تواب عنصری از عوامل رژیم

 

احمد موسوی

زندانی رژیم اسلامی ایران

 

یادآوری:از آنجا که پرداختن به توابین بدون بررسی شرایط فشار و سرکوب عنان گسیخته اعمال شده بر زندانیان توسط جمهوری اسلامی امکان پذیر نخواهد بود. و از آنجا که در پاسخ به سئوالات ذیل امکان پرداختن به این مهم میسر نیست، لذا بی آنکه بخواهم ذره­ای از بار مسئولیت عملکرد فضاحت­بار و جنایتکارانه توابین را کاهش دهم، برای جلوگیری از هر گونه ابهام و سوء برداشت یادآوری این نکته را ضروری می­دانم که پیش از هر صحبتی مسئولیت همه جنایت­ها و اقدام­های سرکوبگرانه که در زندان­های جمهوری اسلامی توسط زندانبانان و توابین بر زندانیان اعمال شده مستقیما بر دوش جمهوری اسلامی بوده است و بس. حتا در ارتباط با عملکرد توابین نیز ابتدا به ساکن جمهوری اسلامی باید پاسخگو، محاکمه و محکوم گردد.

 

پاسخ اول‌:

برای پاسخ دادن به سئوال فوق ابتدا باید مشخص گردد:  تواب کیست؟ در شرایط کنونی جایگاه این تواب در جامعه کجاست؟ گفتگو با این تواب چه انگیزه و هدفی را دنبال می­کند؟ تا آنگاه بتوان از دموکراتیک یا غیر دموکراتیک بودن آن صحبت کرد.

 از نظر من در زندان­های جمهوری اسلامی تواب کسی است که نه فقط از اعتقادات سیاسی - ایدئولوژیک خود دست برداشته بلکه عملا در کمک رساندن به مسئولان زندان و زندانبان­ها جهت سرکوب زندانیان و شکستن روحیه مقاومت در درون زندان نقش مستقیم و آشکاری داشته است. این نقش و انجام وظیفه می­تواند از گزارش دهی بر علیه زندانیان گرفته تا نگهبانی دادن، از انجام کارهای فرهنگی گرفته تا آزار و اذیت زندانیان، از بازجویی گرفته تا شکنجه و تیر خلاص زدن به زندانیان و در یک کلام تبدیل شدن به عنصری از عوامل رژیم برای پیشبرد سیاست­های سرکوبگرانه رژیم با هدف شکستن مقاومت زندانیان در درون زندان. این کلی ترین برداشت و تجربه من از تواب است. هرکدام از مراحل فوق با ویژه­گی­های دوره­های مشخص زندان و اینکه زندانی تواب در دوره­های بعدی زندان در کجا قرار گرفته می­تواند برداشت­ها و نظر گاه­های تحلیلی دیگری را نیز به همراه خود داشته باشد. حال با چنین پیشینه و عملکردی از توابین، میان زندانی­ای که با گزارش­دهی چنین عناصری به زیر هشت رفته و چندین شبانه روز بدون خوابیدن سر پا ایستاده و یا به انفرادی­های طولانی مدت رفته، و یا در قیامت و تابوت علاوه بر تحمل ماه­ها نشستن با چشمان بسته، بی آنکه امکان کوچکترین حرکتی را داشته باشد به وسیله همین عناصر مورد شکنجه و آزار و اذیت روحی نیز قرار گرفته­است، و در کمترین حالت نگهبانی بند را به عهده گرفته­اند تا خندیدن و شادمانی زندانیان را بر لبانشان بخشکانند و یا با کار فرهنگی خود در مقاله نویسی و شعر خوانی در مراسمهای "سیاسی- عبادی" درون زندان در جهت تطهیر  جنایت­های رژیم و رهبران آن گام بر داشته­اند چه گفتگویی می­تواند وجود داشته باشد.آنهم گفتمان سیاسی. تا آنوقت بتوانیم از دموکراتیک یا غیر دموکراتیک بودن آن حرف بزنیم. و مهمتر از اینکه جایگاه کنونی این تواب کجاست؟ آیا هنوز بر جایگاه تواب نشسته و می­خواهد "رسالت نهضت توابین" را استمرار ببخشد و سایه مشمئز کننده خود را کماکان بر فراز سر زندانیان و محیط پیرامونی آنان بگستراند و عملا نقش عنصر تواب را اینبار نه در درون زندان بلکه در بیرون زندان و با خوشبینانه­ترین فرضیات به جای به مسلخ فرستادن زندانیان، رسالت فرهنگی رژیم را در لوای تواب و با عنوان "قربانی"استمرار ببخشد.

 گفتگو با توابین آنهم گفتمان سیاسی نه فقط مخدوش کردن همه ارزش­های انسانی و سیاسی مبارزاتی بر جای مانده از دوره­های پیشین تا به امروز است، بلکه تلاشی است برای زدودن قباحت رفتار توابین و خلع سلاح کردن مقاومت و ایستادگی درونی زندانیان در برابر فشار و سرکوب­های سیستماتیک زندان. من روی جمله پایانی تاکید خاصی دارم. چرا که وقتی قباحت و زشتی یک پدیده مشمئز کننده در اذهان جامعه از بین رفت آنوقت شیپورها از سر گشادش دمیده می­شوند و انسان­هایی که از آن رفتار زشت فاصله می­گیرند مورد ملامت قرار خواهند گرفت. چنانچه در یک جامعه که فریبکاری ودزدی همه گیر شده باشد، کسی که بخواهد انسان بماند و به شیوه انسانی زندگی کند با عناوینی چون "ساده­لوح"، "بی­عرضه" و "دست و پا چلفتی" مورد خطاب قرار می­گیرد.

   

پاسخ دوم‌:

برای من که هنوز سعی می­کنم به ارزش­های انسانی وفادار باشم و در مسیر مبارزات طبقاتی کارگران و زحمتکشان جامعه­ام سهمی هرچند کوچک داشته باشم، گفتگو به خاطر گفتگو معنایی ندارد.آنهم گفتمان سیاسی. هدف و انگیزه هر گفتگویی ارزش و جایگاه آنرا مشخص می­کند.هرگونه گفتگو باید حداقل کمک کند به شفاف کردن ارزش­های زندگی، مقاومت و پیکار میان مرگ وزندگی زندانیان در درون زندان و نیز آشکار کردن فشار، سرکوب و شرایط جهنمی زندان­های جمهوری اسلامی خصوصا در نیمه اول دهه شصت که با همکاری مستقیم توابین صورت گرفت و در مواقعی عملکرد آنها فضاحت­بارتر از زندانبان­ها بوده است.

در باره جنایت­های رژیم در درون زندان­ها با وجود اینکه تا کنون کتاب­های خاطرات زیادی نوشته شده اما هنوز قطعات این پازل تکمیل نشده است. یکی از قطعات مهم این پازل می­تواند بیان حقایق درون زندان به وسیله خود توابین باشد. بیان روند فشارهای وارده بر زندانیان برای تواب سازی، شرح روند لحظه به لحظه­ای را که آنان در آن شرایط جهنمی بریدند و قدم به قدم به راهی کشیده شدند که پیش از اینکه بر زندانیان، جنایت روا دارند خود در درون آن فضا از هر آنچه رنگ و بوی عاطفه و انسانیت داشت فاصله گرفتند و یکسره به موجوداتی تبدیل شدند که از منظر روانشناختی می­تواند به یک موضوع کاملا جدی مورد بحث قرار گیرد. و در ثانی می­تواند بیان شفافی باشد از چگونگی فضایی که رژیم برایشان ایجاد کرده بود و یا خود در گسترش آن موثر بودند.

قطعات گمشده این پازل، بحث با توابینی نیست که هنوز تلاش می­کنند نه از منظر یک تواب دیروزی بلکه از منظر مدافع امروزین رژیم گنداب عملکرد سال­های درون زندان خود را به بیرون نیز جاری سازند.

در اینجا می­خواهم سئوالی را در مقابل همه وجدان­های آگاه بگذارم. انسان­هایی که هنوز قلبشان برای پاسداشت ارزش­های انسانی می­طپد.

بدون شک همه زندانیانی که در مسیر توابیت قرار گرفتند پیش از آن، مدافع پاسداشت ارزش­های والای انسانی بودند که به خاطر آزادی، برابری و در نهایت برای سوسیالیسم با رژیم جهل و جنون و تباهی جمهوری اسلامی به مبارزه بر خواسته بودند. آنان برای گسستن از آرمان­های انسانی خود چه با قرار گرفتن در زیر فشارهای شدید و چه بدون فشار، بهای سنگینی پرداختند که کمترین آن فشارهای روحی  - روانی و چوب حراج زدن بر حیثیت، اعتبار و انسانیت خودشان بود و بیشترینش در کنار جهنمی­تر ساختن شرایط زندان برای زندانیان دیگر، به پای چوبه دار فرستادن بیشماری از زندانیان و دوستان سابق خود بوده است. آنان که برای پیشروی در مسیر عملکرد ضد انسانی خود آنهمه بها پرداختند، چرا حاضر نیستند اینک در مسیر پاسداشت ارزش­های انسانی و بدست آوردن جایگاه انسانی بر باد داده خود بهایی بپردازند و در تکمیل کردن قطعات پازل زندان­های جمهوری اسلامی گامی پیش بگذارند.

دست یافتن به حقایق بیشتر و ناگفته­های شرایط مرگبار زندان­های جمهوری اسلامی اصلی است که من بدان می­اندیشم و توابین به دلیل بودن در مناسبات درونی زندانبانان بدون شک ناگفته­های زیادی از جنایات جمهوری اسلامی برای گفتن دارند.

پاسخ سوم‌:

من بر این باورم اگر چه توبه رهبران سازمان­های سیاسی می­تواند شرایط روحی نامطلوبی را بر فضای زندان بگذارد و روی انگیزه مقاومت در وجود عناصر ضعیف  درون زندان موثر باشد،اما تعیین کننده نیست و نخواهد بود.  میزان وفاداری عملی هر انسان مبارز به باورها و اعتقادات سیاسی ایدئولوژیک خود و آمادگی برای پرداختن بها برای آن می­تواند یکی از پارامترهای مهم مقاومت و پایداری باشد و این هیچ ربطی به عملکرد فلان سازمان یا بهمان رهبر ندارد. برای مثال من "احمد" قبل از اینکه هوادار سازمان فدائیان اقلیت باشم باید دید چقدر به مارکسیسم و کمونیسم وفادار و پایبند هستم. مقاومت من در درون زندان در فراز نخست از پایبندی عملی من به سوسیالیسم و کمونیسم جان خواهد گرفت و مرا در مسیر زندگی درست در درون زندان هدایت خواهد کرد. در کنار آن ایستادگی و مقاومت رهبران  سازمان نیز می­تواند نقش کاتالیزور را بازی کند.

آنهایی که جایگاه این دو پارامتر را مخدوش کرده یا به عمد خوش دارند جای این دو را با هم عوض کنند طبعاٌ نه فقط در زندان بلکه در بیرون از زندان نیز به استنتاج دیگری برای بیان عملکرد خود خواهند رسید. آنان پیش از اینکه به ارزیابی خود و باورهایشان بپردازند عملکرد رهبران سازمان­ها را دستمایه میزان مقاومت یا تزلزل خود قرار می­دهند.     

از طرف دیگر تجربه عملی من نیز در درون زندان اینگونه بوده؛ آنهایی که در بیرون از زندان به تاکتیک­ها و عملکردهای سیاسی سازمان­های خود باور نداشتند و فقط از روی وظیفه و دستور سازمانی و یا بعضا تحت تاثیر فضای حاکم بر جامعه، شکل­هایی از مبارزه را پیشه کرده بودند از آنجا که در درون خود بدان باور نداشتند، زودتر و سهلتر در مسیر فروپاشی قرار می­گرفتند.

شاید بهتر باشد جواب سئوال فوق را از آخرین نامه­ام که در تاریخ 28 آذر ماه 1370 از درون زندان برای خانوده­ام نوشتم و  در کتاب دهسال خاطرات زندانم "شب بخیر رفیق" آمده است بیان کنم:"...فشار، سرکوب، شکنجه، ترور، عدم امنیت و هر لحظه در انتظار مرگ، زندگی کردن واقعیت تلخ و انکار ناپذیر ده ساله­ی زندان­های جمهوری اسلامی بوده است که در فروپاشی شخصیت انسان­ها و کشیده شدنشان به سمت هرزه­گویی و روسپیگری سیاسی، سهمی بی بدیل داشته است. اگر چه نطفه­ی این فروپاشی شخصیت را باید در درون خود افراد و باورهایشان جستجو کرد".

 

پاسخ چهارم‌:

واژه "قربانی" جزء کلماتی است که می­تواند بر پایه نگرش­های متفاوت افراد تعاریف مختلفی را به نمایش بگذارد. من شخصا در مسیر مبارزات سیاسی-  اجتماعی ترجیح می­دهم از کاربرد این واژه پرهیز کنم. هر انسانی که وارد گردونه مبارزات سیاسی و آزادی­خواهانه می­شود و یا در عرصه­ی مشخص­تر پای در مبارزات سیاسی -  طبقاتی می­گذارد و برای دستیابی به رهایی انسان از ستم طبقاتی و بنیان نهادن سوسیالیسم پیکار می­کند بدون شک می­داند در چه مسیر پر خطری گام برداشته و چه عواقبی را پیش روی خود دارد. آنهم در جامعه­ای مثل ایران با حاکمیت جهل و جنون جمهوری اسلامی. برای من واژه "قربانی" بیشتر در جایی کاربرد پیدا می­کند که رژیم یا دیگرانی با سوءاستفاده از اعتماد، دوستی و یا بی خبری، انسانی را قربانی امیال و خواسته­های ضد انسانی خود سازند  که قربانی خود در انتخاب مسیر نه فقط نقشی نداشته بلکه حتا از نتیجه و عواقب زیانبار راهی که در آن پای نهاده نیز بیخبر باشد. بدون شک چنین انسانی که مورد سوءاستفاده و قربانی پلشتی­های رژیم یا عناصر دیگری قرار گرفته باشد همواره منتظر است تا نه فقط از حیطه "قربانگاه" خارج شود، بلکه علاوه بر آن آتش "کینه" و "انتقام" نسبت به "قربانی کنندگان" نیز تمام وجودش را شعله­ور خواهد ساخت. این امر در تمامی فرهنگ­ها و جوامع بشری در قالب روایت­ها، داستان­ها،رمان­ها، فیلم­ها با تم "انتقام­گیری فردی" توسط "قربانی­شدگان" از "قربانی­کنندگان" از آغاز تا به امروز به عنوان بارز ترین نمود "قربانی" به یادگار مانده است. امروزه برای قوام یافتن جوامع بشری و نهادینه کردن قوانین مدنی، انتقام گیری فردی به درستی جای خود را به قوانین مدنی و اجتماعی داده است. اما حق افشای جنایتکاران و "قربانی­کنندگان" انسان برای جلوگیری از تکرار جنایت نه فقط برای "قربانی­شوندگان" بلکه برای همه آحاد جوامع بشری محفوظ مانده است. جمهوری اسلامی بر پایه بنیان­های ایدئولوژیکی  اش یکی از ریاکارترین و مکارترین رژیم­های شناخته شده است که بکار گیری "مکر علیه دشمن" از اصول قرآنی این رژیم است. بنابر این برای یک انسان سیاسی و مبارز هوشیار، دچار توهم نبودن در مقابل فریبکاری­های رژیم اصل اولیه مبارزه محسوب خواهد شد. در ثانی بسیاری از توابین و بعضا جانی­ترین­های­شان در شرایط فشارهای فردی وارده بر خود از قبیل شکنجه و شلاق، نشستن در تابوت­ها و انفرادی­های درازمدت تواب نشدند بلکه در شرایط فشارهای عمومی وارده بر بند که همه زندانیان را در بر می­گرفت و یا بعضا بدون کمترین فشار فقط برای زودتر خلاص شدن از زندان به صورت عوامل سرکوب در خدمت رژیم قرار گرفتند و همانند "دزدان با چراغ" بر مسند جنایت نشستند و به شکار "قربانیان" خود پرداختند.این نخستین فراز مسئله است. در فراز دوم اگر بپذیریم که توابین "قربانی" بوده­اند و بی آنکه خود بخواهند، خارج از "اراده" و "توان" خود در این مسیر جور و جنایت قرار گرفتند در آن صورت در اولین فرصت که "شرایط موجود" مورد نظر در زندان پشت سر گذاشته می­شد باید می­توانستند از جنایت فاصله بگیرند و به افشای "قربانی کنندگان" خود و سیاست جنایتکارانه رژیم در امر تواب سازی همت گمارند. اما چنین نکردند. نه تنها چنین نکردند، نه تنها "کینه"­ای نسبت به "قربانی کنندگان" خود ندارند، بلکه اگر کینه­ای در وجودشان شعله می­کشد آنرا نثار زندانیان مقاوم می­کنند تا فراری رو به جلو داشته باشند.  گستره توابین چنان وسیع بوده که بدون رده بندی کردن آنها و سنگینی مسئولیتی که داشته­اند نمی­توان به جمعبندی شفاف و روشنی از آنها دست یافت. اما همه آنها در هر جایگاهی که قرار داشته­اند در خدمت یک هدف بوده­اند. جهنمی­تر کردن شرایط سرکوب زندان برای زندانیان و بویژه زندانیان مقاوم.    

پاسخ پنجم‌:

در مقابل هر یک از سئوال­های موجود در پرسش پنجم باید پرسیده شود برای چه و با کدام هدف؟

عملکرد توابین در زندان­های جمهوری اسلامی در همگامی با زندانبان­ها، برای اعمال سرکوب و فشار مضاعف بر زندانیان، غیر قابل انکار و غیر قابل دفاع است. هدف از مقابله با جنایت و هر رفتار ضد انسانی دیگر، ابتدا به ساکن جلوگیری از باز تولید دوباره جنایت است. این مهم با فراموشی، بخشش، زدودن یا کم رنگ کردن زشتی و قباحت یک عمل جنایتکارانه نه فقط امکان تحقق نخواهد یافت بلکه آیش و شخم دوباره­ای خواهد بود برای باز تولید بیشتر جنایت. برای جلوگیری از هر اقدام ضد انسانی همزمان با روشن شدن ابعاد آن عمل، افراد اقدام کننده آن پدیده زشت، جنایتکارانه و ضد مردمی باید در نزد افکار عمومی مسئولیت عملکرد خود را پپذیرند.

به باور من "شنیدن روایت"، "فهمیدن" و "بخشش" با چنین چهار چوب و معیاری آنهم با هدف جلوگیری از تکرار جنایت و باز تولید دوباره آن، موضوعات قابل طرح خواهند بود که در آن صورت می­توانم تنها از سهم خودم و آنچه بر من روا داشته شده است بگذرم و ببخشم.

                 26 سپتامبر 2006

*