داستان كوتاه غرب؛ چند پرسش!
سارا ارمنی
Berlen83@web.de
آیا داستان كوتاه اروپا درقرن بیست ،همان داستان كوتاه (شورت
استوری) آمریكا در قرن نونزده است؟
آیا سبك داستان نویسی همینگوی و
فاكنر- در قرن بیست توانسته جای استاد و نظریه پردازداستان نویسی ،مانند ادگار آلن
پو در آمریكای قرن 19 را بگیرد ؟
چرا باید خواندن متن یك داستان كوتاه
سه تا پنج دقیقه طول بكشد؟ آیا بایدیك داستان كوتاه حاوی دو تا 4 هزار واژه باشد یا
حدود 1200 كلمه كافی است ؟
چراانسان رمان زده فعلی غربی؛ مخصوصن
زنان اهل كتاب!، حاضر نیستند یك كتاب داستان رمان را با بهترین كتاب“ مجموعه داستانی“
تعویض كنند؟ آیا آنطور كه لوكاچ قبلن گفته بود، انسان جامعه فشار و بحران زده سرمایه
داری ،میخواهد خودرا در هزارتوی گمشده گی داستان بلند -و نشئه گی اعتیادی فكری،
سرگردان كند تا شوك و ضربه های روحی و جسمی 12 ساعت كار ناخوشایند و ملال آور
روزانه را فراموش نماید؟
آیا مكتب داستان كوتاه نویسی اروپا در قرن 20 شامل دو سبك : چخوف-همینگوی و
یا كافكا-بورخس شده است ؟ چه كسانی چخوف را مهمترین آموزگار داستان نویسی قرن 20 مینامند؟
چه افرادی داستان “حاجی مراد قفقازی“ تولستوی در قرن 19 را بهترین اثر داستان نویسی
غرب معرفی كردند؟
آیاآنطور كه ادعا میشود برای شكوفایی
داستان كوتاه در یك جامعه، نیاز به رونق و آزادی مطبوعات برای چاپ ونشر؛بدون ترس و
لرز!، داستان است؟ آیا درجامعه ای كه هر سه هفته یكبار روزنامه و یا مجله ای ادبی-فرهنگی
را ممنوع میكنند، شانسی برای موفقیت داستان كوتاه دختران حوا و پسران آدم ! وجود
دارد؟
آیا انسان عاجل و بی پول نظام سرمایه داری بدلیل كمبود وقت و جیب خالی
علاقه به مطالعه داستان كوتاه؛ آمده در مطبوعات را، به خرید رمانهای گران چند صد
صفحه ای كتابفروشی ها ترجیح میدهد؟
آیا تعریف مشخص و مطمئنی میان :
داستان، حكایت، قصه، داستان كوتاه، نوول، داستان بلند، لطیفه و غیره وجود دارد
؟ آیا تعداد اسامی آمده در داستانكوتاه
باید مانند رمانهای داستایوسكی؟ بیشتر! از تعداد جملات متن باشند !؟، گرچه طبق
تئوری غربی ها ، داستان معمولن پیرامون زندگی یك شخص و فرد است .
آیا برای مطالعه داستانهای ترجمه
نشده، حتمن باید یك زبان فرنگی! آموخت تا با مشاهیر ناشناخته شده داستان نویسی
كشورهای ماوراء البحر و ماورء النهر بهتر آشنا گردید، و نه فقط داستانهای منتشر
شده بنگاههای: فرانكلین غربی و پروگرس شرقی و مدرسه بغدادیه وسطی ! راخواند.
آیا دوران جنگ سرد ابرقدرتها باعث شد
كه دو گروه داستان نویسی درادبیات جهان تبلیغ شود؛ بدون آنكه داستان نویسان جوان
كشورهای جهان سوم ازمقاصد غیرفرهنگی غرض ورزانه آنان خبری داشته باشند ؟ چه كسانی
در تاریخ ادبیات و تئوری داستان نویسی، به طرح سوآل : چخوف یا همینگوی - ، بورخس یا
تورگنیف- ،كافكا یا اسحاق بابل – ،نابوكف یا هاینریش بول ـ، می پردازند ؟
آیا بهتر نیست داستان نویسان دوران
بلوغ!، همزمان، آغاز به مطالعه آثار داستان نویسانی مانند : موپاساد، مارك تواین،گوگول،
پوشكین، جك لندن، ایروینگ، لاورنس، كنراد، جویس، هنری جیمز،بالزاك، و غیره
بنمایند؟
آیا داستان كوتاه غرب، ژانری مطبوعاتی و محصول ژورنالیسم مدرن در دوران
تجدد خواهی بود ؟ آیا مدرنیته اجتماعی نیاز به آزادی مطبوعات و شكوفایی داستان
كوتاه اجتماعی و واقعگرایانه دارد ، آیا آنطور كه “اوكونور“ نویسنده ایرلندی میگوید،
داستان كوتاه،هنری است تنها؛ چون بهترین ژانر برای توصیف انسانهای نسل بربادرفته،
حاشیه ای و طرد شده،در جامعه است؟ آیا داستان كوتاه در بعضی جاها سكوت میكند
تاخواننده فعال شود وخود به فكر خلاق بیفتد؟
آیا دلیل داستان نویسی بعضی ازاهل
قلم به سبب ترس و احتیاط آنان از فرم های طویل تر مانند رمان و نوول است؟ اگر اینطور
باشد باید پاره ای از شاعران تازه كار را ترسو ترین آنان دانست !
آیا داستان كوتاه ینگی! آمریكایی
توانست داستان كوتاه كشورهایی مانند : فرانسه، ایتالیا،روسیه، آلمان، و غیره را نیز
تحت تعثیر خود قرار دهد ؟
آیا آزمایشی و “اكسپری منتل“ بودن
داستان كوتاه دلیل رونق آن: در مجلات،سایت ها، و روزنامه ها، و جلسات قصه خوانی،
شده است ؟
به ادعای مورخین ادبی، چرا آمریكای
قرن 19 سرزمین مناسب و “مدینه فاضله ای“
برای اشاعه داستان كوتاه شد:حضور مطبوعات آزاد :محلی، ایالتی،ولایتی،سراسری-
و یا ساده گرایی فرهنگی خواننده شهرستانی –
یا فقر و آسمان جلی مهاجران جدید- یا گاوچرانان “كاوبوی“ چكمه پوش
آس و پاس كلبه های چوبی؟
غیراز استادان داستان نویس ذكر شده
در بالا، كدام استاد دانشگاهی ادبیات امروزه ، نام داستان كوتاه نویسانی مانند :
پاولدینگ، كرانه، ایروینگ، مل ویل، فیتزجرالد،ویلیامز،
مالاموند، سالینگر، آپدیك، كاپوته، توماس ولف، بالدوین، آو.هنری، بیرسه، هارته،
جان چیور، رایموند كراور، فلانری اوكونور، شرود آندرسن، و غیره در آمریكا – و :
هبل، هوفمن، كلایست، هرمان كانت، آنا
زگر، مارتین والسر، سیگفرید لنس، اریش، بورشرت،توماس مان و غیره در آلمان – و :
تورگنیف، چخوف، گوگول، پوشكین، اسحاق
بابل و غیره در روسیه – و :
كیپلینگ، فورستر، ماوقام، كنراد، گرین،
آ.هوكسلی، لاورنس، ویرجینیا ولف، جویس، دوریس لسینگ. و غیره – در انگلیس را میداند !
چرا اروپا داستان كوتاه بعد از جنگ
جهانی دوم خودرا كاملن مستقل از داستان كوتاه (شورت استوری) آمریكایی قرن 19 میداند ؟ آیا واقعن چخوف، كافكا، بل، همینگوی،
فاكنر، و بورخس، توانستند اتوریته ادگار آلن پو در داستان نویسی را كاهش دهند؟