایتی از سرباز گیری دوران شاه در روستا ها بود را می
بایست پنهانی خوانده و اگر ساواک فرضن به خوابگاه دانشگاه هجوم می آورد، آن را در
هفت سوراخ پنهان کنند! این کتاب استادانه، داستان دردآور هجوم ژاندارم ها به
روستاها برای سرباز گیری با زور و فشار را، که به همین دلیل آن را در بسیاری روستا
ها "اجباری" می نامیدند، به تصویر کشیده است و در همآن حال نشان داده
است که این "اجباری" چگونه با
چپاول همآن ناچیز روستاییان، مرغی و خروسی نیز همراه بوده است وژاندارم ها چه
قساوتی به خرج می داده اند. جنبه دیگ این کتاب نقش پسران در زندگی روستائیان بی
چیز است که از دست دادن آنها به مدت 2 سال، معنایی جز ناداری و رنجی ده ها برابر
بیشتر برای آنها نداشته است. درد و رنج زندگی این روستائیان کجا و تفسیرهای خانم
فرح دیباکجا!
3 ـ راستی اکنون که خانم فرح یادی
از سخنان آن هم میهن شوخ طبع شیرازی (چون
حتمن شوخی کرده است) را کردند، خوب است از فرصت استفاده کرده و از ایشان بخواهم
اگر ممکن است به خانم اشرف پهلوی هم همآن گونه که به دیگران توصیه می کنند، بگویند
که با شهامت ماجرای به آتش کشیدن و سوزاندن هم میهن دیگر شیرازی ما، روزنامه نگار
میهن پرست "کریم پور شیرازی" را که تنها گناهش افشای فساد های دربار و
شخص خانم اشرف پهلوی بود را نیز به اگاهی مردم برساند.