پیام
هستی کولی ها....

manzarhossini@yahoo.com
این شعر را با صدای شاعر بشنوید
اگرآمدی
بهار را بر شانه های هجرت پرستوها بنشان
برایم بیا ر
بوی کاه گلی پشت بام ها،
کلون های خسته درها
که از ازدیاد مصرف
فرسوده می شوند.
اگر آمدی
بیان منقلب چهره ها را
در ازدحام میدان توپخانه
و تکیه گاه شانه ای ناشناس را
برایم بیار.
اگر آمدی
نور را بیار
تا حضور فشرده تاریکی را روشن کند،
قبیله تشنگی کویر را بیار
تا در رطوبت جاودانه حیاط
سیراب کنم.
می گویند:
پیام هستی کولی ها
بی ریشگی ا ست
و کولی ها
در تکرار کوچ شان
هستی را از جایی به جایی دیگر می برند.
اگر آمدی
پیام هستی بی ریشگی کولی ها را بیار
تا در کنار بی ریشه گی ام
چادر زنند.
اگر آمدی
برایم آیینه ای جادویی بیار
تا منظر هفت تبارم را در آن
به تماشا بنشینم.
اگر آمدی
تکه ای خورشید،
سبدی ستاره،
و خورجینی از الفبای گرم بیار
تا تن سرد واژه ها را گرم کنم.
آه !
راستی بیاد داشته باش
اگر آمدی
از بلندی های کوه قاف
پرهای جادویی سیمرغ را بیار
تا بال های پرواز من شوند.
اگر آمدی
تکه ای خورشید،
سبدی ستاره،
آیینه ای جادویی،
و خورجینی از الفبای گرم
از شرق بیار.
کوله بار هستی من
حتی سبک تر از
خاکستر هندو یی است
که به گنگ پاشیده می شود....
اگر آمدی
خورشیدی بیار
سایه ام
می میرد...........
منطر حسینی/
کپنهاک