خزان ِدوستی

 

در لابلای

برگهای زردِ درختان ، 

آهِ سوزناک جدائی

بغض گلو را

می فشارد.

کجا رفت ندای مهربان ِ     

"  دمت گرم ! "

کجاست صدای گرمِ ِ 

" جیگر شما را ! "

آه...

چه پائیز سردی ست

 

بعد از تو دیگر

در شبهای تاریک ،

ماه تابان

بر ماتمکده اطاق آبی 

بر دریچه ،

بر باغ ِپر درخت

بر تپه های زیبا

برگنجشکان ِ پر هیاهوی ایوان

بر میز تحریر ِخاطره ها

نمی درخشد.

آه...

چه پائیز سردی ست

 

پ. رهگذر ـ  آذر ماه ۱۳۸۵