اطلسی ها را نیزدوباره خبر کنید

 

برای خواهران عشق ومرگ

 

 

سنگ و

همین سا ر

دوبا ره بخوا ن

چقد ر

د ور ا زهم و

با هم

به نجا ت تو

پروا زمی کنیم

دیگر

چه کسی

 سرزمین ها ی گودال و

مرگ

به  سطرها ی تو

باز می آورد

زیرا که :

نفس سنگ و

آوا رسا ر

شاید

تما م گنا ه تو

این بود

 

آه

شرقی شا م ها ی این د یا ر

اکنون

بر شانه ها ی  سرخ تو

چه می رود

 عطر بوسه ای

آوا ز گلسرخی

یا

حکایت دا سی و

آغوش سنگی کبود

هنوز

گریه ا م می گیر د

ا ز این همه

سکه ها ی  درشت مرگ

انگا ر

خواب پولکی ست

گلگون

همسایه  شب پیراهن ات

لطفا

نگا هش کنید

چه پاییزی

ا ز  حس  ا و

ذ ره

ذ ره

فرو  می با رد

زن و

سنگ

من و

سنگ

سنگ و

کیفری

به عقوبت باران

اطلسی ها را نیز

د وبا ره

خبر کنید

 

محمود معتقدی

پاییز85