واهمه از كمدی غولها
در پاسخ به مقاله بازگشت كمیك به
غولها
مرتضی اصلاحچی
Morteza_che@yahoo.com
همواره در عرصه
سیاست برای شناخت یك جریان و پی بردن به وضعیت آن می توان از موضع گیری های
مخالفان آن استفاده كرد. طبیعی است كه هرگاه جریانی حركت پیش رونده خود را شدت
بخشد حجم حملات مخالفان و دشمنان نیز تشدید می شود وتجربه اثبات كرده در اكثر
مواقع جریاناتی كه قافیه را در عرصه عمل باخته اند در عرصه نظر تلاش می كنند تا این
خسران را جبران كنند اما از این حقیقت غافلند كه تئوری و نظریه علی الخصوص در عرصه
اجتماع از خلا پدید نمی اید بلكه ارتباط تنگاتنگی با واقعیت اجتماعی دارد و همواره
تئوری های اجتماعی از دل معادلات عینی و واقعی مبارزات اجتماعی بیرون می آیند بدین
سان است كه جریانات مغلوبه در عرصه عمل نمی توانند در عرصه نظر موفقیتی حاصل كنند
چراكه اگر تئوری آنها به معنای واقعی كلمه راهگشا بود برتری خود را در عرصه واقعی
به اثبات می رسانید. البته نباید به این مسئله ساده انگارانه نگاه كرد چراكه پیشروی وپیروزی یك جریان سیاسی صرفا مربوط به درستی تئوری نیست
(در اینجا
منظور از درستی ابدا به معنای حقانیت نمی باشد) و چگونگی اجرای این تئوری ها نیز نقشی مهم به اندازه خود تئوری بر
عهده دارد البته نباید از وضعیت و چگونگی عملكرد مخالفان و دشمنان كه تاثیر بر وضعیت
یك جریان دارد نیز غافل شد.
باری حملات روز
افزون جریانات مختلف به چپ رادیكال از این منظر خود نشانه ای بر قدرت این جریان
است و انبوه موضع گیری های هیستریك علیه این جریان نقض غرضی است كه حكایت از استیصال
مخالفان چپ رادیكال در عرصه عمل دارد كه به گوشه تاریك ذهن خود خزیده اند تا
بتوانند هر از گاهی از این نهانگاه سنگی پرتاب كنند تا اكنون كه نمی توانند جلوی
حركت این جریان را بگیرند لااقل خللی در آن وارد كنند.
مقاله بازگشت
كمیك به غولها از اقای هاشم باروتی كه در سایت ملی-مذهبی منتشر شد یكی از انبوه این
نقدنامه هاست كه علیه جریان چپ رادیكال نگاشته شده است. نگارنده تلاش كرده تا با
استفاده از گفتمانی هابرماس –هرمنوتیكی این مطلب را القا كند كه اكنون با خلق
گفتمان های جدید بازگشت به ماركسیسم- لنینیسم امری مضحك به نظر می رسد. هرچند نظام
تحلیلی این مقاله قدری مشوش و از هم گسیخته به نظر می رسید و مقاله تا حدودی گذری
به هر كوچه بود اما نوع تحلیل و نظر گاه نقد ایشان امید بخش بود كه در اینده بتوان
شاهد مقالات تحلیلی تر با انتقادات بنیادی تر نسبت به جریان چپ رادیكال از طرف این
جریان فكری بود . این مسئله مورد استقبال ماست چون همواره نقدهای برون گفتمانی
نقاطی را روشن می سازند كه نقد درون گفتمانی غافل از آن است.
نگارنده رجوع
دانشجویان به ماركسیسم-لنینیسم را كمیك تلقی كرده و تلاش نموده با اینگونه مطرح
كردن گرایش دانشجویان به این جریان ، چپ رادیكال را تخطئه كند البته هرجی بر ایشان
وارد نیست چراكه توهین وتمسخر جزو ذاتی ادبیات سیاسی ما به شمار میرود و مقاله ایشان
در قیاس با فحش نامه هائی كه لیبرالهای پرو امریكا علیه ما منتشر می كنند كاملا
مودبانه است از طرف دیگر ما خوشحال می شویم كسانی كه غصه وادادن در عرصه سیاسی را
در دل دارند با نظاره كمدی غولها لحظه ای شاد شوند.
باید به این
نكته اشاره كنم كه باز تولید مجدد چپ از سوی فعالین دانشجوئی نه از سر تفنن كه
برآمده از بطن تحركات اجتماعی در كشور است، مبارزات اجتماعی اینگونه ایجاب می كند
كه دانشجویان مجددا بیرق جریان چپ را كه به مدد قلع وقمع یك نسل از فعالین این
جنبش به زمین افتاد بلند كنند و با آگاهی از هزینه های فراوان پرچم جنبش اجتماعی
طبقه كارگر را در دست بگیرند.
هدف از نگارش این
مقاله بیان نكاتی پیرامون دو بحث خلق مدل بومی و اعمال مغایر منافع ملی چپ بود اما
از ابتدای نگارش حاشیه به علت اهمیتی كه داشت متن را تحت تاثیر خویش قرار داد.
آقای باروتی در
مقاله خویش اشاره به خلق مدل بومی با توجه به دو مقوله زمان ومكان كردند و
روشنفكران ترجمه ای (بخوانید چپ) را متهم كردند كه با پرداختن به جریانات دم دستی
كه ارتباطی با فرهنگ و سنت ایرانی ندارند نمی توانند تاثیری بر سیكل معیوب دموكراسی
داشته باشند. بدون در نظر گرفتن این نكته كه قسمت اعظم مقاله ایشان ملهم از ترجمه
همین روشنفكران ترجمه ای عمدتا چپ بود بر این نكته كاملا بدیهی صحه می گذاریم كه
برای تبیین سیاست های راهبردی توجه به شرایط زمانی-مكانی كاملا ضروری است اما این
بدان معنا نیست كه نمی توان ونباید از تجربه ها، تاكتیك ها و استراتژی های دیگران
استفاده كرد چراكه مدل های سیاسی می توانند به وسیله مطالعات تطبیقی و یا در نظر
گرفت شرایط مشابه در دو زمان ومكان متفاوت راهگشا باشند بنابراین بیان این مسئله
كه چون یك جریان برآمده از فرهنگ وسنت یك جامعه نیست نباید بدان پرداخت امری غیر
قابل پذیرش است البته باید به این نكته اشاره كرد كه از نظر چپ ، یك جریان سیاسی
برآمده از طبقات اجتماعی با جهارجوب اقتصادی خاص است نه برایند روبناهای فرهنگی.
از طرف دیگر با
مطالعه تاریخ معاصر ایران می توان مثال نقض های فراوانی آورد كه این نكته نظر را
به چالش می كشند، می توان به جریانات چپی اشاره كرد كه هرچند به زعم نگارنده مقاله
مذكور ارتباطی با فرهنگ ایرانی نداشتند و مدل بومی نبودند اما توانستند تعداد قابل
توجهی از مردم را با خود همراه كنند. به این مسئله نیز باید اشاره كرد كه می توان
از جریانات بومی ای نیز یاد كرد كه اگرچه بنیان خود را بر اندیشه های ملی و مذهبی
مردم قرار دادند اما نتوانستند كوچك ترین ارتباطی با توده مردم برقرار كنند و
نظرات آنها از حد حلقه های روشنفكری خارج نگشت كه این مسئله آفتی بزرگ برای جریانانت
سیاسی است ( باید از این نوگرایان دینی پرسید كه اندیشه های ایشان تا چه اندازه
توانسته است باورهای ارتجاعی و خرافی مردم را تغییر دهد؟ ). از منظر سیاسی نیز اینان
صرفا در دوره ای خاص و در شرایطی كه دیگر جریانات آلترناتیو حضور نداشتند توانستند
اندكی سمپات به دست اورند و به محض به وجود آمدن جریانات دیگر به خوبی دریافتند كه
توان رقابت با انها را ندارند.
نكته دیگر كه
اقای باروتی به صورت یك جمله به آن اشاره كرد این بود كه عملكرد جریان چپ در بسیاری
مواقع مغایر منافع ملی بوده است. برای باز كردن موضوع ابتدا باید گفت كه منافع ملی
چیست.
به زعم فعالین
چپ اصولا مردم صرفا بدین خاطر كه در یك محدوده جغرافیائی در كنار هم زندگی می كنند
منافع مشترك ندارند بلكه منافع بستگی به طبقه اجتماعی افراد دارد، نمی توان هیچ پدیده
كلانی را در نظر گرفت كه منفعت و ضرر یكسانی برای طبقات مختلف داشته باشد. بنابراین زمانی كه بحث مبهم و كاملا ذهنی
منافع ملی به میان می اید باید این سوال را مطرح كرد كه منافع ملی برای كدام طبقه
از مردم؟ در اینصورت است كه می توان به صورت علمی به بحث پرداخت.
این امر كاملا
طبیعی است كه همواره سیاست ها و موضع گیری های یك جریان سیاسی به نفع یك طبقه و به
ضرر طبقه دیگر بوده است و از آنجا كه سیاست های ضد سرمایه داری جناح چپ بر علیه
سرمایه داران حاكم بوده است چپها همواره متهم به عمل خلاف منافع ملی بوده اند.
برای روشن شدن
مسئله اشاره به این نكته خوب است كه در حال حاضر جمهوری اسلامی دستیابی به انرژی
هسته ای تحت هر شرایطی را منفعت ملی می داند و هرآنكس كه مطلبی در انتقاد به سیاستهای
جمهوری اسلامی در اینباب بیان كند خلاف منافع ملی حركت كرده است حال اینكه بسیاری
از فعالان سیاسی پافشاری جمهوری اسلامی بر این مسئله را خلاف منافع ملی می دانند.
حال كدامیك له و كدامیك علیه منافع ملی است؟ و اصولا معیار عمل مطابق منافع ملی با
چه مولفه هائی تعریف می شود؟
بنابراین بیان
این مسئله كه عملكرد چپ خلاف منافع ملی بوده است به اندازه خود مقوله منفعت ملی بی
معنی است چون اصولا سیاست های اثر گذار بر منافع دو طبقه ولو اینكه در یك واحد
جغرافیائی باشند متفاوت اند و اگر احیانا دو طبقه به صورت مقطعی در یك امر مشخص
نفع مشترك پیدا می كنند این صرفا گذراست و این امر نمی تواند حاكی از منافع دائمی
و مشترك این طبقات باشد. بیان این نكته كاملا الزامی است كه برخی جریانات به ظاهر
چپ كه اقای باروتی عمل انها را مغایر منافع ملی در نظر داشتند از نظر فعالین چپ
مطرودند البته نه بدین خاطر كه خلاف منافع ملی!!! عمل كردند بلكه به این خاطر كه
به جنبش اجتماعی طبقه كارگر خیانت كردند.