«تواب»
همکار زندانبان علیه زندانیان
علی اکبر شالگونی
زندانی جمهوری اسلامی ایران
پاسخ اول:
با تشکر از
رفیق پرویز قلیچ خانی و مجله آرش. برای پاسخی روشن و دقیق به سوالات طرح شده، گاهی
ناچارم در مورد مضمون بعضی از سوالات و همچنین واژه های بکار برده شده در سوالات
که احیانا برداشت واحدی از آن نباشد ، نظرم را به اختصار توضیح دهم. به همین دلیل
قبل از پاسخ به سوال اول درک خود را از واژه " تواب" توضیح می دهم.
با تجربه من ،
زندانیان سیاسی در زندانهای جمهوری اسلامی ، تنها افرادی را تواب می دانستند که
مرز زندانی و زندانبان را شکسته و هم چون عامل زندانبان علیه زندانیان عمل می کرد.
تا آنجا که من اطلاع دارم ، زندانیان هیچگاه کسی را که در بازجوئی ضعف نشان داده
یا توبه تاکتیکی میکرد ، تواب نمی نامیدند. کم نبودند زندانیانی که در زیر فشار
شلاق و .....در دوره بازجویی، اطلاعات خود و حتی قراری را لو می دادند ویا موضع
ضعیفی در زندان داشتند ، مثلاً قبول می
کردند مصاحبه کنند و از گذشته شان ابراز ندامت نمایند و به همین علت ، به بندهای
توابین و بندهای نماز خوانان منتقل می شدند
ولی اکثریت اینها هیچگونه همکاری اطلاعاتی علیه زندانیان دیگر را نمی پذیرفتند ؛ اینها را زندانیان تواب نمی نامیدند. در یک جمله زندانیانی که بنا به
قرائن و شواهد با زندانبان علیه زندانیان
دیگر همکاری اطلاعاتی و یا هر همکاری دیگری می کردند از طرف زندانیان تواب خطاب
شده و بایکوت می شدند.
واقعیت این است
که این تعریفی ست کلی از تواب و در هر موردی که کسی تواب نامیده شده ، باید
جداگانه و موشکافانه بررسی گردد. چرا که درطول سالها و در زندانهای مختلف ، سیاست
رژیم متغیر بود و در شرایط گوناگون نحوه زندگی و روابط زندانیان دستخوش تغییرات می
شد.برای اینکه نوشته ام طولانی نشود به یک تعریف کلی که از تجربه زندان من نشات
گرفته و از آن دفاع کرده و می کنم ، بسنده می کنم. من واژه "تواب" را در
مورد زندانیانی که بر اثر فشار و احیانأ به میل خود(!!) مواضع شان را عوض کرده و
به همکار زندانبان علیه زندانیان دیگرتبدیل شده بودند ، بکار می گیرم.
مسئله دیگر ،
واژه " گفتگو" است که از نظر من معلوم نیست به چه معنی بکار رفته است؟
مضمون آن چه خواهد بود؟ چه هدفی را دنبال خواهد کرد؟ آیا به این معنی است که
زندانیان سیاسی حاضرند،بایکوت در مورد توابین را بشکنند؟ آیا منظور از "
گفتگو " مناظره یا میز گرد برای کشف حقایق بیشتر درباره شکنجه و جنایات رژیم
است؟ این گفتگو در داخل کشور صورت خواهد گرفت یا در خارج از کشور؟
به نظر من اگر
پدیده تواب و زندانی سیاسی بعد از انقلاب ٥٧ نتیجه حکومت جمهوری اسلامی است، منظور
از گفتگوی زندانیان سیاسی و توابین هر چه که باشد نمی تواند بدون در نظر گرفتن
موقعیت این ٣ نیرو ، و بخصوص موقعیت جمهوری اسلامی مطرح شود. به عبارت دیگر آیا
حکومت جمهوری اسلامی تغییر یافته؟ آیا آمران و عاملان شکنجه و اعدام در زندانها و
ترور مخالفان و دگر اندیشان دیگر در ایران حکومت نمی کنند؟ آیا مخالفان حکومت و
دگر اندیشان در کشور ما دیگر زندانی و
شکنجه نمی شوند؟
به عنوان مثال
اخیرأ در رابطه با جنایات رژیم جمهوری اسلامی کسی مطرح می کند، ما می بخشیم و
فراموش می کنیم و دیگران بسیار جدی پاسخ می دهند ما نمی بخشیم و فراموش نمی کنیم.
آیا در حالی که حکومت جمهوری اسلامی و تمام آمران و عاملان این جنایات بر مسند
قدرتند و همان سیستم زندان ، سرکوب، شکنجه و اعدام علیه دگر اندیشان برقرار است ، طرح این مساله برای نیروی اپوزیسیونی
که خواهان دمکراسی و آزادی بدست مردم و برای مردم است چقدر می تواند جدی باشد؟ آیا
این فراموش کردن موقعیت خود و جمهوری اسلامی نیست؟ آیا ما دوره زندان، شکنجه و
اعدام دگر اندیشان را پشت سر گذاشته ایم؟ آیا مشخصه زندان جمهوری اسلامی حالا
ویترینی است که به ما نشان می دهند؟ منظورم زندان بخشی از زندانیان سیاسی شناخته
شده است- و به حق زندانیان مقاومی هستند و باید همواره برای آزادی آنها بکوشیم- که
به مرخصی می آیند، مصاحبه می کنند و حدوداً از داخل زندان آنها هم اخبار بیرون میآید.
یا مشخصه زندان جمهوری اسلامی زندان آنهایی است که در هر حرکتی دستگیر میشوند و
از طرف خانواده آنها میشنویم که ناپدید شدهاند و از زندان آنها هیچ خبری درز نمی
کند ؟ بطورمثال در دو سال گذشته درحرکتهای وسیع آذربایجان، در مسائل کردستان، در
حوادث بلوچستان و خوزستان، تعداد بسیاری دستگیر شدند که از بخشی از آنها به گفته
خانوادهاشان اطلاعی در دست نیست و هم چنین از نحوه دستگیری، بازجوئی، محاکمه و
زندان اکثریت آنها تا کنون خبری منتشر نشده است. به خصوص در مسائل بلوچستان و
خوزستان بسیاری اعدام شدند و بخشی زیر اعدام بسر می برند. در اخبار رسمی جمهوری
اسلامی گفته شده آنها در بمب گذاری شرکت داشتند. ولی واقعیت چیست؟ چه کسی میتواند
بگوید آنها واقعاً به چه اتهامی و چگونه دستگیر، بازجوئی و محاکمه شدند؟ در چه
شرایطی در زندان به سر می برند؟ چه کسی میتواند بگوید بر خوردی مانند سالهای شصت
با آنها نشده و نمیشود؟
ما هنوز در
وضعی هستیم که رژیم جمهوری اسلامی با تمام سیستم سرکوب و شکنجه و اعدامش هم چنان
پابرجاست؛ و هیچ نهاد مستقل مردمی که بتواند در مقابل سرکوب، دستگیری، زندان و
شکنجه از حق وآزادی افراد دفاع کند، نه تنها وجود ندارد بلکه ایجاد آن تا زمانی که
جمهوری اسلامی وجود دارد میسر نیست. و از طرف دیگر توابینی که در داخل زندان با
زندانبان همکاری داشتند، بی شک برخی هنوز هم با رژیم همکاری میکنند و یا عدهای
از آنها در صورت لزوم ممکن است باز توسط رژیم به همکاری واداشته شوند.در چنین وضعی
این گفتگو در ایران چگونه و به چه شکلی می تواند صورت بگیرد؟ آیا زندانیان (سابق)
در داخل ایران به راحتی میتوانند مسائلشان را مطرح کنند؟ بی آن که خطر دستگیری و
... بالای سرشان نباشد؟در چنین شرایطی آیا "گفتگو" در نهایت عملاً به
توجیه و تائید گذشته تواب و نفی گذشته زندانی سیاسی نخواهد انجامید؟ در خارج از
کشور این گفتگو چه هدفی را دنبال خواهد کرد؟ بنظر من تا زمانیکه جمهوری اسلامی در
قدرت است، تا زمانیکه زندان و شکنجه و اعدام علیه مخالفان و دگر اندیشان برقرار
است، وظیفه اپوزیسیون آزادیخواه مبارزه با سیستم آزادیکُش حاکم، افشای جنایات و
دسیسه های آنها و تقویت این مبارزه است. آنچه
در این میان به فرهنگ دمکراسی میتواند کمک کند گفتگو درباره مسائلی است که
بین زندانیان سیاسی اتفاق افتاده و گاهی به مقاومت و همبستگی آنان در مقابل
زندانبان ضربه زده و هنوز هم به نحوی به
روحیه مبارزان و مبارزه ضربه میزند. گفتگو در باره روابط و برخوردهای غیر
دمکراتیک و تنگ نظرانه و کاسب کارانهای است که هر چند پشت سر گذاشتهایم ولی
اکنون نیز بنوعی باز تولید می شوند .
پاسخ دوم:
از نظر من هیچ
کدام از زندانیان سیاسی را نمی توان و نباید متعهد کرد که به هر دلیلی با توابین
سابق به گفتگو بنشینند یا با آنها گفتگو نکنند. ولی از لحاظ بحث نظری با در نظر
گرفتن منطق یک عمل سیاسی در وضعیت کنونی (که قبلا توضیح دادم) که به تاریخ زندان و
مبارزه برای آزادی پیوند داشته باشد، بنظر من نتیجه چنین گفتگویی باید در خدمت
افشای جنبه بسیار هولناک جنایات رژیم جمهوری اسلامی قرار گیرد که چگونه با سیستمی
جهنمی و تدابیر به راستی رذیلانه و اهریمنی، در زیر فشارهای طاقت فرسا انسانها را
به دشمن انسان تبدیل کرد. و از آنجا که بدون مقاومت امکان مبارزه با جمهوری اسلامی
و دست یابی به آزادی میسر نیست، عنصر مقاومت را باید پاس داشت و حرمت آن را نباید
مخدوش کرد.
پس قدم اول
برخورد توابین با گذشته خود باید افشای سیستم جهنمی جمهوری اسلامی باشد که نه تنها
دفاع از آزادی است بلکه مبارزه با سیستم شکستن انسانها و تواب سازی است. بنظر من این
اقدام احتیاج به جسارت دارد و فضای مشخصی را می طلبد، فضای مناسبی که تنها به دست
ما می تواند ساخته شود. در زمانیکه بسیاری از زندانیان (سابق) در روایت های خود از
تاریخ زندان، مقاومت را به قامت خود اندازه می گیرند و یا مقاومت را به گروه و
دسته سیاسی دلخواه خود نسبت می دهند ، و در حالیکه در روایت ها بخشی از واقعیت ها
تحریف شده و بخشی از حقایق گفته نمی شود، زمانیکه برخوردهای غیر دمکراتیک و
نادرستی که به زندانیان دیگر روا داشتهایم، نه تنها به نقد کشیده نمی شود بلکه
باز تولید می شود، هنگامی که به جای نقل
امانت دارانه و نقد جسورانه تاریخ خونباری که تاکنون پشت سر گذاشتهایم، سعی در
شخصیت پردازی میشود و یا برگزاری مراسمهایی چون کشتار تابستان ٦٧ به وسیلهای برای خود بزرگ کنیها و دسته بندیهای
تنگ نظرانه تبدیل میشود، یادآور مراسم های عزاداری مذهبی با ریش سفیدان و گیس
سفیدان محترم برگزارکننده مراسمهایی این چنینی، فضای مناسبی برای این منظور فراهم
نخواهد آمد.
بی شک در
مبارزه ای که تا کنون برای رهایی از این سیستم شقاوت ضد انسانی داشتهایم زخمهای
عمیقی بر ما وارد شده است. یکی از این زخمها، پیوستن همراهان ما به صف جنایتکاران
است. صف وحشتناکی که اکثریت قاطع زندانیان با وجود شکنجه و اعدام های بی وقفه حاضر
نشدند به آن بپیوندند. ولی در هر حال این زخمها زخمهای ماست و باید راهی برای
التیام آنها بیابیم. از طرف دیگر ما طرفدار افق انسانی هستیم که به همه انسانها
تعلق دارد و همه انسانها در ساختن آنها می توانند سهم داشته باشند و بدون پذیرفته
شدن وسیع آنها نمی توان از دست یابی به افق انسانی سخن گفت. بنظر من در این رابطه
قدمهای اول در مسیر این افق، حرمت مقاومت، افشا و خنثی سازی جنایت رژیم است.
پاسخ سوم:
نمی دانم این
عقیده چه کسانی است ولی در هر حال، بقول معروف: "نظر آزاد است و خبر
مقدس"
به تجربه من، آنچه در زندان های جمهوری اسلامی
اتفاق افتاد درست خلاف این نظر را نشان میدهد. گرچه در زندانهای جمهوری اسلامی
سرکوب و اعدام زندانیان در ابعادی بسیار وحشتناک و غیر انسانی اجرا میشد، ولی
مقاومت در مقابل آن نیز در سطوح مختلف بسیار با شکوه و موثر بود و در این مقاومت
گرچه بخشی از رهبران سازمانهای سیاسی هم شرکت داشتند ولی مقاومت را آنها شکل
ندادند بلکه اعضا و هواداران ساده سازمانها یا بهتر بگویم آنهایی که از آوازه و گاهی حتی از نام و نشانی برخوردار نیستند، رقم زدند وبی شک
بدون جانفشانی ها و از خود گذشتگی و جسارت های بی نظیر آنها مقاومت در زندان ها
نمیتوانست چنان ابعاد و شکوهی پیدا کند. نام بسیاری از آنها حتی در حافظه سازمان
ها نیست بلکه با پرس و جو از زندانیان دیگر به نام آنها دست می یابند و هنوز هم
اسامی بخش مهمی از آنها مشخص نشده است. تا جائیکه به تجربه من بر میگردد در مقابل
حتی کوچکترین کوتاه آمدن افراد شناخته شده سازمان ها و به عبارتی رهبران سازمانها،
اکثریت اعضا وهواداران سازمان های مربوطه علیه آنها موضع گیری میکردند. بعنوان
مثال حتی اکثریت اعضا وهواداران حزب توده بعد از ضربه سال ٦١ که مصاحبههای رهبران
آنها از تلویزیون سراسری پخش شد با زندانبان همکاری نکردند، بلکه اکثریت آنها در
توجیه حرکت رهبرانشان به این قناعت کردند که بگویند داروی روان گردان به خوردشان
داده اند.
باید یادآوری
کنم که در سال ٦١ که رژیم با انبوه دستگیر شدگان به اصطلاح "مشکوک"
روبرو بود (یعنی مدارک واطلاعات قابل تکیه ای در باره آنها نداشت) ٣ سؤال لاجوردی
سرنوشت آنها را رقم می زد: ١ – آیا مصاحبه می کنید ؟ ٢- آیا همکاری می کنید ؟ ٣-
آیا در جوخه (اعدام) شرکت می کنید؟
پاسخ منفی به
هر کدام از این سؤالها، اعدام زندانی را به دنبال داشت. در نتیجه، در سالهای ٦٠ و
٦١ همراه با موج وسیع اعدام ها، اهرم نیرومندی برای تواب سازی در زندانهای جمهوری
اسلامی وجود داشت. اما با فرو کش کردن موج اعدام ها و شکنجه های آن دوره، مساله
توابی و تواب سازی نیز تا حدی فروکش کرد.
من فکر می کنم
مقاومت بدون اعتقاد به سیستمی از اصول فکری (صرف نظر از درستی یا نادرستی آنها)
نمیتواند شکل بگیرد و تداوم یابد ولی بی شک، در نهایت ظرفیت های شخصیتی هر فرد
است که در مقاومت او در برابر شکنجه و زندان و مرگ نقش تعیین کننده دارد. یعنی ظرفیتهایی که شکل گیری آنها از کودکی
آغاز میگردد و در واکنش به شرایط و
حوادث مهم قوام میآیند و مجموعه آنها شخصیت فرد را شکل می دهد.
پاسخ چهارم:
بنظر من واژه
"قربانی" گاهی بدون دقت بکار برده می شود. در مورد تعریف
واژه"قربانی" من همان معنای تاریخی آن که حداقل در حافظهام بجای مانده
است را ترجیح می دهم. یعنی عنصر ناآگاهی و بی ارادگی در معنی این واژه تعیین کننده
هستند. به عبارت دیگر، هرقدر از آگاهی و اراده مستقل دورتر می شویم، مفهوم مسؤولیت
فردی کم رنگ تر میشود و کاربرد واژه قربانی معقول تر میگردد. با این درک از
واژه "قربانی" است که من
توابین را قربانی نمیدانم . چرا که در این مورد نقش عنصر آگاهی و اراده را نمیتوان کاملاً نادیده گرفت. و گرنه باید
معتقد باشیم که همه زندانیان میبایست به تواب تبدیل می شدند! یا باید نتیجه
بگیریم که تقدیر گریز ناپذیر افرادی مشخص این بود که تواب بشوند و بنابراین، نقش
مسؤولیت فردی را در مقاومت در برابر زندانبان یا همکاری با او نادیده بگیریم . در
آن صورت عنصر مقاومت دیگر معنایی نخواهد داشت. البته معتقدم نقش شانس را نمی توان
نادیده گرفت. مثلا اگر دستگیر نمیشدیم یا در دوره دیگری زندگی می کردیم یا در
کشور دیگری متولد میشدیم، قطعا سرنوشت دیگری
میتوانستیم داشته باشیم. و همینطور نحوه مبارزه ای که از طرف سازمان های
اپوزیسیون علیه رژیم انسان ستیز جمهوری
اسلامی اتخاذ شد و همچنین نقش سازماندهی آنها را نیز می توان بررسی کرد. آیا
سرنوشت محتوم سازمانها و نیروهای آنان همان بود که اتفاق افتاد؟ من به دلایلی که
گفتم توابین را قربانی نمی دانم . ولی معتقدم یکی از بزرگترین جنایات علیه بشریت
از طرف حکومت جمهوری اسلامی علیه همین انسانها صورت گرفته است. منظورم شکستن وجدان انسانی آنها، شکستن حس فداکاری
آنها، شکستن غرور آنها و در یک کلام شکستن شکوه و زیبایی انسانی آنهاست.
اکثریت
زندانیان برای فرار از این سرنوشت یعنی همکاری با رژیم علیه زندانیان دیگر، در
مبارزه ای نا برابر تن به شکنجه و اعدام دادند. به زبان دیگر برای اکثریت
زندانیان، هراسناک تر از مرگ، همکاری با رژیم بود. و رژیم تبهکار به کمک یک سیستم
جهنمی، انسانهای شریفی را که تا دیروز در کنار زندانیان دیگر در مبارزه ای انسانی
برای آزادی از این سیستم جهنمی قرارداشتند، به عناصر مسخ شده ای، تبدیل کرد، که
بخشی از آنها برای فرار از فشار و برای آزادی خود حاضر شدند به هر جنایتی تن
بدهند. در این مسیر بخشی از زندانیان، قربانی اقدامات توابین یا بعبارت دیگر همسنگران
دیروز خود شدند. در مواردی بر اساس گزارشات آنان به زندانبان، زندانیانی جان خود
را از دست دادند. برخورد عناصری از توابین با زندانیان بسیار خشن تر و بی رحمانه
تر از نگهبانان زندان بود! وجود زندانیان سر موضع، آئینهای بود که زشتی کار آنها
را به نمایش می گذاشت و بخشی از آنها با انرژی و انگیزهای باورنکردنی، تمام تلاش
خود را در شکستن این آئینه به کار می بردند. گرچه در زندانهای مختلف و همچنین در
شرایط و در دوره های مختلف، مساله توابین را باید جداگانه بررسی کرد، ولی بطور کلی
به جرات میتوان گفت که بی شک توابین به معنایی که قبلا اشاره کردم، حتی در شرایط
یکسان بطور یکسان عمل نکردند و این دلایل
گوناگونی داشت و یکی از این دلایل تفاوت های شخصیتی آنان بود. همه آنها در ضرب و
شتم زندانیان بطور مستقیم شرکت نداشتند، همه آنها از زندانیان بازجویی نکردند، همه
آنها به یکسان گزارش ننوشتند، گرچه در سراشیب تندی که آنها قرار گرفته بودند
(مخصوصاً در مقاطعی خاص) کنترل شان بر اعمال و کردار خودشان، بسیار مشکل و گاهی
حتی غیر ممکن می نمود.
پاسخ پنجم:
همانطور که
قبلا اشاره کردم ، بدون در نظر گرفتن وضعیت کنونی رژیم ، زندانیان سابق (یا
اپوزسیون) و توابین، نمی توانیم به این سؤال پاسخ صحیح و روشنی بدهیم. اگر این
درست است که رژیم جمهوری اسلامی در قدرت و سیستم زندان و شکنجه و اعدام آن برقرار
است، تا توابی (که مشخصه آن را توضیح دادم) موضع خود را نسبت به گذشته خود و نسبت
به رژیم جمهوری اسلامی عوض نکرده، نمی توان از "برخورد" با آنها صحبت
کرد.
به عقیده من،
در دوره جمهوری اسلامی افراد وفادار به افق های انسانی راه بسیار سختی را پیموده
اند و مسیر سخت تر و مشکل تری را پیش رو دارند. این راه پیمایی که گاهی از آتش و
خون گذشته، بدون فداکاریها، از جان گذشتگی ها و پایداری رهروان آن نمی توانست
ادامه یابد. ولی رهروان افق انسانی نه منحصر به فداکاران است و نه انسانهای مقاوم
و برجسته. توابین می توانند با افشای سیستم انسان ستیز و تواب ساز رژیم جمهوری
اسلامی این سیستم را تضعیف کنند.
خشونت مبارزه
نمی تواند و نباید ظرافت انسانی ما را که مقدس است و شریف، کمرنگ کند. بی شک در
مسیری که پیموده ایم با وجود همه درد ها و رنجها ، با وجود همه کج رویها و نا
مهربانی ها با وجود همه اشتباهات و بی
تجربگی ها و با وجود همه آنچه که در این مسیر بر ما گذشته، در بعضی موقعیت های
براستی حیاتی، یقین داشته ایم که راه بازگشتی برایمان مقدور نیست. بگذار همه جا
ماندهها و همه پشت کردهها و همه ره گم کردهها، به این یقین دست یابند. و پیروزی
آنها که فروتنانه بر خاک افتادند در همین جاست!
*