اطلاق« قربانی» مسئولیت فرد را منتفی نمی کند

 

رضا اکرمی

زندانی رژیم ستم شاهی

 

از آنجا که سئوالات عمدتاٌ بر چگونگی رفتار با «توابین » متمرکز است ، اجازه می خواهم  پاسخ به سئوالات پنج گانه شما را از سئوال چهارم آغاز کنم ، چرا که  امکان می دهد اشاره‌ای هر چند مختصر به زمینه ها، شرایط و علل شکل گیری پدیده «تواب»، یعنی چرائی آن در زنداهای جمهوری اسلامی داشته باشیم. آنجا که  می پرسید :

پاسخ چهارم:

بی تردید تواب قربانیست. تا جائیکه از شرایط این دوره (سالهای 60 تا 70 هجری شمسی، که این روزها بیشتر مورد مطالعه است) زندان‌های جمهوری اسلامی مطلعیم، زندانی سیاسی اسیری بود که نه  بازجوئی و شکنجه‌اش تاریخ و پایانی داشت و نه حتی اعلام محکومیتش دلیلی بر پایان زجر و شکنجه. و چنانکه شاهد بودیم چندین هزار نفر از آنها در دوره‌ای کوتاه و در یک انتقام کشی کور ظرف چند روز به قتل رسیدند.

انسان‌هائی که می بایست این میزان از درنده خوئی را متحمل شوند چه کسانی بودند؟

80 در صد آنها جوانان و نوجوانانی بودند که همراه با انقلاب بهمن  با سری پر شور و دلی در آرزوی آزادی و عدا لت به خیابانها ریخته بودند تا در ایرانی آزاد و انسانی‌تر زندگی کنند و در بهبود شرایط دشوار میلیون‌ها انسان زحمتکش سهمی داشته باشند. این جوانان، بنا بر خواستگاه اجتماعی‌شان و در موارد بسیاری، صرفاً بر اساس عواطف و روابط فامیلی، به هواداری از این یا آن حزب و سازمان سیاسی برخواسته بودند که در فضای نسبتاً آزاد ناشی از انقلاب به فعالیت‌های خود صورت علنی داده بودند و بدون اطلاع از چشم انداز پیش رو و نقشه‌ای روشن در کار جلب و جذب نیروی جدید بودند.

گوئی تنفس در هوای آزاد، برای این نسل از پیوستگان به کارزار سیاسی، در دوران پس از انقلاب، همانقدر کوتاه بود که، دقایق چندی به هنگام هواخوری در زندانهای مخوف بعدی آنها. و این نه تنها در مخیله اکثریت قریب به اتفاق این جوانان نمی‌گنجید بلکه، رهبران سازمان‌ها نیز در این غافل‌گیری بزرگ بیلان متفاوتی بر جای نگذاشته‌اند.

خشونت خارج از حد استبدا د جدید که گوئی در اعماق جامعه ما ریشه دوانده بود اینبار نه تنها بر سرنیزه و شلاق استوار می شد بلکه در چهره یک حکومت بیرون آمده از انقلاب و با باورهای مذهبی،  تقابل و رودرروئی اقشار مختلف اجتماعی را تا فضای کوچک هر خانواده بست داده بود .

در چنین حا ل و فضائی به سالهای 60 و یورش به سازمان‌ها و احزاب سیاسی در حالی نزدیک می‌شویم که ازسوی مسئولین سازمان‌ها نه تنها هیچ نقشه روشنی برای عقب نشینی وتأمین امنیت اعضاء وهواداران وجود ندارد بلکه خود نیز برای سروسامان دادن به امور تشکیلاتی ونجات آنچه ممکن است، در سردرگمی کامل بسر می برند.

زندان‌های رژیم اسلامی این بار نه محل شکنجه و قتل گاه گروهی «روشنفکر انقلابی» و یا کسانیکه کما بیش از خطرات یک مبارزه سیاسی مطلع اند، چنانکه در سال‌های پایانی رژیم پهلوی شاهد بودیم، بلکه قربانگاه یک نیروی عظیم اجتماعی می شود که در زندان در می یابند که چهره واقعی سیاست و مبارزه سیاسی در کشور ما چیست و دست و پنجه نرم کردن با دشواریهای آن تا کجاست. اما انتظار جامعه سیاسی بیرون از زندان از زندانی همانست که در خاطرات قهرمانانش در زیر شکنجه ساواک خوانده بود.

در این جا فرصت و محل پرداختن به ارزیابی تمامی جوانب سیاست گذاری‌ها و بی سیاستی‌های مجموعه جریانات سیاسی اپوزیسیون در این زمینه نیست، اما تا جائیکه به موضوع مورد بحث مربوط می شود می توان گفت که «تواب» نه تنها قربانی رژیمی‌ست سرکوبگر، بلکه به نوعی قربانی بی سیاستی‌های تشکیلاتی و باورهای نادرست از زندان و شکنجه و مقاومت در میان احزاب و سازما‌ن‌های سیاسی نیز هست .

اما اطلاق قربانی، مسئولیت فرد را منتفی نمی کند. برای کسی که شکنجه شده باشد، قریب نیست که بشنود در زیر شکنجه فردی، دیگری را لو داده ، و منجر به قتل وی شده است. (اگر چه انسان‌های بس بزرگی بودند که در زیر شکنجه جان باختند تا جان یاران دیگری را نجات دهند.) اما تحت هیچ عنوانی نباید پذیرفته شود انسانی که دوران بازجوئی و شکنجه را پشت سر گذاشته است، در سلامت روحی  و به اختیار، همبند خود را شکنجه کند یا به قتل برساند. آیا در میان توابین چنین افرادی کم و بیش وجود داشته اند؟ باید به طور مشخص اثبات شود. گزارشات چندی از زندانیان سابق، بیانگر این واقعیت تلخ است. همین گزارشات نشان می‌دهند افرادی از میان توابین به کادر اطلاعاتی و امنیتی رژیم تبدیل شده اند و حتی در مواردی به قول معروف از پاپ هم  کاتولیک تر بوده اند.  به نظر می رسد در برخورد با چنین افرادی نمی توان خارج از آنچه یک جامعه مدرن و قانون گرا می شناسد ،که همان اجرای قانون در برابر مجرم است رفتار دیگری در پیش گرفت. هر گاه محکمه صالحه‌ای وجود داشته باشد باید به دست عدالت سپرده شوند و همانطورکه دادگاه های قانونمند در مورد همه متهمین عمل می کنند قبل از هر حکم و داوری، این سلامت روانی و نگاه امروز متهم به آنچه انجام داده است می باشد که در کنار سایر عوامل، مجموعه قضاوت را می سازد.

جامعه ما  قانونمند نخواهد شد هر گاه مسئولیت فردی را در تمام امور با مسئولیت جمعی همراه نسازد و با بخش‌های غلط «فرهنگ » خود، چون «مأمور و معذور » و یا توجیه هر عمل ناشایستی تحت عنوان «قربانی » فاصله نگیرد.

اما موضوع تغییر موضع و حتی تبلیغ نظراتی خلاف نقطه نظرات پیشین خود، حق هر انسانی در زندان و بیرون زندان است. این هم قابل فهم است که چنین رفتاری در زندان‌ها عرصه را بر زندانیان «سر موضعی» تنگ‌تر کرده باشد. اما اگر به بافت زندان‌ها در این دوره که پیشتر هم به آن اشاره شد توجه کنیم بروز چنین رفتاری غیر قابل انتظار نیست و نباید با این گروه از زندانیان ولو تواب هم بوده باشند چون مجرم برخورد شود، چنانکه در برخی گزارشات و خاطرات زندانیان منعکس است.

مگر در بیرون زندان کم افرادی هستند که به کلی، به درست و یا نادرست، از گذشته خود بریده‌اند که هیچ، بلکه درصدداً با چوب زدن به چنین گذشته‌ای، گوی سبقت را  از دیگران بربایند.

پاسخ اول:

به طور کلی تحریم و بایکوت در میدان فعالیت‌های  سیاسی- اجتماعی  برای کسانیکه خود را کوشنده سیاسی، اجتماعی و فرهنگی  می شناسند نا مفهوم است. کسانیکه تغییر یا اصلاح جامعه‌ای را در متن فعالیت خود قرار می دهند، نمی‌توانند نسبت به هیچ بخشی از اجتماع بی تفاوت باشند. موضوع مورد بحث شما هم از چنین قاعده‌ای جدا نیست. زندانی سیاسی نه به دلایل شخصی به زندان افتاده است و نه مسئولیت سیاسی و اجتماعیش پس از زندان خاتمه می یابد. کسی که فشارهای طاقت فرسای جسمی و روحی را سال‌های متمادی به جان خریده است تا در راه آرمان‌های بشردوستانه و سعادت و بهروزی انسان‌ها گامی برداشته باشد نمی تواند نسبت به چنین معضل اجتماعی‌ای که بیش از همه با آن  آشناست بی تفاوت باشد و صرفا از منشور درد ورنجی که از ناحیه تواب یا توابینی متحمل شده است رفتار خود را  به مسئله‌ای خصوصی تقلیل دهد.

من فکر می کنم هر گاه  زندانی سیاسی مقاوم- فراموش نکنیم که تواب هم زندانی سیاسیت- و یا انجمنها و مؤسسات دفاع از زندانیا ن سیاسی دارای چنان توانمنديي باشند که این مسئله بغرنج را در دستور کار و بررسی خود قرار دهند، بیش از هر شخص و نهاد دیگری می توانند در گشودن زوایای مختلف این موضوع مؤثر واقع شوند. طبعاً یکی از ابزارهای شناخت پای صحبت توابین دیروز نشستن و باز کردن محیط بحث و گفتگوست. من ایجاد چنین فضائی را نه در مقوله خدمت کردن به «فرهنگ دمکراتیک» می شناسم و نه عاملی در جهت  در هم ریزی مرز مقاومت و تسلیم.

گفتگوئی که بحث‌اش به نوعی باز شده است، گفتگو پیرامون یکی از معضلات جامعه ماست، که از جوانب مختلف باید مورد بررسی و موشکافی قرار گیرد تا نه تنها تکلیف اجتماع با تواب  و تواب با خود و اجتماع پیرامونش، بلکه جامعه در تمامی ابعادش با تواب سازی و بازتابی که در میان مردم دارد تا حد ممکن روشن گردد و این ابزار سرکوب از دست  شکنجه‌گر بدر آید و امکان ایستادگی و مقاومت برسر آرمان‌هاو ارزشهای ا نسانی،  امکان موفقیت بیشتری بیابد. و این خود کار کمی نیست و همانطور که گفتم، جا دارد زندانیان سیاسی سابق  در این راه پیش قدم شوند. چنانکه برخی از آنها بسیار پیش از این کارهای ارزشمندی انجام داده اند.

پاسخ دوم:

هر جا صحبت از گفتگو به میان می‌آید، قبل از هر چیز باید طرف گفتگو وجود داشته باشد .

همانطور که پیشتر اشاره کردم نه تواب یک مقوله واحد است و نه همه انسانهائی که درهم شکسته‌اند برخورد یکساني دیروز در زندان و یا امروز با خود و محیط و افراد پیرامونشان داشته و دارند .

در این زمینه نیز رفتار شخص تواب با گذشته‌اش نقش تعیین کننده‌ای خواهد داشت . آیا ما می خواهیم با یک زندانی سابق که به شکلی از انحاء در شرایط سخت زندان از مواضعش دست کشیده است و امروز خود قبل از هر کس در فکر بازیافتن خود است به گفتگو به نشینیم؟ یا عنصری که فکر می کند اساساً از ابتداء راه گم کرده است  و می بایست به عضویت اردوی «سربازان گمنام امام زمان» در می آمده است. این دو گروه را باید از هم تفکیک کرد با اولی نه تنها باید باب گفتگو را باز کرد بلکه ضروریست به عنوان یک مسئولیت اجتماعی به سراغ آنها رفت. و با دسته دوم ، همان سیاستی را تعقیب کرد که در قبال  سایر مجرمین و عاملین سرکوب و اختناق می توان تصور کرد.

پاسخ سوم:

بدون تردید توبه تعدادی از رهبران سازمانهای سیاسی در بوجود آمدن پدیده تواب در زندانها بی تأثیر نبوده است . اما به نظر می رسد در آنچه از آن به عنوان« اوج گیری پدیده توبه» نام برده‌اید نقش تعیین کننده نداشته است. من فکر می کنم عواملی  چون ترکیب جوان، کم تجربگی، عدم حضور زندانیان با سابقه در میان برخی از گروهبندیهای درون زندان، دامنه، تداوم و اشکال پیچیده شکنجه، شدت عمل رژیم در برخورد با برخی از سازمان‌ها، فضای حاکم بر زندان‌های مختلف و بسیاری عوامل ریز و درشت دیگر را می توان نام برد که همه یا هر یک می‌توانسته جسم و روان افرادی را در هم بشکند

اگر برای توبه رهبران سازمانها نقش بالائی قائل باشیم، باید توضیح داد که چرا به عنوان مثال در میان اعضاء و هواداران سازمان مجاهدین خلق، در مقایسه با حزب توده ایران پدیده تواب گسترده تر است. در حالیکه رهبران گروه اول عمدتاً یا در مصاف و درگیری مسلحانه با رژیم کشته شدند یا به خارج رفتند و در میان دستگیر شدگان در سطح رهبری آنها نیز توبه گسترده نبوده است، در حالیکه اکثر رهبران حزب توده به تلویزیون آورده شدند تا با تاریخ و سیاست‌های گذشته خود تصفیه حساب کنند.

 

پاسخ پنجم:

هر چند در پاسخ به سئوالات پیشین به این موضوع هم تا حدودی پرداخته شد اما در یک نگاه کلی می توان گفت به جز با آنها که مرتکب جرم شده‌اند باید همان راهی را در پیش گرفت که با هر قربانی آسیب‌های اجتماعی و خشونت در پیش گرفته می شود. تنها با نگاه به آینده و بازگوئی اشتباه، آنهم نه تحت فشار و درخواست توبه‌ای از سمت دیگر است، که چنین انسانهائی ممکن است با خود و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند به یک صلح درونی برسند. يك جامعه انسانى و آزاد بايد شرايط وحشيانه‌اى كه اين گونه آدم ها را شكسته است بیشر بشناسد. آنچه روشن است طرد چنین افرادی از اجتماع پاک کردن صورت مسئله ا ست و نه اصل موضوع.

*