هاشم آقاجری در پاريس:

گفتمان جمهوريت بی‌شک متعلق به روشنفکری دينی است

 

 

خبرگزاری دانشجويان ايران - آقاجری با بيان اينکه امام خمينی(ره) به بيان و تبيين گفتمان جمهوريت ‌پرداخت، گفت:«اين گفتمانی است که با آن سلطنت کنار می‌رود و جمهوريت می‌آيد و در ذيل اين جمهوريت تمام مفاهيم مدرن مثل آزادی، برابری، دموکراسی می‌آيد و آن گفتمان بی‌شک متعلق به روشنفکری دينی بود که خودش را تداوم تکامل يافته مشروطيت می‌ديد

به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجويان ايران(ايسنا)، دکتر سيدهاشم آقاجری که به دعوت موسسه فرانسوی «جهان ايرانی» وابسته به مرکز تحقيقات عالی فرانسه در محل دانشگاه پاريس ۳ (سوربن جديد) درباره‌ی ميراث مشروطه سخنرانی می‌کرد، بررسی تاريخ مشروطه را منوط به بررسی ادوار و رويدادهای تاريخی قبل از آن واقعه دانست و گفت:« جامعه ايرانی قرن نوزده ميلادی وارث تجاربی بود که در قرن نوزدهم با آن رويارو شده بود، به خصوص ايران عصر صفوی و در دورانی که می‌توان آن‌را آخرين دوره رشد و شکوفايی ايران در چارچوب تاريخ کلاسيک اين سرزمين نامگذاری کرد. قرن شانزدهم و هفدهم ميلادی قرنی است که ايران بالفعل در نوعی توازن با جهان پيرامون خودش به‌سر می‌برد، لذا ما مساله‌ای به نام وابستگی سلطه خارجی استعمار يا از اين قبيل که بعدها به‌خصوص در قرن نوزدهم با آن روبرو هستيم را نمی‌بينيم

اين استاد دانشگاه، با اشاره به ايران اواخر قرن هفدهم، افزود:« در اواخر قرن هفدهم ما در دولت شاه عباس شاهد بازتوليد ساختاری سياسی هستيم که اين ساختار سياسی، ساختار مسلط بر جامعه ايرانی و بخش اعظم از تاريخ خودش بود. نظام سلطنتی که به قول «وبر» می‌توان از آن به نظام پاتريمونيالی نام برد. نظام شه - پدری با نوعی سلسله مراتب، از بالا رأس هرم که شاه باشد تا پايين، نظامی که نه تنها يک نظام سياسی بود بلکه يک نظام اجتماعی هم بود که عدل يا مفهومی از عدالت را همان عدالت پاتريمونيال، عدالت سلسله مراتبی است در درون خود داشت

اين فعال سياسی، در بررسی زمينه‌های شکل‌گيری انقلاب مشروطه، گفت:« ما در گفتمان پيش از مشروطيت به‌خصوص در قرن هجدهم ايران چيزی به نام آزادی نمی‌شناسيم. زيرا اساسا اين مفهوم در انديشه متافيزيکی و سياسی- اجتماعی ايران مفهوم معناداری نبود. البته ما يک ميان پرده‌ای در تاريخ ايران داشته‌ايم که اين ميان پرده، ميان پرده دوران اوليه اسلامی است. تعاليم پيامبر اسلام(ص) و تا حدودی خلفای راشدين ما با نوعی با مفهموم آزادی تحت عنوان حريت، تحت عنوان حقوق مومنان، حقوق امت برای انتقاد و نظارت بر قدرت سياسی برای مشارکت در قدرت سياسی از طريق بيعت روبرو هستيم، اما اين ميان پرده‌ای گذراست

آقاجری، سياه‌ترين و منحط ترين دوره تاريخ ايران را قرن هجده ميلادی دانست و ادامه داد:« اين دوره حتی به مراتب سياه‌تر از دوره‌ای است که مثلا مغول‌ها به ايران حمله کردند. در اين قرن ايران در حالی از نظر سياسی، اجتماعی و اقتصادی دچار فروپاشی می‌شود که اروپا زمينه‌های انقلاب هم از نظر سياسی که انقلاب فرانسه است و هم از نظر صنعتی که انقلاب صنعتی قرن نوزدهم هست را تدارک می‌بيند. وقتی ما وارد قرن نوزده می‌شويم شاهد يک اروپای انقلاب کرده و نوسازی شده‌ای هستيم که هم از طريق کالاها و نظام سرمايه‌داری و هم از طريق ارتش و کشتی‌های توپ‌دار و پديده مستعمره‌سازی می‌رود که دنيا را به تسخير خود درآورد. در مقابل شاهد ايرانی هستيم قيبله‌ای و به شدت از نظر جمعيت شناختی و سياسی و اجتماعی عقب مانده

اين استاد دانشگاه، به بررسی وضعيت ايران با ورود به قرن نوزده ميلادی پرداخت و گفت:« قرن نوزده ميلادی مسائلی را در دستور کار جامعه ايرانی قرار می‌دهد که پس از تلاش‌های بسيار زياد اصلاح‌طلبانه توسط نخبگان ايرانی، در درجه اول نخبگان ديوان‌سالارانی که در درون حکومت قاجار بودند و می‌کوشيدند با اصلاحاتی ساختار ديوانی و نظام اداری و به تبع آن اقتصاد، سياست و جامعه ايرانی را نيرومند بکنند تا بتوانند در مقابل قدرت‌های مهاجم از ايران دفاع کنند، اما نهايتا تمام آن تلاش‌ها و کوشش‌ها به شکست منجر شد. کوشش‌هايی که در واقع بيانگر نوعی رفورم از بالا بود. رفورم از بالا که در اقدامات کسانی مثل ميرزا تقی خان اميرکبير و پيش از او ميرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی و بعد از او به‌وسيله ميرزا حسين خان سپه سالار(امين الدوله) تا سال‌های پايانی حکومت ناصرالدين شاه و تا سلطنت مظفرالدين شاه کم و بيش ادامه داشت نهايتا به بن بست رسيد

وی، تصريح کرد:« انقلاب مشروطيت از يک نظر مأيوس شدن از اصلاحات از بالا و معطوف شدن از دگرگونی از پائين بود. انقلاب از پائين برای به انجام رساندن رسالتی و حل مسائل و ضرورت‌هايی که در قرن نوزدهم در دستور کار جامعه ايران قرار گرفته بود. نخست اينکه اين جامعه احساس خطر نسبت به قدرت خارجی پيدا کرده بود. تجربياتی که ما در قرن نوزده داشتيم چه در جنگ‌های ايران و روس و چه در جنگ هرات و جداشدن شهرهايی در مرزهای شرقی کشور ما توسط امپراطوری انگلستان و متحدان و وابستگان ايشان در هرات و کابل و بهم خوردن نفوذ عميق اقتصادی قدرت‌های بزرگ آن زمان همچون روسيه و انگلستان در اقتصاد ايران، نابودی تتمه اقتصاد سنتی بومی در دوره به‌ويژه ناصرالدين شاه به‌واسطه آنچه که به درستی عصر امتيازات ناميده شده است. در يک نمونه امتياز رويتر با اعتراضاتی مواجه شد که ناصرالدين شاه در همان ابتدا با عقب‌نشينی و ملغی کردن آن متوقف شد، اما در امتياز رژی و جنبش تنباکو به اوج رسيد. شايد جنبش تنباکو را بتوان نخستين جنبش سياسی و اجتماعی ايران قرن نوزده در برابر در درجه اول استعمار، جنبش ضد استعماری که خيلی زود ابعاد ضد استبدادی و ضد شاه هم پيدا کرد

آقاجری، در ادامه به نقد و بررسی روش اصلاح‌طلبانه اميرکبير پرداخت و گفت:« تلاش‌های اميرکبير معطوف به اصلاحات اداری و اقتصادی، اصلاحات در امر گمرک و بازرگانی و کوشش برای ايجاد (به قول خود او) نوعی دولت منتظم يعنی دولتی که نظم و قاعده و انتظام داشته باشد و بتواند با حمايت از صنايع و تجار داخلی زمينه نوعی شکل گيری بورژوازی ملی ايرانی را فراهم کند. اقدامات ميرزا تقی خان اميرکبير تقريبا همزمان با اصلاحات ژاپن بود و الگويی که مدنظر او بود الگوی اصلاحات از بالا و برای ايجاد يک اقتصاد ملی با اتکاء به يک دولت منظم برای جلوگيری از دخالت اقتصادی و سياسی دولت‌های خارجی بود

اين استاد دانشگاه، خاطرنشان کرد:« آنچه که ميرزا تقی خان اميرکبير در پرانتز گذاشته بود و نمی‌خواست با آن برخورد کند ساختار سياسی بود. اميرکبير بيشتر دنبال اصلاح ساختار اداری بود و نه ساختار سياسی و درست به همين دليل ساختار شه-پدری ناصرالدين شاهی و شايد بهتر است بگوييم ساختار سلطانيستی ناصرالدين شاهی يا پاتريمونيال مانع اصلی اصلاحات اميرکبير شد. توطئه دربار و درباريان و مخالفت‌های روس و انگليس - زيرا اميرکبير در جهت حذف دخالت گسترده ايشان در اقتصاد تلاش و سعی می‌کرد نوعی سرمايه‌دار ملی در ايران شکل بگيرد- موجب شکست او شد و نقشه قتل او طراحی و اجرا شد

وی افزود:« اصلاح‌طلبان ايرانی به اين راضی بودند که ناصرالدين شاه حداقل زير دستی‌های خودش را در يک چارچوب‌هايی محدود کند که رعيت يک امنيت يا حريمی در برابر هوس‌رانی‌ها و خودسری‌ها و خودکامگی‌های مقامات گوناگون و واليان شهرها داشته باشند. اما انديشه قانون خواهی، انديشه آزادی‌خواهی و انديشه تفکيک قوا و ضرورت اينکه مردم بايد نهادی داشته باشند منتخب و از طريق آن نهاد اراده خودشان‌ را بيان بکنند به تدريج گسترش پيدا کرد. متفکران و روشنفکران ايرانی مثل سيدجمال الدين اسد آبادی و متفکران بعدی ميرزا ملکم خان، طالبوف، مستشارالدوله استبداد و استعمار را مورد حمله قرار می‌داد

آقاجری، به نقد آنچه روشنفکران دين‌ستيز می‌خواند، پرداخت و گفت:« يکی از تلاش‌ها و کوشش‌هايی که روشنفکران عصر مشروطه به طور اغلب کردند صرف‌نظر از يکی دو استثناء، اين بود که مفاهيم مدرن سياسی همچون پارلمان، آزادی، تفکيک قوا و انتخابات را بگونه‌ای تعبير و تفسير کردند که برای جامعه ايرانی با توجه به فرهنگ و دين و سنتش هم قابل فهم و هم قابل قبول باشد. کوشش برای برقراری تفاهم ميان مفاهيم مدرن و مفاهيم دينی. شايد تنها استثناء برای اين مساله ميرزا فتحعلی آخوندزاده است که تنها متفکری بود که صريحا در برابر دين موضع گرفت و اتفاقا به همين دليل يکی از کم اثرترين و کم تأثيرگذارترين متفکران ايرانی در قرن نوزده و انقلاب مشروطيت ميرزافتحعلی آخوندزاده است. حمله به اسلام، حمله به مظاهر دينی اساسا يک مانعی می‌شد که جامعه ايرانی نتواند با اين فرد و انديشه‌های او رابطه برقرار کند.»

وی، خاطرنشان کرد:« اين در حالی است که ميرزاملکم خان چه در روزنامه قانونش و چه در رساله‌هايی که نوشت، طالبوف در رساله‌های متعدد و مستشارالدوله و حتی ميرزاآقا خان کرمانی مستقيما به مقابله با مفاهيم دينی بر نمی‌خواست به مقابله با خرافاتی برمی‌خواست که بيشتر ناشی از فرهنگ موجود بود نه نتيجه اسلام و دين داری

اين استاد دانشگاه، جنبش مشروطه را محصول ائتلاف اصناف و گروه‌های اجتماعی دانست و گفت:« شروع جنبش مشروطه با حرکت نخبگان همراه بود. پيش از آن به صورت اصلاحات از بالا و توسط ديوان‌سالاران صورت گرفت و بعد به تدريج تجار و روشنفکران و بالاخره روحانيون. در يک ائتلاف بين نخبگان اين جنبش شکل گرفت البته عليرغم اختلافاتی که اين گروه‌های نخبه داشتند - با دارا بودن ايدئولوژی های راست و چپ - از روحانيونی مثل نائينی که سعی می‌کرد با زبان فقه و اصول فقه از مشروطه دفاع بکند گرفته تا روشنفکرانی مثل طالبوف و مستشارالدوله همه با هم ائتلاف کردند. علاوه بر اينها تجار، اصناف و پيشه‌وران در اين انقلاب نقش ويژه‌ای را ايفاء کردند

وی ادامه داد:« کشاورزان در انقلاب مشروطيت نقش بسيار کمرنگی داشتند اين البته پديده‌ای است که تاحدودی در انقلاب اسلامی هم ديده می‌شود و ما در هزار سال اخير پديده انفعال جنبش دهقانی را شاهد بوده‌ايم. بعد از جنبش دهقانی بابک در قرن سوم هجری تقريبا می‌توان گفت که ما هيچ جنبش دهقانی مستقلی نداشته‌ايم، البته در برخی از جنبش‌ها دهقانان پشت سر پيشه‌وران قرار می‌گرفتند. به هر حال انقلاب مشروطه يک انقلاب ائتلافی است. ائتلاف در واقع يک مجموعه مرکبی از همه نخبگان و طبقات جامعه آن زمان در ايران در درجه اول طبقات شهری

اين فعال سياسی گفت:« کوشش‌های مهندس بازرگان، کوشش‌های دکتر شريعتی و کوشش‌های روشنفکران دينی در دهه سی ‌و چهل درباره گفتمانی است که ما اين بار در چارچوب جمهوريت شاهد آن هستيم و امام خمينی(ره) در همين پاريس به بيان و تبيين گفتمان جمهوريت می‌پردازد. گفتمانی که با آن سلطنت کنار می‌رود و جمهوريت می‌آيد و در ذيل اين جمهوريت تمام مفاهيم مدرن مثل آزادی، برابری، دموکراسی می‌آيد و آن گفتمان بی‌شک متعلق به روشنفکری دينی بود که خودش را تداوم تکامل يافته مشروطيت می‌ديد به همين جهت است که آيت‌الله طالقانی در دهه سی مجددا کتاب آيت‌الله نائينی چاپ می‌کند و بر آن حاشيه می‌زند، اما پديده بنيادگرايی که ضعيف و حاشيه‌نشين بود بر اثر نفوذ و هژمونی اين گفتمان روشنفکری دينی بعد از انقلاب اسلامی می‌بينيم مجددا شروع به رشد می‌کند و امروز ما در ايران و چه در سطح منطقه شاهد ميدان داری و ظهور و بروز آن هستيم