تواب سازان

 

مهدی اصلانی

زندانی رژیم اسلامی ایران

 

 

پدیده تواب و توابیسم مهمترین بخش از حیات آمیب گونه و هستیِ انگلی نظام زندان اسلامی می باشد. هویت اسلامی واسلامیزه کردن جامعه در "همسان سازی" شریعت گونه کار به دستان اسلامی از فردای آوار بهمن کش 57 تا به امروز ادامه دارد. کارخانه تواب سازی نظام "سه شیفته" در خط تولید دگردیسی انسانی به کار کشتن هویت انسانی و باز آفرینی انسان های آزمایشگاهی و مرگ فروشی مشغول است.

از فردای قدرت و قوام یافتگی واماندگان دیروز و استقرار با "ساطور وکنده" درکوچه ها و بوییدن دهان ها برای آنکه "مبادا گفته باشی دوستت دارم" تا به امروزکه ایران را به حد رذالت خود پایین کشیدند، سازمایۀ فکری "مرگ فروشان" خوار داشت انسان بوده  و تسخیر اندیشه وروان آدمی، که در مفهوم "خود نبودن" و توبه اسلامی معنا یافته است.  مروری به روزنامه های وقت در سال58 و آگهی های تواب ساز اولیه آن زمان که جنبش ترقیخواهانه وقت با گیج سری به آن نگاه می کرد و آن را نمی دید به فصل خود فاجعه ای  را هشدار می داد که تمایلی بر دیدنش وجود نداشت.

قرق بانان با عناوین کلیشه ای و ثابت در روزنامه های وقت اینگونه به جراحی انسان برخاستند. این جانب....فرزند.... از فرقه ضاله..... اعلام انزجار کرده و..... "برائت خود را ......اعلام می کنم...... حکومت تواب ساز به همان سادگی آغازید و به همین سادگی ادامه می دهد. آخرین نمونه ازاین دست رامین جهانبگلو می باشدکه با پای خود و بعد از آزادی از  زندان، یک سر به خبرگزاری ایسنا می رود و در مصاحبه ای داوطلبانه!!!  به تلقی از آن چه جاسوسی نام می نهند  معترف می شود.حرف همۀ این سال ها لکه دار کردن انسان بوده است. توبه برقرار است و تواب سازان هنوز بر"گذرگاه ها مستقر" نمونه هایی فراوان در سالیان اخیر و در اتاق های تمشیت به " خود نبودن" خود معترف شده اند.

بسیاری از هجوم یافته گان سالیان اخیر اما-شانس آن را یافته اند تا با تغییر شرایط جهانی و داخلی به باز سازی خود و هم گونه گی با محیط برسند و بعضاٌ در حوزه های گذشته کاری خود، فعالیت کنند. شانسی که  امکان استفاده از آن در فاصله سال های سیاه 61 تا 63 تقریباٌ صفر بوده است. دو نمونه ابراهیم نبوی و فرج سرکوهی از آن جمله اند.

 

1- ابراهیم نبوی

طنزپرداز معاصر در فاصله سال های 1377 تا 1379دو بار به حبس می رود. بار اول در زندان کوتاهش فرصت میابد دو کتاب بنویسد، دو بار به خارج سفر کند و در نوبت دوم حبسش، طرح چهار کتاب را بریزد و دوکتابش را به چاپ برساند. از وی خواسته می شود تن به اعتراف دهد و در حد اقل سه نوبت از وی مصاحبه ویدئویی می گیرند. نبوی هم اینک در خارج از کشور به حرفه سابقش مشغول است. شرایط این امکان را به نبوی ارزانی داشت تا برخلاف دهه60 با کمترین فشار و هزینه به خارج بیاید. ابراهیم نبوی یا به قول دوستان نزدیکش"داورنبوی" (نبوی را در دهۀ60 با این نام می شناختند) دراوج کشتارهای دهۀ60 و در فاصلۀ سال های 1364-1361 در یکی از سیاسی ترین مشاغل به انجام وظیفه می پرداخت وی در اوج سلاخی حکومت، مدیر دفتر سیاسی وزارت کشور بوده است. زمان انجام وظیفه را به اشتباه تایپ نکرده ام 1364- 1361خوب نگاه کنید راستکی است. وی در همین دوران و در سال1364جانشین مدیر کل اجتماعی وزارت کشور می شود. از دیگر مسئولیت های غیر مهم!!! وی هم چون، مدیر طرح برنامه شبکه سراسری سیما، عضو شورای مرکزی تحکیم وحدت، مشاور رئیس دانشکده صدا و سیما، و... می گذریم. چنانچه مشاهده می کنید تمامی مشاغل داور نبوی سیاسی می باشند! و نتیجه منطقی آنکه داور نبوی براساس باورهای سیاسی اش مسئولیت های کلیدی را عهده دار شده است. اما نبوی معتقداست "هیچ باور سیاسی ارزش رنج کشیدن ندارد" او با تمسخر سیاسیون به ریش سیاست میخندد، لودگی می کند، و بر اساس باور فردی اش به توبه تن می دهد. به اعتقاد نبوی"برای باوری که دو سال بیشتر طول نمی کشد نباید سه سال زندان کشید" [چراغ دروغ....گویا نیوز 15 آذر 1383]

نبوی در مهاجرت سیاست می کند، سیاسیون را میخنداند ،کسب حلال می کند والبته که سیاسیون!! سالن های نمایشش ر ا پر می کنند. شانس اهدایی به نبوی که قابلیت تغییر در هر دو سال یک بار را دارد (توبه خفیف)-بر وزن سکته خفیف،-نصیب معدود کسانی در سالیان اخیرشده است. بسیاری از مورد هجوم یافته گان دهۀ60 و اصطلاحاٌ توابین آن دورا ن سرنوشت هایی تراژیک و متفاوت از نبوی را ازسر گذرانده اند، خودکشی، بیماری های لاعلاج روانی، انزوا، سکوت، خودخوری و... از مشخصه های سیاه آن دوران است.

 

1- فرج سرکوهی

دبیر تحریریه آدینه در توطئه کشتار نویسندگان و اهالی قلم که به قتل های زنجیره ای شهرت یافت از مهلکه خلاصی میابد، فرصتی که محمد مختاری و محمد پوینده  نمی توانستند از آن بهره مند شوند. سرکوهی پس از دستگیری و در فرصتی بدست آمده در نامه ای که به رنجنامه وی شهرت یافت، به روایت برخی از حوادث آن دوران می پردازد "48روز زنده بگوری و دو بار خودکشی ناموفق.... و زندگی شرافتمندانه تا 13آبان".  تاس فرج سر کوهی خوش می نشیند و با همراهیِ بی نظیر اپوزیسیون خارج کشور که اگر نه در هیچ موردی که در مورد وی سنگ تمام گذاشتند، همچنین وجود شرایط مناسب در به ثمر نشستن اعتراض ها، در نهایت منجر به آزادی و کوچ و مهاجرت سرکوهی به غرب می گردد. فشار امنیت خانه اسلامی در دوران حبس وی تا آن حد بود که سرکوهی را به بسیاری کارهای شنیع واداشتند،  تا آن جا که خود معترف شد "زندگی ام تا 13آبان شرافتمندانه بوده" ناگفته هایی بسیار هنوز در پس دیوارهای اتاق های تمشیت  به حبس مانده است و هم چون دیگر اسناد جنایت جمهوری مرگ سالار تا حیات این حکومت در سایه خواهد ماند. عزت الله سحابی، علی افشاری، عباس عبدی، برخی فعالان جنبش دانشجویی، وبلاگ نویسان، تعدادی از روزنامه نگاران و.... هم چون نبوی وسرکوهی از شانس کم و بیش مشابه اهدایی برخوردار شدند، هم چنین-اما-تمامی آنها با درجات متفاوت، و در آسیاب نوبتی تواب سازان معترف به اعمال نکرده شدند. این شانس البته تا همین لحظه به تساوی در اختیار همه بندیان قرار نگرفته است و ما شاهد حضور و وجود دو گونه زندانی متفاوت در زندانی به وسعت ایران هستیم.

باید توجه داشت که تفاوت های رفتاری در دوره های زندان حکومت اسلامی بر اساس مضامین هر دوره بر امر تواب سازی تاثیر غیر قابل انکاری داشته است. به عنوان مثال برخورد سرجنبانان حکومت در سالهای 61 تا 63 را مقایسه کنید با زندان بعد از 2خرداد 76 و دوره حبس خودی های حکومت یا جریان موسوم به ملی مذهبی ها. بدون تردید از حق آزادی زندانی سیاسی بی هیچ "اگر و استثتا" می بایست  دفاع کرد. اما از تغییر شرایط بدست آمده تنها ما بهره مند نیستیم، پیش از ما این کار بدستان اسلامی اند که خود را با شرایط هم سان می سازند. نگاه کنید به وضعیت زندان های حاضر، که شاهد دو نوع زندان و زندانی هستیم. زندانی"بوتیکی" که در ویترین رژیم قرار دارد و هر از چند گاه و از سر نیاز می شود همه جا به نمایش آن  پرداخت، وزندانیانی از جنس دیگر. همانگونه که آوردم، شرایط جدید، اصل دفاع از آزادی همۀ زندانیان سیاسی بدون قیدوشرط را نمی تواند مورد کمترین تردید قرار دهد.

بساز و بفروش های جمکرانی، به سادگی و با وقاحتی کمیاب، با این دکان دو نبش بر روی جنایت دهه 60 خاک می پاشند. امیدوارم با این مقدمه بتوانم به 5 سئوال شما (نه چندان به ترتیب) پاسخ گویم.

تواب واژه ای است قرآنی واسلامی با بار مذهبی وانحصاری خود که از فرهنگ خمینیسم و شیعی و از فردای بهمن یخ زده و غارت انسان به ادبیات سیاسی اجتماعی ایران و از آن بیشتر به مردم ایران تزریق شد. به جرأت هیچ واژه ای با این حد از بار شرعی و مذهبی در خدمت اهداف سیاسی قرار نگرفته است؛ و هیچ مفهومی رساتر از "تواب" ویژگی نظام زندان اسلامی را عریان نکرده است .

درازنای حیات زندان اسلامی در آمیزش با جفت جدا ناشدنی پیکره نامنحوس آن- توابیسم-ترجمان فجیع  "خود نبودن انسانی" در نظامی ایدئولوژیک را معنا  بخشیده. روح حاکم بر زندان های حکومت اسلامی به جهت باورهای ایدئولوژیک مذهبی (آنهم از نوع شیعی) در تمامی بود نا مبارک 27 ساله اش؛ کشتن هویت انسانی و باز آفرینی هویتی دیگرگون بوده است. اشتراک عمل این ماشین انسان خرد کن و خرد ستیز، در برهنه ترین شیوه تهاجم به ذات انسان، یعنی عرصه هجوم ایمانی، برجستگی و ویژگی زندان های ایدئولوژیک دوران مدرن را نمایش می دهد. "هم سان سازی عقیدتی سیاسی" کارخانۀ تواب سازی اسلامی که بزرگترین کارعمرانی اش برای ایران، گورستان و زندان بوده است؛ با درجاتی متفا وت از شناعت همچنان "تا" به امروز برقرار است.

تواب کسی است که با ضرایب مختلف و انگیزه ها و شرایط متفاوت دریک همسان سازی سیاسی ایدئولوژیک به"هم کاری" با زندانبان وادار شده است. بار این تغییر و ندامت سیاسی، در پیوند با دگردیسی عقیدتی سیاسی در"ختنه، سیاسی ایدئولوژیک" هجوم یافته گان تبلور یافته است. رهبر کاریزمای حکومت اسلامی آیت الله خمینی، که تکرار نامش توهین به دنیای مدرن است، از فردای انجماد انسان، در هجومی  بهمن آسا و با شعار معروف "همه با هم"اش که معنایی جز "همه با من" نداشت، کین خواهی  کم یابی را در تاریخ ایران بدعت گذاشت که هم چون دیگر دست آوردهای انقلاب شکوه مندش!!!! رهایی از آن به رویای دست نایافتۀ ایرانی بدل گشته است.

در نظام زندانِ حکومت، برای مرگ فروشان تنها مطیع بودن  بسنده نبوده است. انسان زدایی اسلامی در قوانین جامعه  چاه زده و جمکرانی، بنیان مجازات اسلامی در ایجاد فکر یک سان و تفتیش فکر قرار گرفت. جراحی درونی ترین زوایای روح انسان در مفهوم "احراز توبه" و در د فن گاهِ انسانی قرن حاضر موسوم به "تابوت و"قیامت" در فاصله سال های61 تا 63 و در زمان فرمانروایی جنون و خون اوج پرده دراماتیک این نمایش مرگ را در تسخیر اندیشه و رفتار انسان رقم زده است. پدیده توابیسم مهمترین بخش از هستی نظام زندان اسلامی است، به همین دلیل ساده، نوک تیز حمله ی تمامی فعالین حقوق انسانی می بایست متوجه زخم زنندگان اصلی- ونه زخم خوردگان- باشد. ندای نفی خشونت با خشونت رفتاری به هموندان وهمراهان از پای فتاده ناسازگار می باشد. توضیح پدیده توابیسم  و چرایی آن بدون توضیح سیستم جهنمی شکنجه اسلامی درغالب حد و تعذیر و تهاجم ایدئولوژیک به ذات  انسان، میسر نمی باشد. مهمترین تفاوت زندان اسلامی با زندان شاهی را در ویژه گی ایدئولوژیک آن باید جستجو کرد [تولید انسان اسلامی با هدف خوارداشت آن در کارخانه های ذوب انسان] این ماشین جهنمی در عمر پربرکت!! ج.ا. هیچگاه متوقف نشده است.

هم چنین در توضیح نوزایی پدیده توابیسم در زندان دهه60 باید یاد آورشد که مارگیران حوزوی و ایدئولوگ های جمکرانی ایران  با مشروعیت آسمانی!  خود نبرد در دو عرصه سیاسی ایدئولوژیکرا به موازات هم و در زمانی که"شهیدان درگورها جامه تعویض می کردند" با خیل جوان دستگیر شدگان آن سال ها آغاز کردند. (ترکیب زندان در سال های 60تا62 عمدتاٌ ترکیبی دانش آموزی بود). تقابل و رو در رویی نابرابر یک نیروی در قدرت و آماده جنگ و تا بن دندان ایدئولوژیک-با جنبشی جوان و پر شور که تنها به مقابله با سیاست های زور مدارانه روانه میدان جنگی نا برابر شده بود، جامعه را  به میدان جنگی تبدیل کرد که بیشترین تعداد اعدام های جمعی را درکارنامه سراسر تباهی حاکمیت ثبت کرده است. مرگ فروشان، اسرای بیشمار این نبرد نابرابر را تاسر حد تسخیر اندیشه و ندامت سیاسی آلوده به تغییر ایدئولوژیک، به خود ویرانگری سوق دادند. در سویی جنبشی جوان و خام که فاقد ابزارهای رزم بود و آمادگی جنگیدن نداشت، در تقابل با غول از چراغ درآمده ای که هستی و بقای خود را در جنگیدن  می دید. زمین بازی و قوائد آن اما از طرف "پیروز ابلیس مست" تعیین می شد. خدا باوران زنگی مست، عرصۀ نبرد را از حوزۀ سیاسی به رزم و رو در رویی ایدئولوژیک که آنرا نقطه قدرت وبرتری خود می پنداشتند کانالیزه کردند. اوج این درماندگی ایدئولوژیک را در مناظره تلویزیونی رهبری وقت بزرگترین سازمان سیاسی چپ، فداییان اکثریت- فرخ نگهدار-از سویی و احسان طبری که از پردانش ترین چهره های فلسفی چپ بود می شد مشاهده کرد. گلادیاتورهای چوبین جنبش چپ در مصاف ایدئولوژیک با سرجنبانان فلسفی حکومت اسلامی (سروش و مصباح) یا بنا بر مصلحت سیاسی یا فقر دانش فلسفی، بازنده گان این مصاف گردیدند. یادآوری کم آوردن دراین مصاف که صورت هزینه پرداخت نشده اش را به پای چپ نوشتند، برای من به عنوان عضوی جوان وکوچک از خانواده چپ هنوز یاد آور خاطره ای دردناک است. هر موضوع مورد بحث در آن سال ها مشروط به جدل های ایدئولوژیک بود. اگر در این سو نبرد را جمع بیشماری از طریق وسایل ارتباط جمعی مشاهده می کردند در عرصۀ کنترل نظام زندان کیفیتی دیگرگونه برقرار بود. شلاق و پوست و گوشت و استخوان؛ و البته میدانی با سکوهایی خالی از تماشاچی، بی یاوری وداوری و "کرکسان تماشا" و قربانیان بیشمار.

اینگونه بود که بهترین سرمایه های جوان را با دریغ ودرد در سوخت گاه های انسانی به "برخود شوریدن" وا داشتند؛ و فلج سیاسی یاران را به رخ همرزمانشان کشیدند، گیریم و به درستی که این فلجی مادر زاد نبوده! اما مارگیران حوزوی با اعتراف گیریِ ویران گرشان نه تنها به کشتن روح معترف، که به لکه دارکردن همگان همت گماشتند، آن ها توبه را به کالایی "بفروش"درجامعه بدل کردند. توابین اما اسرای نبردی ناخواسته و نابرابر شدند از این رو من آن ها را در زمره قربانیان حضور حکومت اسلامی می دانم. تواب قربانی نظام زندان حکومت اسلامی  با درجه بندی های متفاوت می باشد. با رسم الخط دیروز بسیاری از ترس خورده گان، واداده گان، کوتاه آمده گان، لغزنده گان، سرخورده گان، و........ را تماماٌ تواب خطاب کرده ایم! که این یک کاسه کردن بار معنایی تواب، نمی تواند به  تعریف دقیق از این مفهوم منجر شود. آیا ما اجازه داریم بهزاد نظامی این وقاحت کمیاب را با آن کوتاه آمده ای که اتفاقا زندگی شرافتمندانه ای را هم سپری کرده هر دو را با عنوانی کلی تواب بنامیم؟! فرایند توبه و تواب سازی، ویران کردن بندی نزد خود و دیگران بود. توبه واژه ایست است قرآنی و غیر سیاسی که مفهومی سیاسی را در نظام زندان اسلامی با خود حمل می کند. [این قبیله آدم خوار هیچ چیزش به انسان نمی ماند] به باور من توبه یک مفهوم دینی ومذهبی صرف نمی باشد. وترجمۀ آن در نظام زندان حکومت با درجه ای بالا سیاسی  می باشد. از سویی مذهبی است چرا که مقابل یک نظام ایمانی با خدا و رسول آن مقابله و محاربه کرده ای، پس برای پاک شدن باید  توبه کنی و در نزد منصوبین آسمانی آن محرز شود که این امر ازسر "صدق" و صفا و نه از موضع ریا ونفاق واقع شده است. از طرفی سیاسی است و تو باید در حضور دیگران وادار به خود نبودن و یا بازگشت به خویشتن گردی. و هر آن سیاستی که تو را به کج راهه کشانده محکوم کنی.

با این توضیحات فکر می کنم به سئوال کلیدی و پر اهمیت شما (سئوال5) رسیده باشم، که با این مضمون طرح شده است "با توابین به مثابه انسان چگونه برخورد باید کرد؟" پیش از آن اما یاد آور شدم که تواب را قربانی می دانم. این همه اما معافیت و امتیازی  برای قربانی به همراه ندارد. قربانی به خدمت سربازی نرفته است که به دلیل صاف بودن کف پایش ازخدمت معاف شود. قربانی به هیچ رو از پاسخ دادن معاف نمی باشد، بلکه با واگویی کامل حکایت درد به شناخت هرچه بیشتر سیستم جنایت یاری می رساند، و مارا به تعریف از گونه های متنوع  تواب  ومفهوم آن رهنمون می شود.

ترک خوردن و پوست انداختن گفتمان و رفتار های رایج سیاسی و به چالش کشیدن رفتار عهد ماضی در نزد بسیاری از ما دستاوردی جز محکوم کردن خشونت برای جنبش دموکراسی خواهی در پی نداشته است.  یک بار برای همیشه باید با کین خواهی وداع کرد. تا جامعه از خشونت فاصله نگیرد خشونت مثل سیل و زلزله و دیگر بلایای آسمانی هر از چندگاه بر سرمان آوار می شود. پیش از آن اما باید به نبرد با تحمیل کننده گان خشونت پرداخت. راه یکی است جمهوری اسلامی به هر طریق نباشد. دچار پریشان احوالی نشده ام، زیگنال های آسان یاب هم راه نمایی ام نمی کنند. اما بزرگترین عامل تولید خشونت جمهوری اسلامی می باشد و بس. خفت دهندگان اصلی انسان، آن ها هستند. ما همواره و در همه این سال ها بسیاری از عوامل اجرایی خشونت را محکوم کرده ایم، اما خود خشونت کمتر محکوم شده است. سخن کوتاه، خودم را می گویم تا به کسی برنخورد. تا باور و ذهن امثال من به خود مختاری نرسد در بر همان پاشنه می چرخد. عمل نکردن در زمان قدرت (ظاهراٌ ما که تواب نشده ایم در موضع قدرت نسبت به توابین هستیم) تن ندادن به ناروایی برخورد؛ به گاهی که امکانش فراهم است. و در دوره ای که اذهان ما در حال پوست انداختن است و همگی درگیر مباحث حقوق بشری در دوران مدرن هستیم، پرداختن به مقولاتی چون، نگاه به قربانی، بخشیدن، و...... معنایی مدرن و امروزی را می طلبد. ندای نفی خشونت ابتدا با نفی برخورد خشن با همراهان و یاران کم نفس میسر می شود، روان زخم خوردۀ همگی مان به قدر کافی جراحت خشونت جمهوری وحشت را با خود حمل می کند. توابین بخشی از اسناد جنایت جمهوری اسلامی هستند. رسیدگی به دوران جنایت حکومت اسلامی و بیرون راندن عدالت از حوزه انتقام، ترجمانی مدرن از نگاه امروزی مان را معنا  می بخشد. تمامی راه ها به یک جا ختم می شود. جمهوری اسلامی دیگر نباشد؛-به هر طریق.-ظاهراٌ و فعلاٌ اما- زورمان نمی رسد. مدرن کردن مفهوم از خود گذشتگی در نگاه به یاران جامانده در میسر است. بحث را باید از حوزه حق داشتن و حق مداری بیرون راند، و به"حقیقت باوری" رساند.

یک بار برای همیشه باید این بازار را به کسادی کشاند و تماشای خود ویرانی انسان را از سکه انداخت. تاریخ ایران را نمی شود تا ابد با خون نوشت. برای شستن حساب ها هیچ گاه زمان کم نمی آید، چه خوشمان بیاید چه بدمان، ما جنبشی کوچک و کم زور هستیم. اگر تیغی در دست هایمان هنوز مانده آن را نباید به روی یاران جامانده و کم نفس کشید. مرا با رگ های برافروخته گردن، کاری نیست.

باید توانِ اندکمان را به محکوم کردن خشونتی که بر همه مان رفته است بسیج کنیم. باید "خون بس" داد امیدوارم بدون آنکه قصد دور زدن سئوالات مشخص شمارا داشته باشم به تمامی آن ها به حد خود پاسخ گفته باشم.

*