سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۵ - ۱۳ فوريه ۲۰۰۷

لب ریخته های باخت

بهمن

 

بر صخره های کدامین ساحل
موج کوب می شوی؟

بر قله کدامین آتش فشان

ققنوس ره گم کرده ای؟

توآشیان نداشتی؟

می دانم که داشتی؟

تو بر چنار های سر به فلک کشیده خانه ات،

نوزاد ها را آماده پرواز نمی کردی؟

زبان گنجشک های سایه افکن ِ همه سر زمینت،

تورا با انوار خورشید، آشنا نمی کرد؟

تو عشق را می شناختی،

نمی شناختی؟

آنکه همه این ها را از تو ربود " رستم " بود؟

که توا نست تو را چنین خوار به زیر بکشد؟

و تو یارا نشدی.

پس هزاران سال، " صلا " داد نت چه بود؟

بوزینه ها که این همه توان ندارند؟

خانه های دست ساز شنی بر ساحلها

 شهرک های ساخته شده از " مهره " ها

و عمارات رفیع " کارتنی " هم بدین:

  آسانی...سادگی...و فوریت...

از هم نمی پاشند.

تو ای موج کوب شده ی همه ی صخره های عالم،

ای ققنوسی که به خاکستر نشینی خو کرده ای

همراه با همه عشقت،

چنار ها، زبان گنجشک ها، و همه افراشتگان دیگر را

چرا به بوزینه ها وا گذاشتی؟

می دانی که تیمچه عشق و خنده را در سر زمین آفتاب

تعطیل کرده اند؟

آه....

بجایش چه کالاهای غمناکی را به طناب کشیده اند

و بر پیشخوان نهاده اند....

----------------------------- محرم امسال