توّابانِ قربانی و قربانیانِ توّابان

 

شهاب برهان

 

 

 

منظور  از « تواب » کیست؟

در پرسش های شما معنی « تواب» مفروض گرفته شده است. این در حالی است که در این زمینه تعریف و توصیف یگانه ای وجود ندارد و همین سبب اغتشاش در نقاط حرکت و معیارهای داوری می شود. از این رو من قبل از این که، و برای آن که به پرسش های شما پاسخ بدهم خودم را با این سئوال رو به رو می بینم که منظور از « تواب » کیست؟

 پیش از هر چیز باید این نکته را یادآوری کنم که  پدیده تواب و تواب سازی که ما امروزه و در دوره جمهوری اسلامی از آن حرف می زنیم - و فکر میکنم سئوالات شما هم به این پدیده مشخص مربوط می شود - پدیده ایست زادهء جمهوری اسلامی و به این دلیل منطقا باید با آن ندامتی که  در زندان های شاه هم دیده می شد فرق داشته باشد. گمان می کنم همه آنانی که در باره تواب و تواب سازی گفته و نوشته اند قبول دارند که این پدیده از محصولات اخص جمهوری اسلامی است، اما با این وجود، بسیاری از آنان در توصیفات، تعریفات و رده بندی هائی که از «تواب» در زندان های جمهوری اسلامی کرده اند معنی « تواب» را خیلی عام تر از آنچه محصول جمهوری اسلامی است گرفته و به مواردی هم اطلاق کرده اند که در همه زندان های سیاسی می شود سراغ شان کرد، همچون: « بریده»؛  « کسی که زیر شکنجه تاب نیاورده و اطلاعات داده »؛ « کسی که  سر قرار حاضر شده »؛ « کسی که مصاحبه کرده »؛ « کسی که از عقاید اش برگشته و ابراز انزجار کرده »؛ « خبرچینی کرده »؛ « در سخنرانی ها و افشای مسائل تشکیلاتی سازمان ها شرکت کرده»؛ و غیره.

البته هستند کسانی که توصیف و تعریف « تواب» را به چنین مواردی محدود نکرده و به درستی تأکید را بر همان جنبه اخص آن نهاده اند اما بازهم این حالات عام و خاص را بعنوان رده ها و درجات مختلف مقوله «تواب» در زیر یک تابلو قرار داده اند(1) . به نظر من این کار دو عیب دارد: یکی این که هر کسی را هم که زیر شکنجه تاب نیاورده و اطلاعات داده یا تن به خبرچینی یا مصاحبه داده یا از رفتن به دنبال کار سیاسی پشیمان و نادم شده باشد (که در هر زندان سیاسی ممکن است پیش آید) «تواب» تلقی می کند و به این ترتیب با مخلوط شدن «بریده» به معنای اعم، با پدیده نوظهور«تواب» به معنای اخص در زندان های جمهوری اسلامی، اغتشاش مفهومی به وجود می آید و ویژگی آن کم رنگ می شود(2) ؛ و دوم این که این کار، استراتژی حکومت اسلامی در قبال مخالفان سیاسی را در سایه شلاقی که به کار می گیرد قرار می دهد و  پدیده « تواب» بیش از آن که با تعمق و تحقیق در سیستم « تواب سازی» رژیم اسلامی  درک شود عمدتاً با شدت شکنجه توضیح داده می شود. در این هیچ تردیدی نیست که شکنجه است زندانی را از پا می اندازد ولی پدیده تواب را با پدیده تواب سازی باید توضیح داد.

 من برای آن که از بکار بردن عبارات دراز و توصیفی در هر مورد پرهیز کنم، در این نوشته دو عبارت کوتاه « بریده» و « تواب» را بطور قراردادی برای دو دسته بندی جدا گانه به کار می گیرم که تمایز تواب با دیگر عارضه های ناشی از ضعف در زیر شکنجه یا فشارهای زندان را حفظ کنم تا بتوانم به تعریفی از «تواب» برسم. به نظر من تواب را بدون اهداف تواب سازی و صرفا با شدت شکنجه و بریدن زندانی نمی شود تعریف کرد.

اگر تفاوتی میان نادمین در زندان های شاه با « تواّبان» در زندان های رژیم اسلامی هست نه در تفاوت لغت نادم و تواب؛ نه در ابعاد گسترده تر بریدگان در زندان های اسلامی (3) و نه فقط در شدت شکنجه و روش های در هم شکستن زندانی، بلکه اساساً در هدف های رژیم از این درهم شکستن است.

رژیم اسلامی هم مثل هر رژیم استبدادی و سرکوبگر دیگر و از جمله رژیم شاه در پی تخلیه اطلاعاتی زندانیان و همینطور ترساندن و پشیمان کردن آنان از مبارزه و مخالفت با حکومت بوده است. اما پروژه تواب سازی در زندان های اسلامی به دنبال چیزی فراتر از این نیاز عمومی حکومت های استبدادی متعارف بوده است. سیاست ساواک و زندانبانان رژیم شاه جز در موارد و مقاطعی خاص اساساً  تخلیه اطلاعاتی بازداشت شدگان، متلاشی کردن گروه های مخالف  و تبدیل مخالفان به عناصری منفعل و غیر سیاسی بود ( هر چند که در این راه هر وقت لازم تشخیص می داد از کشتن زندانی در زیر شکنجه یا اعدام پیش از محاکمه نیز ابائی نمی کرد). این مشی، از سیاست عمومی شاه در جامعه آب می خورد که کسانی را که مخالفت نمی کردند به حال خودشان می گذاشت و به این که مردم سرشان به کار خودشان باشد و در سیاست دخالت نکنند و چاپندگان مملکت را به حال خودشان بگذارند، قانع بود. کارم نداشته باشی، کارت ندارم!

اما رژیم جمهوری اسلامی چنین قناعتی ندارد. این  یک رژیم ایدئولوژیک مذهبی آن هم از نوع فاشیستی است که از نخستین روز موجودیت، رسالت اش را در این دانسته است جامعه را اسلامی کند یعنی مخالفان را به طرفداران فعال خود تبدیل کند؛ ارزش ها، سنت ها، فرهنگ ها و اندیشه های رنگارنگ در جامعه را تا جائی که زورش می رسد نابود کند. روش حکومت برای این کار، نه «دعوت به اسلام» بلکه تحمیل اسلام و قوانین و مناسک و تفکر و اخلاق و فرهنگ و ارزش های اسلامی به زور انحصار دستگاه های تبلیغاتی و آموزشی، و با سرکوب و دار و درفش و زندان و اعدام بوده است. 

از مشخصات عمومی رژیم های فاشیستی و شبه فاشیستی، یکی جامعه را از مدار صف بندی طبقاتی در آوردن و همه را گلّه وار حول یک ایدئولوژی ( دینی یا نژاد پرستی یا ناسیونالیستی) بسیج کردن؛ و دیگری پیش بردن سیاست های خود با تکیه بر امواج سهمگین  توده تهییج شده و گروه های بسیجی شبه نظامی و غیر نظامی ی سازماندهی شده به موازات دستگاه های  رسمی اطلاعاتی و نظامی است؛ شیوه ای که می شود آن را سرکوب مردم توسط خود مردم- یا بخش هائی از مردم- نامید.

مقاومت در برابر جمهوری اسلامی با انگیزه  های مختلف از روز اول به وجود آمد و هر چند در نخستین دهه بعد از به قدرت رسیدن این رژیم، مقاومت آشکار از جانب یک اقلیت ( نسبت به کل جمعیت ) صورت می گرفت، اما در هم شکستن آن برای تثبیت حکومت حیاتی بود.  در یکی دو سال اول، حکومت تصور می کرد که با اعدام های ضربتی ریشه مخالفت کنده خواهد شد ولی با گسترش مقاومت در جامعه و پر شدن بی وقفه زندان ها و ناممکن شدن اعدام همه دستگیر شدگان، سیاست تواّب سازی در پیش گرفته شد.

این سیاست که تواّب شدن را آلترناتیوی برای اعدام قرار می داد، یا  به عبارت دیگر زندانی را به انتخاب میان توبه و مرگ قرار می داد، از تواب کردن زندانی چه هدفی را دنبال می کرد؟ هدف اساساً پشیمان کردن زندانی از فعالیت سیاسی نبود ( آنگونه که در زندان های شاه بود) بلکه  توبه به معنای قرآنی  یعنی بازگشت با تمام وجود به سوی خدا وگر نه سوختن در آتش جهنم بود. خدا هم که در روی زمین در هیأت نظام اسلامی و ولی فقیه متجلی شده است. پس تفسیر و ترجمه این تواب کردن در عمل و در رابطه با زندانیان سیاسی، مسلمان کردن «ملحدین»؛ تبدیل مسلمانان به حامیان سیاسی رژیم، وگرنه جهنم کردن زندگی برای مخالفان بود؛ تداوم همان استراتژی عمومی رژیم اسلامی در سطح جامعه، با این تفاوت که در زندان های در بسته  و روی مخالفان دست و پا بسته باید اجرا می شد؛ با شلاق و وحشت افکنی و « تابوت» و « قیامت» و بلندگو و تلویزیون مدار بسته و حسینیه و غیره. (4)

اما نکته اساسی در تواب سازی، پیاده کردن همان مشی فاشیستی  سرکوب مردم به دست بخشی از خود مردم بود که در سطح جامعه در پیش گرفته شده بود: سرکوب زندانیان توسط زندانیان! سرکوب زندانیان «سرموضعی»  به دست زندانیان « بریده » . هدف اصلی سیاست تواب سازی، انتگره کردن زندانی نادم در پیکره ماشین سرکوب زندان بود؛ هدفی که مرحله سوم  بعد از مسلمان کردن نامسلمانان و تبدیل مسلمانان به حامیان رژیم را تشکیل می داد.

در پاره ای از گزارشات تحلیلی از زندان، علت ادغام نادم در ماشین سرکوب، با  لو رفتن توبه تاکتیکی و تلاش زندان برای تبدیل آن به توبه حقیقی توضیح داده شده است(5).  چنین توضیحی که بخش کوچکی از حقیقت را با خود دارد، هر چند هدف اصلی رژیم از تواب سازی را به تاکتیکی واکنشی در قبال توبه های ظاهری تنزل می دهد، اما  همین حکم را اثبات می کند که از چشم زندانبان، تواب حقیقی کسی بوده که به بازوی سرکوب او تبدیل شود.

تفاوتی که میان آیات قرآن و عمل در زندان به چشم می خورد این است که قرآن کسانی را که توبه نکنند به جهنم تهدید کرده است، اما در زندان، مخالفان را در جهنم می انداختند تا توبه کنند و از آتش و سوزش آن به آغوش خدا ( رژیم اسلامی) پناه ببرند. و با تمام وجود به آغوش رژیم برگشتن در زندان نمی توانست معنائی کم تر از یکی شدن و مستحیل شدن در دستگاه سرکوب ایدئولوژیک و فیزیکی زندانیان سرموضعی داشته باشد.

  تخیله اطلاعاتی و نادم کردن زندانی از فعالیت علیه رژیم جزو اهداف شکنجه بوده ولی نه هدف سیاست تواب سازی. هدف تواب سازی، تبدیل مخالف به حامی فعال رژیم و به بازوی سرکوب خود بوده است.(6) از این رو من « تواب » در مفهوم اخص زندان های جمهوری اسلامی را کسی می دانم که این هدف را برآورده باشد.

 اگر با این معیار نگاه کنیم، شاید برخلاف کسانی که با قراردادن همه بریدگان در زیر تابلوی «تواب» ادعا می کنند که اکثریت در زندان ها با تواّبان بود، حق با خانم پانته آ بهرامی باشد که معتقد است: « تعداد کسانی که شکستند و به تواب تبد يل شدند به اين معنی که با رژيم همکاری کردند تعدادشان شايد به انداره انگشتان يک دست نمي رسيد. تعداد کسانی که تا آخر مانده بودند نيز زياد نبود.  در واقع اکثرِيت با کسانی بود که به نوعی عقب نشينی درونی رسيدند و برخورد منفعلانه کردند ولی هرگز به همکاری با رژيم دست نزدند».(8)

حال که روشن کرده ام منظورم از «تواب» هر ضعف نشان داده در زیر شکنجه یا از ترس، هر نادم از فعالیت سیاسی، هر خبرچین خرده پای«زیر هشت»، هر انزجارنامه نوشته و از آرمان برگشته، هر نماز خوان و حسینیه برو،  و هر مصاحبه کرده ای نیست بلکه نادم انتگره شده در دستگاه سرکوب زندان است- که شاید بشود او را «تواّبِ تواّب ساز» نامید – می توانم به سراغ پرسش های شما بروم؛ منتها برای پاسخ دادن به آن ها مجبورم ترتیب شان را رعایت نکنم و از این بابت پوزش می خواهم.

 

لزوم بحث در باره تواب و تواب سازی

  پاسخ ام این است که وجود  بحث هائی در این زمینه لازم است نه فقط برای حافظه جمعی بلکه همچنین برای شناخت عمیق تر از رژیم فاشیستی اسلامی. من زمانی که جلد اول کتاب « حقیقت ساده» را خواندم، به دوست عزیزم منیره برادران نوشتم که این پدیده تواب سازی موضوعی فوق العاده با اهمیت است که جا دارد یک کار عمقی و جمعی برای کاویدن، شناختن و شناساندن آن صورت بگیرد.

 با این که در طی این سال ها در این رابطه مطالب زیادی نوشته شده است، اما هنوز آنچه غالباً برجسته است یا شدت شکنجه است، یا ضعف تواب. من هنوز یک کار جامع در کالبد شکافی پدیده تواب سازی ندیده ام. این چهره رژیم اسلامی، که به گمان من بمراتب از چهره آدمکشی اش کریه تر و دهشتناک تر است، هنوز در سطح وسیع برای مردم ایران و بخصوص برای جهانیان ناشناخته است.  

 

رده بندی تواّبان

در این مورد که آیا من توابین را رده بندی می کنم جواب ام مثبت است؛  منتها همانطور که در بالا توضیح دادم، هر « بریده» و نادمی را حتا اگر مصاحبه هم کرده باشد در این رده بندی وارد نمی کنم. البته این تفکیک نباید قبح و کراهت ضعف نشان دادن را کم رنگ کند و امتیازی برای «بریدگان» به حساب آید. هر چند قبول دارم که همه نمی توانند به یک اندازه در برابر شکنجه مقاومت کنند و همه نمی توانند قهرمان مقاومت باشند.

 رده بندی توابان، با توجه به رده بندی  اهداف سیاست تواب سازی رژیم و این که هر کس تا چه مرحله ای در آن پیش رفته باشد قابل تشخیص است. از مسلمان شدن و نماز خواندن و شرکت در برنامه های «ارشادی» و دعای کمیل و حسینیه رفتن، تا طرفداری از حکومت اسلامی؛ از گزارش دادن از سر موضعی ها به بازجوها و از مسئولیت بند گرفته تا نگهبانی «تابوت» ها؛ از آزار دادن های لفظی و روانی زندانیان تا شلاق زدن آنان؛ و از بازجوئی کردن تا زدن تیر خلاص به اعدامیان و تبدیل شدن به مشاور وزارت اطلاعات و سپاه.

 تازه در انجام این کارها هم نمی توان تمایز قائل نشد میان کسی که از وحشت و گوئی هفت تیر بر شقیقه این کارها را می کرده، با کسی که به قولی که در زیر نویس نقل کردم، «  تواب درجه پنج ... با افتخار و انگیزه بالا انجام میدهد. به طوریکه حتا توابین درجه چهار نیز از دست او در امان نیستند... تلاش میکند به بازجوها و مسئولین زندان اثبات کند که تنها شخص قابل اطمینان برای آنها اوست. سعی بر پرونده سازی می کند و خوشرقصی و خودشیرینی میکند».

در رابطه با رده بندی توابان دو نکته نیز حائز دقت است.

یکی توابان رده پائین است که نماز خواندن و حسینیه رفتن و خواندن دعای کمیل و نظایرش را می پذیرند یا حتا به دلیل سست بودن عقاید قبلی شان قلباً مسلمان می شوند. اینان اگر در همین حد مانده باشند، فقط هویت و باورهای خود را باخته و درغلیظ کردن فضای تسلیم نقش داشته اند. با این حال جُرم اینان را نمی شود جنائی تلقی کرد. اینان توابان عقیدتی اند. اما آنانی  که به مرحله سرکوب زندانیان عبور کرده اند جُرم شان جنائی است.

نکته دوم،  ضرورت رده بندی توابان تاکتیکی است. ظاهراً چنین به نظر می رسد که توابان تاکتیکی چون تواب حقیقی نبوده و در ته دلشان به ریش و گیس زندانبانان می خندیده اند پس گناهی فراتر از تظاهر به توبه مرتکب نشده اند.

اما کافی است پاراگراف زیر را بخوانیم تا ببینیم که موضوع به این سادگی نیست.

« سازمان مجاهدین که خودش حامل ایدئولوژی اسلامی است، به دلیل منافع و پایگاه طبقاتی اش در سال 60 بیشترین نیرو (زندانی) را در زندان داشت. به همین دلیل، این سازمان و نیروهایش (توابین) در زندان نقش مهم و اساسی ای را در اسلامیزه کردن و پیشبرد پدیده (تواب) داشتند در سال 60، این سازمان برای حفظ نیروهای خود، توبه تاکتیکی را در دستور کار خود قرار می دهد. این طرح توسط زندانیان مجاهد تئوریزه و به طور وسیعی در زندان ها به اجرا در می آید. در پوشش این تاکتیک زندانیان مجاهد دست به وحشیانه ترین سرکوب زندانیان زدند. آن ها نقش مهمی را در از بین بردن روحیه مبارزاتی و مقاومت در بین زندانیان داشتند. در به کارگیری این تاکتیک تا آن جا پیش رفتند که دوش به دوش بازجوها و زندانبانان شکنجه می کردند، در اعدام ها حضور داشتند و در ایجاد جو رعب و وحشت  از زندانبانان پیشی گرفته بودند».(9)

این ماجرا نشان می دهد که این گونه توابان تاکتیکی که نه برای خدمت به رژیم بلکه برای خدمت به سازمان شان و در پیشبرد دستورات آن (یا با تصمیم خود و بخاطر نجات خودشان) به سرکوب زندانیان دست زدند و حتا در اعدام ها شرکت کردند می توانند در رده مجرمین جنائی قرار بگیرند حال آن که توابان تاکتیکی را که از خط قرمز آزار و سرکوب زندانیان سرموضعی عبور نکردند و حتا توابان حقیقی ولی صرفاً عقیدتی را نیز که از این خط عبور نکردند نمی شود در این جرگه قرار داد.

تأثير توبه برخی رهبران و نقش خود فرد:

در این مورد که آیا توبهء  تعدادی از رهبران سازمان های سیاسی، تأثیر زیادی در اوج گیری پدیده­ء توبه در میان اعضاء و هواداران این سازمان ها داشته است یا نه؟ البته تأثیر زیادی داشته است. با هر مصاحبهء کسانی که به هر حال مورد قبول همرزمان شان و حتا سرمشق آنان بوده اند، روحیه بسیاری در هم شکسته و انزجار از این دسته رهبران، کسانی را که دنباله رو و از لحاظ استحکام سیاسی و عقیدتی شکننده و فاقد استقلال بوده اند،  به انزجار از خودِ راه سوق داده است. دامنه این تأثیر مخرب بخصوص از این جهت وسیع بود که توده جوانان و نوجوانانِ اکثراً از طبقات میانی با انگیزه هائی عمدتاً احساسی ( و نه در مواردی اندک بخاطر پیوندهای خانوادگی ) با تجربه و دانش بسیار نازل سیاسی به گروه های سیاسی ی متشکل حول این یا آن ایدئولوژی پیوستند.

همانطور که  اشاره شد، موضوع فقط به توبهء متأثر از توبه برخی رهبران محدود نبوده و دستور تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق برای توبه باصطلاح تاکتیکی، ویرانی های بسیار وسیع تری به بار آورد و این موضوع از آن جهت مورد توجه و تأسف است که اگر چنین فرمانی در کار نمی بود، ای بسا خیلی از مجاهدین تن به «تاکتیک» مشارکت در سرکوب و اعدام زندانیان نمی زدند؛ کما این که همه مجاهدین علی رغم دستور تشکیلاتی چنین نکردند و زیر بار این ننگ نرفتند.

و اما در مورد نقش خودِ فرد. شاید عجیب به نظر برسد اگر بگویم که به عقیده من نقش فرد در تواب شدن یا نشدن و میزان مقاومت در  برابر شکنجه تعیین کننده است. عوامل بی شمار و منحصر به فردی سبب می شوند که هر فرد، صاحب یا فاقد شخصیت و ظرفیت هائی باشد که این یا آن واکنش را در برابر شرائط واحد نشان دهد. در شرائطی نسبتاً یکسان، زندانیانی شکسته، و زندانیانی تا پای جان ایستاده اند. این تفاوت واکنش را با چیزی دیگری جز نقش خودِ فرد نمی توان توضیح داد. از جمله، واکنش های متضاد هواداران در برابر توبه برخی رهبران هم همین را ثابت می کند. هر کس حق دارد برای شکستن خود شکنجه و درد و  خیانت رهبران و دستور تشکیلاتی و هر چیز دیگری را شاهد بیاورد ولی هیچ کس نباید مسئولیت فردی خود را در این که در برابر این عوامل بیرونی شکسته است حاشا کند. شاید بهتر باشد این حکم را با این قضیه مقابل اثبات کنم که مقاومت آنانی را که در برابر شکنجه های بسیار شدیدتر و در پای چوبه دار نشکستند و تسلیم نشدند، جز با نقش فردی خودشان نمی توان توضیح داد.   

قربانی کیست و آیا تواب قربانی است؟

تعریف من از قربانی را خواسته و پرسیده اید که آیا توابین را قربانی رژیم می دانم یا نه؟

روشن است که منظورتان تعریف صرفاً لغتنامه ای نیست و فکر می کنم می خواهید بدانید که  به چه دلیل توابین را قربانی رژیم می دانم یا نمی دانم.

با این حال می گویم که هر مثالی از قربانی داشته باشیم (از گوسفندی نذری که سر بریده می شود تا کسی که زندگی اش با  قهر طبیعت نابود می شود؛ و از دختری که به زور شوهر داده می شود تا کسی که از شدت فقر، دزدی پیشه می کند) قربانی کسی است که  سرنوشتی ناخواسته و شوم به زور به او تحمیل می شود.

من، توابین - از حقیقی و تاکتیکی و از هر رده و درجه ای - را قربانی مسلّم رژیم جمهوری اسلامی می دانم و دلیل ساده آن رانده شدن همه آنان به این سقوط از طریق شکنجه و زور و فشار و تهدید، در چهارچوب سیاست تواب سازی رژیم است. اما همینجا و بلافاصله دو حقیقت را باید اضافه و بر آن ها تأکید کنم که بدون این کار، قربانی تلقی کردن توابان معنائی جز توجیه و تأیید تواب شدن و دعوت غیر مستقیم به عدم مقاومت در زندان ها نخواهد داشت.

حقیقت اول، سهم تعیین کننده مسئولیت فردی تواب در تواب شدن است، که در پاراگراف پیشین به آن اشاره کردم. هر تواب، علاوه بر آن که قربانی رژیم و شکنجه ها و فشارهای آن است، قربانی ضعف های خودش هم هست.

حقیقت دوم این است که اگر توابین قربانی بودند، سر موضعی ها و آنانی که اعدام شدند هم  قربانی بودند؛ با این تفاوت که این دومی ها قربانی توابانی هم بودند که در قربانی کردن آنان، به این یا آن درجه با رژیم همکاری و همدستی کردند!  پس تأیید قربانی بودن تواّبان نباید وسیله توجیه تواب شدن و بهانه ای برای انکار مسئولیت فردی شان در قربانی شدن خودشان  و مسئولیت شان در قربانی شدن سرموضعی ها و اعدام شدگان باشد.

   

 با تواّبان چه باید کرد؟

اجازه می خواهم پرسش های شماره 1 و 2 و 5 شما  را که در ارتباط با یکدیگر اند، یکجا پاسخ بدهم

 چگونگی برخورد با توابان، کار پیچیده ایست چون جنبه های گوناگون سیاسی، انسانی، حقوقی و غیره دارد که در ترکیب با هم باید مورد توجه قرار بگیرند. اما در حد یک اظهار نظر کلی ملاحظه من این است که « با توابان چه باید کرد؟»  بستگی دارد به این که توابان چه کرده اند و حالا با خودشان چه می کنند!

هر تواّبی هویت و سرگذشت و کارنامه خاص خودش را دارد و حکم کلی برای «صنف تواب!» نباید صادر کرد. برای بخشیدن یا طرد یا محاکمه هر تواّب باید گذشته و حال آن فرد را مشخصاً در نظر گرفت. فرق هست میان توابی که فقط از باورها و اهداف اش برگشته و حتا مصاحبه هم کرده است تا توابی که برای همبندان خود پرونده سازی کرده، مسئول بند  یا  نگهبان « تابوتْ» نشستگان در « قیامت» شده، بازجوئی کرده، شلاق زده، اعدام کرده و غیره.

از نظر من دسته اول فقط قربانی اند اما دسته دوم ورای قربانی باید مجرمین جنائی هم  محسوب شوند. این که چه کسی جزو این دسته دوم بوده است، در وحله اول به اعلام آن از طرف شهود عینی احتیاج دارد. در وحله بعد، اثبات اتهامات و این که هر کس در عرصه همکاری با رژیم در سرکوب زندانیان تا کجا پیش رفته و چه کارها کرده است؛ تا کجا قربانی بوده و تا کجا مسئولیت فردی داشته است، مسأله ایست که باید موضوع تحقیق توسط یک دادگاه صالحه باشد. 

« باید بخشیدشان؟»

 هر شاکی خصوصی که آسیبی از چنین توابی دیده است می تواند اگر دلش خواست او را ببخشد؛ ولی از جانب جمع آسیب دیدگان، از جانب رفتگان و داغداران شان، و از جانب وجدان جامعه چنین اختیاری ندارد.  

«باید فهمیدشان؟»

 تا جائی که قربانی بوده اند آری؛ ولی فراتر از آن به مسئولیت فردی شان برمی گردد که باید پاسخگوی آن باشند.

« باید روایت شان را شنید؟»

بدون تردید باید شنید. این کار برای روشن شدن تمامی حقیقت لازم است.

«باید به آنان فرصت جبران داد؟»

 مگر ما فرصت جبران را از آنان گرفته ایم که بدهیم؟!

وانگهی فرصت جبران را باید به کسی داد که در پی جبران باشد! و نخستین نشانه آن این است که شخص مجرم به خطای خود واقف باشد، از آن صمیمانه پشیمان باشد و صادقانه و داوطلبانه – و نه پس از روشدن توسط دیگران و در زیر فشار و از روی مصلحت اندیشی – خواهان فرصت برای جبران باشد. از چنین کسی – هر اندازه گناهکار، نباید فرصت جبران را دریغ کرد.

 

گفتگو با توابان و پیش شرط های آن

در این مورد که آیا گفتگو بین زندانیان سیاسی سابق و توابین در خدمت فرهنگ دمکراتیک است یا مخدوش شدن مرز ها و آن مرزها کدام اند؟  باید بپرسم که چرا زندانیان سیاسی سابق و توابین، و نه زندانیان سیاسی سابق و توابین سابق؟ یعنی کسانی که سابقاً تواب بوده اند و حالا از تواب بودن خود تواب و سرافکنده اند.

امروزه فرهنگ منحطی دارد رواج پیدا می کند که زانو به زانوی دشمنان دموکراسی نشستن و دست در دست آنان گذاشتن را «فرهنگ دموکراتیک» قلمداد می کند و یا اهدای تریبون به آنان را « دفاع از آزادی بیان » جا می زند. به نظر من مرزی که وجود دارد همانا دموکراسی و فرهنگ دموکراتیک است. گفتگو بین کسانی می تواند در خدمت فرهنگ دمکراتیک باشد که طرفین گفتگو صاحب آن فرهنگ و در خدمت آن باشند.

پیش شرط گفتگو با تواب آن است که او از تواب بودن اش پشیمان و شرمگین باشد (تواب سابق باشد)؛ آن را داوطلبانه و صمیمانه اعلام کند؛ و بعنوان افشاگر جنایات جمهوری اسلامی در زندان ها و تجربه ها و اطلاعات مشخص خود در این رابطه به گفتگو بنشیند. اما اگر غیر از این باشد و او با گردن افراشته و افتخار به توابی خود با حق به جانبی و وقاحت بیاید تا بر سر طلبکاری از قربانیان اش و از عشق اش به حاج داوود تابوت ساز با آن ها به گفتگو بنشیند، این کجایش در خدمت فرهنگ دموکراتیک است؟!

توابان باید مثل همه شهروندان از آزادی بیان برخوردار باشند. اما این به معنی تریبون تهیه کردن برای آنان توسط ما نیست. به این معنی نیست که آنان پیش از آن که از توابی خود ابراز پشیمانی و از افکار عمومی و از قربانیان خود علنا پوزش خواسته باشند، مجاز به شرکت در مجامع نیروهای مخالف جمهوری اسلامی باشند تا چه رسد به این که در آنجا پشت تریبون هم بروند. این که ورود به فلان جلسه مخالفان رژیم آزاد است، بهیچوجه مجوزی برای شرکت طرفداران رژیم، از توابان سرموضعی گرفته تا سفارتی ها و از بازجویان و شکنجه گران رژیم شاه گرفته تا رژیم اسلامی به حساب نمی آید.

تواّبانی که می خواهند روایت شان شنیده شود و حرف هایشان را بزنند، می توانند آن ها را بنویسند و پخش کنند یا جلساتی حضوری یا اینترنتی ترتیب دهند. اما تا زمانی که تکلیف شان را با گذشته خود و با رژیم جمهوری اسلامی یکسره نکرده باشند، جایشان در میان مخالفان سیاسی رژیم نیست.

 

پانوشت ها:

 (1) بعنوان یک نمونه، نویسنده ای در سایت آشیان (که متأسفانه موفق نشدم نام اش را پیدا کنم) فقط کسانی را که در زیر شکنجه اطلاعات می دهند از جرگه توابین بیرون می داند و می نویسد:

 « پیش از درجه بندی توابها این نکته راهم یاد آور شوم که از نظر من کسی که زیر شکنجه جسمی و روانی ناگزیز از دادن اطلاعات می گردد در گروه توابین نمی گنجد». وی تواب ها را چنین درجه بندی می کند:

« تواب درجه یک این نوع تواب، اعلام توبه میکند، مصاحبه میکند، اطلاعات سوخته خود را میدهد ولی کسی را لو نمیدهد، زندانبان و بازجو نمیشود، خبرچینی سایر زندانیان را نمیکند.

« تواب درجه دو اعلام توبه میکند، مصاحبه و اعلام انزجار میکند، اطلاعات زیادی میدهد که ممکن است به گیر افتادن اشخاص دیگری نیز منجر بشود ولی همکاری عملی نمیکند، زندانبان و بازجو نمیشود، خبرچینی سایر زندانیان را نمیکند.

« تواب درجه سه اعلام توبه میکند، مصاحبه و اعلام انزجار میکند، اطلاعات زیادی میدهد، رفقای خود را لو میدهد و سرقرار هم حاضر میشود ولی زندانبان و بازجو نمیشود، خبرچینی سایر زندانیان را نمیکند، اگر هم ناچار از اینکار شود به شکل سطحی و صوری اینکار را انجام میدهد و دستگاه زندان جهت شکستن شخصیت او و تاثیر بر سایر زندانیان او را بدینکار وادار مینماید.

« تواب درجه چهار اعلام توبه میکند، مصاحبه و اعلام انزجار میکند، اطلاعات زیادی میدهد، رفقای خود را لو میدهد و سرقرار هم حاضر میشود و زندانبان و بازجو هم میشود و خبرچینی سایر زندانیان را هم میکند. این نوع توابها توابیگریشان شبیه کار بسیاری از کارمندان عادی است که کاری را حسب وظیفه و در برابر حقوق و پاداشی که میگیرند انجام میدهند و انگیزهی چندانی برای کار کردن ندارند.

« تواب درجه پنج این نوع تواب همه موارد تواب درجه چهار را با شدت تمام و با افتخار و انگیزه بالا انجام میدهد. به طوریکه حتا توابین درجه چهار نیز از دست او در امان نیستند. در شکنجه جسمی و روانی سایر زندانیان شرکت میکند. تلاش میکند به بازجوها و مسئولین زندان اثبات کند که تنها شخص قابل اطمینان برای آنها اوست. سعی بر پرونده سازی می کند و خوشرقصی و خودشیرینی میکند. اینگونه تواب ها هستند که مسئولین بند دربسته و مشاور صدیق بازجویان و دستگاه اطلاعاتی میشوند». « آیا توابها غیر قابل بخشش هستند؟»

http://ashyan.blogspot.com/2005/05/blog-post_28.html

(2) در نوشته ای به قلم « سارا » ترجیح داده می شود که بجای عبارت « تواب » از « خائن » استفاده شود و چنین استدلال می شود که : « این واژه بار سیاسی – اجتماعی خائن را نمی رساند». - « سمینار زنان در سال 2006... با تاخیر...» - سایت بیداران

اتفاقاً اشکال در همین نگرش است که با این جایگزینی، بار سیاسی – اجتماعی – انسانی فوق العاده خاص تواب در زندان های جمهوری اسلامی را از میان می برد.

(3) در توضیح دلیل اجتماعی  گستردگی بریده ها در زندان های جمهوری اسلامی نسبت به زندان های شاه رجوع کنید به نوشته شهاب شکوهی « بحثی در رابطه با توابین» در

http://www.rowzane.com/0000_m+e/0m+e_2006/2605/m14shahab.html

و نیز پانته آ بهرامی « برای بيست و چند ساله های امروز که بدانند برنسل ما چه گذشت».

شبکه سراسری همکاری زنان ايرانی   http://www.shabakeh.de

(4) برای تواب کردن مجاهدین که مسلمان و نماز خوان بودند  و با نفس حکومت اسلامی هم مخالفت اصولی نداشتند (به یاد داریم که آن ها ابتدا در پی پذیرفته شدن توسط خمینی و مشارکت در حکومت اسلامی بودند و با سرخورده شدن از این تلاش، پرچم جمهوری اسلامی «دموکراتیک» خودشان را برافراشتند) فقط دو مرحله لازم بود؛ ولی کمونیست ها و چپ های بی دین و مخالف هر نوع حکومت دینی ابتدا می بایست از شکنجه مسلمان شدن و نماز خواندن و سپس از شستشوی مغزی برای قبول حکومت دینی می گذشتند و تازه بعد از آن به مراحل حمایت از این رژیم و همدستی فعال با آن می رسیدند. برای تواب شدن، آن ها باید فشار روحی و جسمی بیش تری را تحمل می کردند.

(5)  برای نمونه نگاه کنید به : « توبه و تواب در زندانهای جمهوری اسلامی» - یادمانده های دوران حبس و اندیشه ها و نکات پراکنده در باره زندان و زندانی.

 (6) منیره برادران هم در بیان فرق میان زندان های شاه و رژیم اسلامی بر این نکته صراحت دارد. هفته نامه شهرگان www.shahrgan.com     

(7) اهمیت بسیار دارد تذکر دهم که آنچه من در اینجا مورد بررسی قرار داده ام جدا از مشی متأخر تواب سازی و اعتراف گیری هاست که اهداف دیگری را در شرائط دیگری دنبال می کند. بررسی این موضوع خارج از بحث حاضر است و با آن که حنای این تواب سازی رنگی ندارد، اما حتا اگر توابانی واقعی هم به بار آورده باشد نباید گمان برد که من تعریف بالا از تواب را به اینان نیز تعمیم می دهم.

(8) پانته آ بهرامی - « برای بيست و چند ساله های امروز که بدانند برنسل ما چه گذشت؟» شبکه سراسری همکاری زنان ايرانی.

http://www.shabakeh.de

(9) مرجان افتخاری - «زمینه های تواب سازی در زندان های جمهوری اسلامی» - سایت گفتگوهای زندان.

 

*

 

*