دوشنبه ۲۰ تير ۱۳۸۴ - ۱۱ ژوئيه ۲۰۰۵

عدالت، نه تنها براي مادرم

به مناسبت دومين سالگرد مرگ زهرا (زيبا کاظمي)

 

فرزانه عظيمي

 

دومين سالگرد مرگ زهرا (زيبا) کاظمي، درحالي فرا مي رسد که هنوز عليرغم پيگيريهاي فراوان فرزند او استفان هاشمي، دوست نزديک او شهرزاد ارشدي و تمامي دوستان ديگر و نهادهاي مدافع  حقوق بشر و ... پرونده وي براي رسيدگي و محکوميت عاملين قتل او مسکوت باقي مانده است.

ما در حالي دومين سال قتل او را پشت سر مي گذاريم، که اکبر گنجي در زندان جمهوري اسلامي در حال مرگ است و فرياد جهاني براي آزادي او هم چنان با بي اعتنائي جمهوري اسلامي روبرو است.

اين بار نيز زناني از سراسر جهان در گردهمائي خود، در شانزدهمين کنفرانس بنياد پژوهشهاي زنان، ياد زيبا کاظمي را به عنوان زني که قرباني آزاديخواهي شده است، گرامي داشته و تلاش نمودند تا  فرياد عدالت طلبانه براي پيگيري پرونده او را بار ديگر در دومين سالگرد قتل او به گوش جهانيان برسانند.

 

 

"عدالت، نه تنها براي مادرم" عنوان سخنراني استفان هاشمي پسر زيبا (زهرا) کاظمي در شانزدهمين کنفرانس بنياد پژوهشهاي زنان بود. در اين برنامه ابتدا شهرزاد ارشدي بعنوان کسي که از نزديک در جريان چگونگي زندگي استفان هاشمي، پسر زهرا کاظمي پس از قتل مادرش توسط عاملان حکومت اسلامي بوده صحت کرد. وي که در طول دو سال گذشته استفان را همچون مادري در دنبال کردن پرونده قتل زيبا ياري کرده است، تجربه دوسال گذشته خويش در رابطه با واقعه زيبا کاظمي و مشاهداتش را بيان کرد. او در سخنانش از جمله گفت:

" در جائي خواندم "مرگ مشکوک" زهرا کاظمي و اين برايم خيلي دردناک بود، چون زيبا بدست عوامل جمهوري اسلامي به قتل رسيد و اين امري ثابت شده است. ولي جنايات گذشته در سايه قراردادهاي اقتصادي فراموش مي شود. کيس زيبا کاظمي را خيلي ها از جمله دولت کانادا و دولت ايران تلاش مي کنند ببندند. ولي اين امکانپذير نيست چون بخشي از افکار عمومي کانادا خواهان ادامه اين پرونده هستند و ديگر اينکه پسر وي شاکي خصوصي اين پرونده است.

دولت کانادا تلاش دارد پرونده را به ايران ارجاع کند، چون معتقد است که او ايراني بوده، اما ما تلاش داريم تا اين پرونده در دادگاههاي کانادا طرح شود، زيبا هيچ وابستگي سياسي و گروهي نداشت، حتي با هيچ گروه حقوق بشري نيز کار نمي کرد، فقط يک خبرنگار آزاد بود و مغرور به آنچه داشت و از حق خود نمي گذشت. او آنقدر به حق فردي خود باور داشت که حتي وقتي در زندان او را دستگير کرده بودند و گفتند مي توني دوربين را آنجا بذاري و بري، قبول نکرد. فيلم هاشو حاضر شد از بين بره، ولي جان کساني را که در فيلم ها بودند به خطر نيندازه. او با فدا کردن جان خودش، به همه ما ايراني ها اجازه داده تا رژيم را به محاکمه بکشيم.

من از شما مي خواهم فردي به هم کمک کنيم و نذاريم زيبا فراموش بشه . لازم نيست گروهي تشکيل دهيم بلکه کافيست همه ما هر جا که هستيم در اين زمينه همکاري کنيم."

 

 

پس از سخنان شهرزاد ارشدي، فيلمي از شهادت دکتر شهرام اعظم نمايش داده شد . در اين فيلم ويدئوي، دکتر اعظم مشاهدات خود را بعنوان پژشک بيمارستان ارتشي بقيته الله الاعظم تهران، و شاهد مرگ خانم زهرا کاظمي توضيح مي داد. دکتر شهرام اعظم که در مقاله مشترکي که توسط هايده درآگاهي و آرنه روت تهيه شده توضيحات مفصلي در مورد اين واقعه و آثار شکنجه داده است، مشاهدات خويش را که بخشي از آن در اين فيلم نيز آمده بود اينطور توضيح مي دهد:

: " بار اولي که چشمم به او افتاد بيهوش بود که زير يک ملافه روي برانکار قرار داشت و فقط يک طرف پيشاني اش کبود بود. پرستار همکارم، بر مبناي برگ تشخيصي که از اوين همراه بيمار آمده بود و در آن گفته شده بود بيمار خونريزي معده دارد، خواست لوله اي را از بيني وارد معده او کند تا عوارض خونريزي معده را بررسي کنيم؛ ولي متوجه شديم که استخوان بيني شکسته است. تمام بدن بيمار علائم عجيبي ناشي از خشونت داشت. کبودي بزرگي در ناحيه راست پيشاني داشت که تا گوش کشيده مي شد. پرده گوش سالم بود اما غضروف يکي از گوش ها اخيرا شکسته بود و رگ خون آويزاني در درون گوش ديده مي شد. پشت سر او در ناحيه چپ تورم آبکي بزرگي وجود داشت. سه خراش عميق در پشت گردنش بود که به نظر مي رسيد به دليل فرو رفتن ناخن در گوشت پيدا شده باشد. شانه راست کبود بود و دو انگشت دست چپ شکسته بود. ناخن سه انگشت يا شکسته بود يا اصلا ناخني در کار نبود. ريه چپ متورم بود که مي توانست واکنش ريه به دو دنده شکسته باشد. در منطقه شکم کبودي بزرگي ديده مي شد که روي ران تا زانو کشيده مي شد. دکترهاي مرد در ايران اجازه ندارند واژن مريض هاي زن را معاينه کنند، اما پرستار همکارم بعد از معاينه کامل گفت که اين کبودي نتيجه يک تجاوز وحشيانه است و تمام منطقه واژن زخمي است. پشت هر دو پا علائم شلاقي بود که پوست را با خود کنده بود؛ پنج تا پشت يک پا و هفت تا پشت پاي ديگر. انگشت بزرگ پاي چپ لهيده بود.

وقتي تصادفا سه ساعتي بعد بيمار را براي گرفتن نوار مغزي به کت اسکن بردم و به دو پزشک آشنا که جزو کادر اين بيمارستان نبودند اما مريض هاي خودشان را به خاطر استفاده از امکانات فني کم نظير اين بيمارستا به آن جا آورده بودند برخوردم. اين دو پزشک وقتي وضعيت خانم کاظمي را ديدند به کلي شوکه شدند. وقتي پرسيدند چه شده و من گفتم کتک خورده، پرسيدند از اوين آمده؟ گفتم بله، بعد خودشان بدون اينکه من سوالي بکنم توضيح دادند او کيست و چطور دستگير شده. من سوال بيشتري نکردم اما حدس مي زنم که خودشان در گردهمائي بيرون اوين حضور داشتند. تازه اين موقع بود که متوجه ابعاد سياسي وضعيت بيمار شدم."

دکتر اعظم در اين مصاحبه مي گويد: از آنجا که گزارش رسمي دولت که با همه شاهدان مصاحبه کرده بود و من هم تمام مشاهداتم را گفته بودم سخني از شکنجه زهرا کاظمي  به ميان نياورده بود و در حالي که سراسر جسم اين زن سند شکنجه بود تنها اعلام کرده بود که "معلوم نيست جسم سختي به سر اصابت کرده يا سر در معرض اصابت جسم سختي قرار گرفته" ديدم سکوت در برابر آن خيانت به خودم است و تمام مردم و به اين ترتيب تصميم گرفت تا مشاهداتم را به گوش همه جهانيان برسانم به اين اميد که شهادت او روندي را آغاز کند که به موجب آن کليه شواهد موجود توسط يک دادگاه بين المللي جمع آوري شود و مورد بررسي  و بحث قرار گيرد."

پس از نمايش اين فيلم پسر زيبا کاظمي، استفان هاشمي که در فرانسه بدنيا آمده و از دو سال پيش فارسي ياد گرفته است، سخنان خود را پس از توضيح کوتاه فارسي، تحت عنوان " عدالت، نه تنها براي مادرم"  به زبان  انگليسي شروع کرد، که خانم هايده درآگاهي آن را ترجمه مي کرد. او در سخنانش گفت:

مادر من"زيبا" نام داشت و او يک عکاس و کارگردان فيلم مستند بود. مثل بسياري از قربيانيان مذهبي ايران يک روشنفکر بود. تعهدش به هنر و فرهنگ استثنائي بود. مادر من سمبل پرنسيبها و دفاع از حق بود. زيبا هم مثل هر کسي مثل شما در جهان، حقوق اوليه اي داشت که بخاطر آن ايستادگي کرد. بنابراين حاضر نبود در مورد گرانبهاترين هديه اي که ما در آغاز تولد مي گيريم، يعني حق حيات و حق آزادي بيان کوتاه بيايد. در بيست و چهارم ژوئيه ۲۰۰۳ کساني که نمايندگي جمهوري اسلامي را در ايران مي کنند، براي بار ديگر جنايتي را عليه بشريت مرتکب شدند. عمال آنها، نمايندگانشان خشونتي را مرتکب شدند که به حيات مادر من خاتمه داد. در طي ۷۲ ساعت دستگيري او، در طي آن چيزي که به آن بازجوئي مي گفتند، کاري را کردند که ديديد و قابل اعتمادترين شاهد ما همه چيز را گفت. ( اشاره به شهادت دکتر شهرام اعظم) بر حسب قوانين بين المللي کساني که بر ايران حکومت مي کنند هنوز انسان محسوب مي شوند، در حاليکه بايد دشمنان بشريت محسوب شوند. دير يا زود ما آنها را تحت تعقيب قرار خواهيم داد و بايد بهاي جناياتشان را بپردازند. چه بعنوان خانواده هاي کساني که دچار اين مشکلات شدند، چه کساني ديگري که خواهان عدالت هستند، ما آنها را تحت تعقيب قرار مي دهيم.

راه زيبا کاظمي، تلاش او در زندگي اين بود که تغييراتي را ايجاد کند که ما مي خواهيم و اميدوارم آنچه که اينجا گفته مي شود بر وجدان ما اثري بگذارد که همه خواهان اين مسئله بشوند.

من دو سال است که براي اجراي عدالت در حق مادرم مبارزه مي کنم. امروز دومين سالگرد مرگ مادر من است. دست مي زنيم براي زيبا براي او گريه نمي کنيم، براي آنکه شجاعت او را پاس داريم. (همه به احترام زيبا به پا خواستند و کف زدند)

من مي خواهم بگويم حمايت هر چه بيشتري از افراد براي من با ارزش ترين چيز است. اين چيزي است که به من بيش از هر چيز انرژي مي دهد و مرا در ادامه راه قدرت مي دهد. آن روزي که خبر مرگ مادرم را شنيدم، چيز زيادي راجع به سياست نمي دانستم. پس از گتگوي تلفني با مسئولين سفارت کاندادا، فهميدم که شيوه برخوردشان به مسائل چيست. بدون آنکه ترديد بکنم، با رسانه ها تماس گرفتم و از آن وقت تا بحال با خيلي از آنها کار کردم. عليرغم پرسش مدام و بسيار مفصل رسانه هاي گروهي، دولت کانادا کوچکترين اقدام موثري تا بحال در زمينه اجراي عدالت در اين مورد بخاطر نقض حقوق بشر در ايران انجام نداده است. در طي اين مدت، لااقل هزار مصاحبه مختلف داشته ام. و ساعتها پاي تلفن با مسئولين مختلف صحبت کردم. مدتها پاي کامپيوتر نشستم تا امور مربوط به آن را انجام دهم و مايل ها سفر کردم تا درباره ان صحبت کنم. در اين روند تلاشم اين بود که جمهوري اسلامي بخاطر جنايتش عليه مادر من و بشريت پاسخگو باشد و عواقب کارش را بپذيرد.

بله مادر من ايراني بود و مسائل ايران را دنبال مي کرد و از تمام کساني که براي بدست آوردن حقوق انساني شان تلاش مي کنند، حمايت مي کرد. کساني که مي گويند آن کشور مال آنهاست. فقط اينرا بگويم که من يک مرد جوان و خودخواه و فردگراي سابق، فقط براي حقوق مادرم نيست که مي جنگم، بلکه براي همه کساني که به آنها احساس نزديکي مي کنم. براي اينکه در رنج آنها سهيم هستم، تمام خانواده هائي که در حق آنها عدالت رعايت نشده. قهرمان من دکتر شهرام اعظم است و آن کاري که کرده در مقابل کاري که دولت کانادا و شيرين عبادي کرده اند. شيرين عبادي جايزه صلح نوبل را گرفت ولي وقتي کيس خودم را به او دادم، روي آن کار نکرد. او هيچ کاري براي من نکرد، با اينکه وکيل من بود و مثل همه پرونده هائي که مي گيرد و رويش کاري انجام نمي دهد. حتي وقتي مونترآل مي آيد، تلفني هم به من نمي زند که در مورد پرونده با من مشورت کند. من فکر مي کنم در رابطه با دفاع از حقوق بشر جاي زيادي براي طرح شخصيت و بازيهاي سياسي نيست. جنبه حقوقي را بايد درنظر گرفت.

مي دانيم که سياست و قوانين به هم مرتبط هستند. دولت کانادا از نظر سياسي تنها کاري که کرده اين بوده که سفيرش را فراخوانده، فقط براي اينکه در شرايط ديگري برگردد.

آخرين کاري که کردم از کانادا خواستم تا ايران را به دادگاه عدالت بين المللي فرا بخواند، ولي اين اتفاق هنوز نيافتاده است. کار ديگر تحت تعقيب قرار دادن ايران در يک دادگاه معمولي و نه جنائي است. قانون شرم آوري که در کانادا وجود دارد، قانون ايمني دولتها است. در اينمورد حتي اگر دولتي شکنجه کرده باشد، مصونيت سياسي دارد. حدود ۶ هفته پيش کميسيون شکنجه سازمان ملل خواسته حداقل مصونيت بخش شکنجه را از قوانين بردارد. من خوشبين هستم که کانادا اين تغيير را در قوانين بدهد و در اينصورت مي توان دولت ايران را در دادگاههاي کانادا به محاکمه کشيد. من مي خواهم در پايان صحبتم تجليل کنم از دکتر شهرام اعظم که زندگي اش در ايران را رها کرد تا در اين مورد صحبت کند. من بايد بگويم که شهرام اعظم در خانواده خودش هم تک ماند و برادرهايش بي هيچ ترديدي حاضر شدند براي بي اعتبار کردن او با جمهوري اسلامي همکاري کنند. الآن شهرام براي من مثل يکي از اعضاي خانواده مادرم است و مي دانم که همان روحيه اي که در مادرم بود در شهرام هم هست.

و مي خواهم بگويم درباره شهرزاد، که بيش از من هم کار کرده و بدون او نمي توانستم اينقدر پيش بروم.

 

 

پس از سخنراني استفان هاشمي، عکسهاي زيبا کاظمي روي پرده آمد. عکسهائي از ايران، عراق و افغانستان که نشانگر دوربين کنجکاو و يابنده او در بين مردم نه فقط سرزمينش که کشورهاي مجاور و همدردش بود و عشق او به مردم، که سوژه هاي او را تشکيل مي دادند و نفرت او از جنگ و فقر انسانها.

يادش زنده باد!