پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵ - ۱۵ فوريه ۲۰۰۷

غم جنگ

 

زمزمه های جنگ

از دیوارهای چهل ستون سرزمینم جاری ست

هنگام،

که غرّش بمب ها

شادی عشق را

در کوچه پس کوچه های زندگی

به خون بنشانند.

 

چکمه پوشان

می رسند از راه

تا عشق را به مسلخ

بکشانند

و زمزمه های عاشقانه زندگی را

که از چشمان کودکان می تراود

بکوبند.

 

سرزمین من

که قلب توست

دیرگاهی ست

تسمه های خون بارش

بر آواز های عاشقانه من

بر سمفونی آزادی که از قلب تو

جاری ست

بر موج کوب های عشق گره می بندند

و می زنند شلاق بر جان جهان دلم.

 

غم جنگ

بر سطح واژه عشق

محبت را

از چشمان من

از قلب تو

که جاری ست

و شوق زیستن را

می رباید.

 

نگرانم،

نگران چشمان کودکی که

بر سفره خالی زندگی شان

بازی کودکانه اش را

با اضطراب

در انتظار آواز جنگ

تجربه می کند.

 

غم جنگ

می زند چنگ

بر دل من

بر قلب تو

و بر می آشوبد

نبض سرزمینم را

که عاشقانش

شوق زیستن را

عشق می ورزند.

 

 

 

ی. صفایی

 

31 ژانویه 2007