مبانی استراتژی سیاسی در فاز اول گذار به دموکراسی
( ۲)
احمد اشکوری
بخش دوم
دموکراسی از بالا
در رویکرد دموکراسی از بالا , نخبگان
سیاسی رل قطعی را بازی می کنند. در پژوهش های سیاسی
اخیر در رابطه با پروسه دموکراتیزاسیون، پارادیم دموکراسی از بالا بیشتر در
جارجوب تئوری آکتور مورد بحث قرار می گیرد.
پارادیم دموکراسی از بالا را می توان از
نقطه نظر شماتیک در پروسه دموکراتیزاسیون،
به سه مرحله تفکیک نمود:
1 – شکاف درونی در میان , نخبگان حاکم
تحت عنوان تندرو ها و معتدل ها
2 – با قدرت گرفتن میانه رو ها پروسه
لیبرالیزاسیون آغاز می شود و برای جنبش های اجتماعی و مخالفین حکومت ( پنجره ای
برای امکانات تازه" window of
opportunity"
باز می شود.
3- در فاز آخر
مذاکره میان میانه رو های رژیم سابق و
اپوزیسیون میانه رو آغاز می شود. جنبش های اجتماعی و یا به عبارت دیگر
بسیج از پائین در این پروسه نقشی فرعی را بازی می کنند.
مشخصه های تحلیلی رویکرد دموکراسی از
بالا را می توان در وجوه زیر توضیح داد:
الف – در این پارادیم به نقش رهبران
سیاسی و اهمیت فعا لین حرفه ای توجه ویژه مبذول می شود، در این رابطه هنر و استعداد سیاست ورزی
رهبران سیاسی در مرکز ثقل قرار می گیرد .
ب – در این پارادیم
کنشگران سیاسی در رابطه با نقش شان در زنجیره پیامد های دوره گذار تعریف می شوند ،
نه بر اساس جایگاه ویژه آنان در طبقات اجتماعی، به عنوان مثال در
تقسیم بندی نخبگان ، از
تندروها و معتدل ها صحبت میشود نه از وابستگی آنان به طبقات اجتماعی. جهت گیری این
پارادیم در راستای ایجاد دولت جایگزین و
کسب قدرت سیاسی می با شد.
با توجه به این که در سالهای اخیر تئوری آکتور به موازات رویکرد
دموکراسی از بالا اهمیت قابل توجهی در میان محققین علوم سیاسی پیدا کرده است ، کم
نیستند کسانی که از زوایای مختلف آن را مورد نقد قرار داده اند.
منتقدین براین نظر هستند که تاکید یک
جانبه در رابط با نخبگان، باعث کم توجهی به نهاد های سیاسی شده است و همچنین با
محدود نمودن پروسه دموکراتیزاسیون
به محدوده زمانی کوتاه نقش و وزن توسعه اقتصادی نادیده گرفته می شود و این تصور را
دامن می زند که گویا نخبگان سیاسی در یک
شرایطی رها از مجموعه جامعه می توانند فعالیت کنند.
دموکراسی از پائین
گرانیگاه اصلی در پارادیم دموکراسی از پایین ،طبقات اجتماعی و سازمان هائی
هستند که این طبقات اجتماعی را نمایندگی
می کنند. اولین موج دموکراسی که مهد آن در اروپای غربی بوده است ، را می توان
با رویکرد دموکراسی از پائین توضیح داد .
در این کشور ها روند دموکراتیزاسیون در یک پروسه حاد مبارزه طبقاتی ،
به شکل انقلابات سیاسی بروز نمود.
در چارچوب پارادیم دموکراسی از پائین دو
وضعیت متفاوت را می توان از هم تمیز داد:
1- آنجائیکه
بورژوازی نقش اصلی را ایفا میکند.
2-در شرایطی که
طبقه کارگر عامل تعیین کننده است.
تجربه نشان می
دهد که نتایج ممکن از مبارزات اجتماعی بستگی به این داشته است که چه نوع ائتلافی
شکل گرفته است.
ائتلاف بورژوازی و آریستوکراسی و دهقانان یا به عبارت دیگر انقلاب شهروندان منجر به
مدرنیزه شدن سیاست و در نهایت دموکراسی شد.
ائتلاف دهقانان
و کارگران ، منجر به دولت های کمو نیستی شدکه هرچند جامعه مدرنیزه شد اما دموکراسی
حاصل نشد.
در نقطه مقابل
پارادیم دموکراسی از بالا، که بر روند مذاکره میان نخبکان تاکید دارد در پارادیم دموکراسی از پایین طبقه کارگر و اقشار محروم
جامعه در مرکز قرار دارند.
محققین متعددی ازجمله Rueschmeyer، Therborn و Collier از این تز جانبداری می کنند . آنها از یکسو دیدگاه Barrington moore
را که گذار به دموکراسی بستگی به توازن نیرو در طبقات اجتماعی دارد را تایید میکنند ، اما از سوی دیگر معتقد هستند که تجربه موج سوم نشان می دهد که
کارگران بیشتر از سایر گروهای اجتماعی خواهان دموکراسی هستند.
طرفداران این تز معتقدند که کارگران در
اغلب موارد نقش تعیین کننده در میان طرفداران دموکراسی ایفا می کنند و آن را با
دلایل زیر توضیح می دهند:
1-
با گسترش دموکراسی، کارگران می توانند تاثیر بیشتری در
سیاست داشته باشند و در نتیجه شرایط مناسب تری برای دفاع از منافع خویش پیدا می
کنند.
2-کارگران در مقایسه با سایر اقشار
پائین اجتماع از جمله دهقانان کوچک ، امکان و ظرفیت سازمان یابی بیشتری دارند.
3-
طبقه متوسط که در دیدگاه moore نیروی محرک پروسه دموکراتیزاسیون
درموج اول دموکراسی بود، هم اکنون نقش بینابینی دارد. طبقه متوسط از یک سو از گسترش دموکراسی در جهت نفوذ
بیشتر در قدرت سیاسی جانبداری می کند اما از سوی دیگر از گسترش حقوق اقشار پائین
حمایت لازم را بعمل نمی آورد.
در این رویکرد روند دموکراتیزاسیون از یکسو به ترکیب ائتلافی
طبقات اجتماعی مختلف و ار سوی دیگر به
توازون نیرو ها وابسته است.
تز های فوق توسط Rueschmeye در اثر تحقیقاتی او تحت عنو ان:
Capitalist Development and
Democracy منتشر شد و سپس در بررسی تاریخی- تطبیقی در
رابطه با موج سوم دموکراتیزاسیون در اروپا و استرالیا و آمریکای لاتین در نمونه هائی مورد تائید قرار گرفت. کارگران به
دلیل شرایط اجتماعی و اقتصادی در اغلب
کشور های مورد تحقیقات از مصرترین نیروهای طرفدار دموکراسی بوده اند. تنها
استثنا در کشور هایی بود که کارگران زیر نفوذ رهبران کاریزماتیک و یا ناسیونالیست
افراطی ، دراحزاب توده ای بسیج شده بودند.
با یک نگاه دیگر به دو پارادیم
مطرح بنظر میآید که آنها نمی تواننددر حقیقت ناقض یکدیگر باشند.
در پارادیم
دموکراسی از بالا، دکرگونی ساختار سیاسی با مذاکرات استراتژیک مابین نخبگان حاکم و غیر حاکم، دموکراسی عملی است.
در پارادیم دموکراسی از پائین نیرو های قطعی تغییر سیاسی ، طبقات پائین جامعه
و مهمتر از همه کارگران قلمداد می شوند در حالی که طبقات بالا در مقابل آن مقاومت
می کنند.
محقق سرشناس Collier در یک بررسی تطبیقی تغییرات دموکراتیک در اروپای شرقی و آمریکای لاتین نشان می دهدکه نیروی محرک پروسه دموکراتیزاسیون در اولین و دومین موج دموکراسی اقشار بالای جامعه بوده اند در حالی که در موج سوم
کارگران وزن بیشتری داشته اند. در این
برسی های تحقیقاتی او نتیجه میگیرد که در موج اول و دوم در رابطه با نقش کارگران بسیار مبالغه شده است و در موج سوم
به کارگران در پروسه دموکراتیزاسیون
بهای اندک داده شده است. او دلایل زیر را در رابطه با افزایش نقش کارگران در موج
سوم یاد آوری می کند:
1- در جریان صنعتی شدن، به کمیت کارگران افزوده شد.
2- در پروسه صنعتی شدن و مسائل مربوط به
آن دموکراسی خواهی در کارگران افزایش
یافت.
3- سیاست اقتصادی سرکوبگرانه دیکتاتوری
های نظامی و رژیم های استبدادی
از همین
تحقیقات می توان نتیجه گرفت که با گسترش
صنعت و در پی آن مدرنیزاسیون جامعه بسیار دشوار است که حاملین اجتماعی پروسه دموکراتیزاسیون را بطور قطعی در چارچوب
یک طبقه اجتماعی تعریف نمود. مهمتر از همه این تحقیقات نشان می دهدکه در
موج سوم دموکراسی، بسیج سیاسی عمدتا توسط
ائتلا فات فرا طبقاتی که Collier آنها را تحت عنوان " joint projects"
می نامد، عملی شده است.
مدل های گذار به دموکراسی
در دانش نظری، مدلها ی گذار به دموکراسی " انواع
صوری" راه های پروسه دموکراتیزاسیون هستند .مدل پردازی های گذار درحقیقت ، ایده آلیزه کردن راه گذار به دموکراسی است و به این
دلیل هر مدل گذار به دموکراسی، اجبارا به
دموکراسی منجر نخواهد شد و از سوی دیگر آنچه که در واقعیت اتفاق می افتد می تواند
عناصری از مدل های دیگر را در بر داشته باشد. بدیهی است که مدل ها نمی توانند ، انواع متعدد گذار به دموکراسی و همچنین حالت
های ویژه و منحصر به فرد را تحت پوشش
قرار دهند. در این جا این سوال مطرح است پس جرا مدل سازی می شود؟
هدف از مدل سازی، در ک چشم اندازهای آینده و پیش بینی سناریو های متفاوت
دررابطه با موضوعات پیچیده اجتماعی می باشد. در دانش نظری با جمع آوری اطلاعات و
داده ها و تشریح آنها و سپس تجزیه و تحلیل آن می توان مدلی را انتزاع نمود که به
نمونه های تاریخی بسیار نزدیک باشد
پیش فرض مدل پردازی آن است که اولا از سیستم
شناخت کافی داشته باشیم ثانیا هر مدل در چارچوب زمانی معینی محدود است. با
این حال سه فاکتور مانند: محدودیت شناخت ، حوادث غیر مترقبه ، خواست های نو امکان پیش بینی را بسیار دشوار می نمایند.
در تازه ترین مطالعات پژوهشی Collier دریک مقایسه وسیع در رابطه با گذار
به دموکراسی در اروپا غربی و آمریکای لاتین به هفت مدل یا تیپولوژی گذار اشاره می کند
او نخست فاکتور هائی را که در این مطالعات برای تفکیک مدل ها از هم دیگر در
نظر کرفته است توضیح می دهد اما تاکید دارد که آنها اولا ارتباط سیستماتیک با هم
دارند و ثانیا در هر مدل عناصری از مدل های دیگر موجود است این
فاکتور ها عبارتند از :
1-جرقه های تغییر سیستم از جانب کدامیک از طبقات اجتماعی می
آید؟ طبقات پایین و متوسط یا اقشار بالای اجتماع ( کارگران /نخبگان )
2- کدامیک از
آکتور های سیاسی در پروسه گذار شرکت فعال دارند؟
3-
رفرم های دموکراتیک با بسج توده ها یا استراتژی
مذاکره و یا هردو با هم (بسیج /مذاکره).
4-
تغییر سیستم از نوع قرن 19 و 20 یا به فرم1990 - 1970.
Collier مدل های گذار را در به دو گروه تقسیم می کند ، گروه اول در چارچوب
" موردهای تاریخی" دسته بندی می کند و آنها در موج اول ودوم
دموکراسی اتفاق افتاده اند و گروه دوم در
چارچوب " موردهای جاری " دسته بندی می شود که مربوط به موج سوم
دموکراتیزاسیون است.
" مورد های تاریخی " با استفاده از بررسیهای moore تشریح می شود و از سه مورد تنها در
یک حالت منجر به دموکراسی شد و آنها عبارتند از :
1-
انقلابات انگلیس ، فرانسه و آمریکا که منجر به سیتم سرمایه
داری و دموکراسی شد ( از پائین ).
2- د ر آلمان و ژاپن ، تلاش های جناح مرتجع سرمایداری به فاشیسم منجر شد ( از بالا )
3- از پائین با انقلابات دهقانی ، سیستم کمونیستی در روسیه و
چین برقرار شد که نتوانست به دموکراسی منجر گردد.
اما در رابطه
با " موردهای جاری ":
1- مدل
گذار به دموکراسی با حمایت آکتور های خارجی ( آلمان و ژاپن بعد از جنگ دوم جهانی ).
2-گذار به دموکراسی ، توسط بخشی از
نخبگان حاکم پیش برده میشود.
3-گذار
به دموکراسی ، با مذاکره و فشار از پائین در نهایت با توافق نخبگان حاکم به سر
انجام می رسد
4
- فروپاشی
کامل رژیم و انتقال قدرت به اپوزیسیون.
مدل "مسیر وابسته به پیامد ها"
تغییرات ساختاری به زمان احتیاج دارد ،
هرجه فاصله زمانی میان علت ها و نتایج آن طولانی تر گردد این تغییرات اهمیت شکرف
تری پیدا میکنند.
در مدل سازی تغییرات سیاسی- اجتماعی این
سوال پیش می آید که تا چه اندازهای پیامد های جاری به علت ها و نتایج تغییرات
ساختاری وابسته هستند؟ توضیح علت ها و
نتایج می تواند از یکسو در دایره دترمینیسم محدود گردد و از سوی دیگر پروسه طولانی
تکامل اجتماعی را مد نظر نداشته باشد.
رویگرد مرکزی در این نوشته براین پایه
استوار است که دینامیسم علل و نتایج ، چنان است که هر پیشامدی، احتمال وقوع یک پیامد دیگر را در آینده افزایش می دهد و
این نظر را میتوان تحت عنوان "مسیر وابسته به پیامد ها " فرموله نمود. منسا آغازین این دیدگاه ازعلوم
اقتصادی می باشد.
در تئوری مدرنیزاسیون غالبا دموکراسی به
عنوان نتیجه یک تکامل تاریخی ارزیابی میگردد گفته میشود که در پی استقرار
دموکراسی، فرهنگ غربی به دلیل برتری و توانائی بالقوه تکاملی اش ، در رقابت با
سایر فرهنگ ها ، آنها را به حاشیه می راند، و پیروزی دموکراسی در این دیدگاه
بعنوان نتیجه یک جامعه مدرن ، فقط به
زمان احتیاج دارد.پیشامد ها، توسعه ویژه، و یا بن بست های تاریخی از منظر این دیدگاه تاثیری در نتایج آن نخواهد داشت.
دیدگاه مورد نظر در این نوشته با تاکید
بر دکرگونی های لازم ساختاری به عنوان عوامل تکوین
دموکراسی ( مثلا: توسعه صنعتی، گسترش
شهر نشینی، پیدایش طبقه متوسط شهری وغیره...) از یکسو با دترمینیسم حاکم در رابطه
با تئوری مدرنیزاسیون فاصله دارد و از سوی دیگر به نقش پیشامد ها، توسعه ویژه، و یا بن بست های تاریخی برای نیل به دموکراسی اهمیت ویژه ای قائل است و این امکان را که در
مواردی کمترین تفاوت ها در شرایط سیاسی- اجتماعی می تواند تاثیر قابل ملاحظه ای در
نتایج داشته باشد، جدی میگیرد.
( 2004) Pierson روند گذار دموکراتیک وابسته به پیامد ها را در
چهار مشخصه زیر توضیح می دهد:
1- پیش بینی ناپذیری: پیامد های قبلی تاثیر بسزای در روند های
جاری دارند و بخشی از آنها بدون مقدمه آغاز می شوند و نتایج متعددی می توانند
داشته باشند، و بهمین دلیل تقریبا غیر ممکن است که بتوان چشم اندازها را دقیقا
ارزیابی نمود و مطمئن بود که کدام حالت اتفاق خواهد افتاد.
2- انعطاف ناپذیری : هر چه پروسه حوادث گسترده تر و
پیچیده تر می شود، امکان تغییر مسیر دشوارتر میگردد.
3- پیش
فرض های گذشته مدام در اتقاقات جدید جاری می شوند، به این دلیل حتی از اتفاقات
کوچک هم نباید غافل بود. آنها همیشه در خاطره می مانند.
4 - در
گذشته آلترناییو موثری ممکن بود، اما
عملیاتی نگردید و در نتیجه در طولانی مدت توسعه سیاسی را دچار بن بست نمود
بر مبنای الگوی
" مسیر وابسته به پیامد ها "می توان ثبات
نسبی نهاد های سیاسی را توضیح داد ودر مرکز آن دینامیک تاثیرات متقابل آنها را در
دایره علت و معلول بررسی نمود. و با ارائه گفتمان های تازه و طرح ایده های نو و در
پی آن یافتن تصمیم های سیاسی جدید همراه با افزایش بسیج توده ای برمسیر گذار تاثیر
قابل توجهی اعمال نمود . هر چند تعیین کننده در اینجا توازون نسبی قوا می باشد ،
اما بدون شک با استفاه از استراتژی مناسب ، و بهره مندی از امکانات موجود و تدبیر
های لازم ، می توان در روند مبارزه
توازن قوا را برهم زد. از مجموعه این گفتار می توان این نتیجه را گرفت که کنشگران
سیاسی در مواردی قادر هستند تاثیر قابل توجهی بر مسیر گذار به دمکراسی اعمال
نمایند و یا اینکه آنرا به مسیر دیگری هدایت کنند.
ادامه دارد